💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدوده
چهره ی نگران مسیح را برابرم میبینم.
تنها یک قدم با هم فاصله داریم.
آرام، اما ملتهب میپرسد
:_خوبی؟؟رنگت پریده...
قامت بلند مسیح نمیگذارد آشپزخانه را ببینم.
اما..نه، هنوز هم خوابم.
هنوز هم کابوس میبینم.
مرد من دیده میشود
سایهی شوم زنی پشت سر
مردِمن... ؟؟
یک قدم عقب میروم.
مسیح همان یک قدم را پر میکند.
دستم را به دیوار پشت سرم میگیرم و برمیگردم.حس میکنم محتویات معده ام،به سمت دهانم
هجوم میآورند.
چشمانم را میبندم و دستم را روی شکمم میگذارم
مسیح با نگرانی صدایم میزند
:_نیکی... نیکی... نیکی.....
قدمهای تند و نامرتبی به ما نزدیک میشود.
چشمهایم را باز میکنم.
نمیخواهم از دید آن دو، ضعیف به نظر برسم.
زن جلو میآید.
مانتوی بلند دارچینی پوشیده و موهای خاکستریاش از زیر مقنعه ی قهوهایاش بیرون ریخته.
چقدر چهرهاش آشناست.
زن، لیوان بلندی به دست مسیح میدهد : بدید خانم بخورن...
چروکهای ریز و درشت اطراف چشمش، خطهای افقی روی پیشانی اش..
من این زن پنجاه ساله را قبلا کجا دیده ام ؟
دستم را به کمر میگیرم تا صاف بایستم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝