eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . من هم ناچار،به اتاقم آمدم و آنقدر این پهلو و آن پهلو کردم تا خوابم برد. هیچوقت خانه را اینقدر خفقان‌آور حس نکرده بودم احساس میکنم گلویم خشک شده. نگاهی به ظاهرم در آینه میاندازم.. موهای آشفته،پیراهن و شلوار راحتی. آهی میکشم. چادر رنگی‌ام را سر میکنم و از اتاق بیرون میروم.در یخچال را باز میکنم. بطری آب را بیرون میآورم و به عادت همیشگی‌ام آن را سر میکشم. بچه که بودم،مامان از این کار نفرت داشت و بعد از ورود به خانه‌ی مسیح این فانتزی کودکانه سر باز کرده! صدای آه و ناله، توجهم را جلب میکند. بطری را آرام پایین میآورم و گوشهایم را تیز میکنم. صدا از اتاق مسیح است. بطری را داخل یخچال میگذارم و پاورچین پاورچین به طرف اتاق مسیح میروم. در اتاقش نیمه‌باز است و نصف تختش دیده میشود. نزدیک اتاق که میشوم صدای ناله‌اش را بهتر میشنوم. خفیف و آرام،آه میکشد و ناله میکند. دستم را روی دیوار میگذارم و کمی به جلو خم میشوم. آرام میگویم:مسیح... خودم صدای خودم را به سختی میشنوم. جواب نمیدهد. کمی بیشتر به جلو خم میشوم. نور از شکاف بین در و دیوار وارد اتاق شده و کمی از صورتش را روشن کرده. دوباره صدایش میزنم،اینبار کمی بلندتر :مسیح.. باز هم جوابم را نمیدهد. صدای آه و ناله‌اش قطع میشود. نگران چشم به صورتش میدوزم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝