💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدوهفتادوهفت
کلماتش،مسلسلوار پشت سر هم ردیف میشدند و به مغز من،فرصت تجزیه و تحلیل
نمیدادند.
با یادآوری دیشب،آب دهانم را قورت میدهم و با مردمکهایی درشت شده به مسیح خیره
میشوم.
به نظر متوجه حال بدم شده.
با شیطنت میخندد.
لبهایم به سختی از هم فاصله میگیرند و میپرسم
+:دیــ...دیشب...؟؟
:_دیشب خیلی مامــان اصرار کرد بهت،نه؟
جا میخورم
+:اصرار برای چی؟
:_که بهش نگی "زنعمو.."
+:آره،یعنی خجالت کشیدم که مخالفت کنم..
باز هم میخندد.خندهاش یک جور خاص،به دلم مینشیند.
این خاصیت لبخند است.
به هر صورت و هر قیافهای میآید.جذابیت میبخشد و نمکین میکند.
اما،لبخندِمسیح،خاصترین لبخند دنیاست.
چهرهاش را معصوم میکند،شبیه پسربچهها میشود.
از مسیح مغرور و متکبر،یک مردِ جذاب و دوستداشتنی و خاص میسازد.
القصه،لبخندش حال قلبم را بهتر میکند.
:_اینجوری خوبه..
آفرین به مامانم..
به هرحال خوبیت نداره که آدم به مادرشوهرش بگه زنعمو...
و پشتبندش بیملاحظه میخندد.
ناخودآگاه لبخندی میزنم و با لحنی خاص،با چاشنی گلایه میگویم :+عـــه،پســرعمــو...
مسیح درجا خندهاش را میبلعد.
اخم ترسناکی میکند و میگوید...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝