eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.4هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_چهارصدوهجده دستهایم را دو طرف تربت سیدالشهدا میگذارم و س
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . از خجالت سرم را پایین میاندازم. حنانه بغلم میکند و گونه‌ام را میبوسد. میگوید:مبارک باشه خوشگل‌خانم... ان شاءالله به پای هم پیر بشید... هنوز هم به این جمله ی تعارفی عادت نکرده ام. لبخند کم‌جانی میزنم و آرام و جویده جویده پاسخ میدهم:ممنون حنانه میگوید:حالا که عجله نداری،داری؟ دو دقیقه بشین پیش ما... با هم به گوشه میرویم و هر دو به دیوار تکیه میدهیم. حنانه با لبخند میگوید: خب الهی قربونت برم تعریف کن ببینم... مشدی بهم گفت که با همسرت اومدی و کلی غذا آوردی واسه نیازمندا.. سر تکان میدهمـ. میگوید :پس خداروشکر همسرت اهل کار خیر هستن... نمیدانم چه بگویم. فقط کمی از این بحث،خوشم نمیآید. میگویم:از آقای علوی چه خبر ؟ حنانه لبخند تلخی میزند : میاد... یکی دو هفته میمونه،دوباره اعزام میشه.. هرچقدر میگم بیشتر بمون،قبول نمیکنه.. حتی فکر نمیکنم واسه زایمانم بتونه خودشو برسونه... چند لحظه طول میکشد تا جمله ی ساده اش را تجزیه و تحلیل کنم. با ذوق به چشمان حنانه خیره میشوم:چی؟؟الهی قربونت برم...مامان شدی؟؟ حنانه،لبخند گرمی میزند:آره... با اشتیاق دوباره بغلش میکنم. صدای حنانه آرام میآید:خاله‌جون مامانمو کشتی.. حنانه را از خودم جدا میکنم و میگویم:الهی خاله قربونش بره... حنانه لبخند میزند : انشاءالله خودت مامان بشی... سرخ میشوم و سرمـ را پایین میاندازم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝