💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدوشش
وای نه!
یک امشب را نه!
من تحمل ندارم....
*مسیح*
دکمه ی آسانسور را چند بار فشار میدهم.
انگار پدال گاز است و سرعت پایین آمدن آسانسور را بیشتر میکند.
نمیتوانم صبر کنم.
نگاهی به ساعت میاندازمـ.
یازده و بیست دقیقه...
نگاهم را از ساعت میگیرم و راهِ پلکان را در پیش...
جلوی در خانه که میرسم دیگر نفسی برایم نمانده..
چند بار زنگ واحد را میزنم.
تحمل ندارمـ.
دست راستم را روی دیوار میگذارم و روی زانوهایم خم میشومـ.
نفس نفس میزنم و چشمهایم را ناخودآگاه باز و بسته میکنمـ.
صدای ظریفی میپرسد:کیه؟
بلند میشوم و صورتم را برابر چشمی میگیرم.
طولی نمیکشد که در باز میشود.
وارد خانه میشومـ.
عمومسعود و بابا رو به روی هم ساکت نشسته اند .
در عوض،مامان و زنعمو کنار هم نشسته اند و گرم صحبتند.
بلند "سلام" میدهمـ.
توجه همه جلب میشود.
در حالی که با دست هایم تعارف میکنم میگویم:بـــرم دستــــ....ــام رو... بشورم.... الـــــ.....ـــآن...
میرسم... خدمتتون...
به طرف دستشویی میروم.
نیکی در حالی که گره روسریش را سفت میکند از اتاقش بیرون میآید.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝