eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وچهار - شما نمی آید عکس بگیرید؟ سرش را چرخاند. چند تایی دختر بودند ک
🍃🍒 💚 حرکت مانده بود. انگار هنوز موسیقی در ذهنش جریان داشت. نیلوفر از شروین پرسید: -چرا استادت خانمشون رو نیاوردن؟ خوشحال می شدیم ایشون روهم ببینیم قبل از اینکه شروین جوابی دهد، صدایی از بین جمعیت گفت: -وا؟ نیلوفر خانم؟ اینجور جشن ها تنهایی بیشتر خوش میگذره هنوز حرف پسر تمام نشده بود که شاهرخ دست هایش را روی دکمه های پیانو کوبید و بلند شد. شروین عصبانیت را در چهره شاهرخ می دید اما نمی دانست چه کار کند. تا به حال او را اینطور ندیده بود. شاهرخ برگشت و به طرف وسط جمع حرکت کرد. همه خودشان را عقب کشیدند. یک راست به طرف صاحب صدارفت. پسر جوان که از وحشت خشک شده بود نتوانست کوچکترین حرفی بزند. یقه پسر را گرفت و با خشم در چشم هایش خیره شد. پسر به من و من افتاد. شاهرخ دهان باز کرد تا حرفی بزند اما یکدفعه چشمانش را بست و سرش را پائین انداخت. لب هایش به هم می خورد. انگار چیزی را زیر لب تکرار می کرد. دست مشت شده اش آرام آرم باز شد. بعد کم کم دست دیگرش که به یقه پسر بود شل شد و یقه را ول کرد. سرش را بالا گرفت. نگاهی کوتاه به پسر انداخت. این بار بیشتر جدی بود تا عصبانی. - سعی کن زیاد حرف نزنی این را گفت و با عجله به طرف در رفت. بقیه هم دنبالش. شروین راهی از میان جمع باز کرد و جلو رفت. شاهرخ پالتویش را از چوب لباسی برداشت و از در بیرون رفت. شروین از موقعیت استفاده کرد و رو به نیلوفر گفت: -همینو می خواستی؟ حالا من چه طوری گندی رو که این جناب زده درست کنم؟ ودنبال شاهرخ دوید. - وایسا شاهرخ ... صبر کن شاهرخ بدون اینکه بایستد گفت: -می خوام تنها باشم شروین لحظه ای ایستاد، برگشت، نگاهی به جمعیت روی ایوان انداخت و دوباره به دنبال شاهرخ از در حیاط بیرون رفت. پسری که حرف زده بود گفت: -از کجا فهمید من بودم؟ با این حرف بقیه برگشتند، نگاهی به پسر انداختند و بعد نگاهی به یکدیگر! بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
✌️🇮🇷 ✌️ ایـــن روزا همهـ در حال دویدنن ڪه جوونامونو ناامید ڪنند✋ آینده نامعلومے و براش مثال بزنن😄 اما خبر ندارن جوونهـ ایرانے انقلابے با همهـ دنیا فرق داره✋ با این اتفاقات ڪوچیڪ عقب نمیڪشه بابا ما یه نظر رهبرمون و نگاه ڪنیم حتے عکسشونو☺️ مےتونیم جلوی همهـ دنیا وایسیم✋✋ چے راجع به ما فڪر ڪردین😅 امشب راس ساعت 00:00 اینجا👇👇👇 آینده خودت و ببین✋ و با مرور ڪردن حرفاے ✋ زندگیتو ڪه در مسیر ولایتِ مستحڪمــــتر ڪن✌️✌️👇 🎈 @heiyat_majazi انـــرژی بگــیریم👇 •|✌️|• @asheghaneh_halal
[• #آقامونه😌☝️ •] 『• سیـري ز دیدن تـــو نـدارد نگـــاه مـنــ☺️ چون قحط‌دیــده‌اي ڪه به نعمــت رسیــده‌اسـتـ😌 •』 #صائب_تبریزے|✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(400)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🌹•° @Asheghaneh_Halal
[• #سلام_حضرت_باران💐 •] {تمامـ پنجره ها رو بہ آسمان باز اسٺ☺️|•. {ببار حضرٺ باران ڪہ فصل اعجاز اسٺ😍|•. {ڪجا قدم زده اے تـا ببوسم آنجا را😘|•. {ڪہ بوسہ بر اثر پایٺ عین پرواز اسٺ😇|•. •• #سلامـ_جآن_دلمـ✋ •• #اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج 🌸 . . هرشب ـرأس ساعت ۲۳😌👇 [•💚•] @asheghaneh_halal
[• #سکینه🌙 •] •دعاے روز •بیست و ششم •ماه مبارڪ رمضان [•📖•] @asheghaneh_halal
--- 🌒✨ --- #پابوس دارد نسیم ماه خدا دور مےشود •😔>•° کم کم نواے وا عطشـــ💔ــــا میرسد به گوش •😭>•° پ.ن: لا یوم ڪیومڪ یا اباعبدالله😞 --- 🌒✨ @asheghaneh_halal ---
•••🍃••• #صبحونه روز بیست‌وشش‌ شد دلـ|💔 من بےتاب استـ|😓 بهـترین جاے جهانـ|🌏 شش‌ گوشہ‌ے ارباب استـ|😍☝️ #جنة_اللہ_فےالارض @asheghaneh_halal •••🍃•••
•[ 📖 •] _شب_بیست‌هفتم ✨اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي التَّجَافِيَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ. 🌟خدایا دورى از خانه فریب ( فقط دنیا و دنیا گرائی) و بازگشت به خانه جاویدان(یاد مرگ ) و آمادگى براى مرگ( انجام واجبات و ترک محرمات) و تخلُّق به اخلاق الهی پیش از رسیدن آن را روزیم گردان. . 📕|• . ص: ۱۲۷ . سیم دلتو ــوصل ڪن😌👇 [•🌙•] @asheghaneh_halal
°|🌙|° #همسفرانه ڪنار |تُ| نشستن لحظه افـطار مےچسبد⇦😋 غذایت خوش سلیقه بےحدو بسیار مےچسبد⇦😍 چه عشقےمیڪنم وقتےکه‌دارےسفره میچینے⇦😎 تماشاے تو با آن چادر گلدار مے‌چسبد⇦😇 #چه_افطــاری‌ای_بشــود_این_افطار😍 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 •∫🍉∫• @Asheghaneh_halal
تندخوانی جزء 26 قرآن کریم.mp3
3.99M
••🍃🎙•• #سکینه 🌙: #ویژه‌برنامه‌ماھ‌مبارڪ‌رمضان تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖 بھ صورت تحدیر(تندخوانے) [• جزء بیست و ششم •] @asheghaneh_halal ••🍃🎙••
[• #مجردانه♡•] ||💐از گلـشن ||♥️وصـال «تــو» ||🍃یـڪ خـارم آرزوســت...! ||👤 #مولانا ||😁 #نخیــر_فقط_گل مجردان ـانقلابے😌👇 [•♡•] @asheghaneh_halal
••🍃🕊•• #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: ••شھید آزاده محمد مشایخی•• [🌷]ارسال صلوات ها [🌷] @F_Delaram_313 جمع صلـوات گذشتہ: • ۱۸۳۰ • ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇 @asheghaneh_halal ••🍃🕊••
دلم تنگ ایوان طلای توست.mp3
6.33M
--- 💚🍃 --- #ثمینه دلمـ تنگ ایوانـ طلاے ، توستـ💗|•• نہ‌تنها سرمـ خاکِ پاے توستـ😌|•• کہ منـ هرچہ دارمـ براے😇👇 ←توستـ→ پ.ن: لطفے ڪنـ اے ڪریمـ بہ فریاد ما برس😞|•• #یا_ثامن_الحجج🌸🍃 #حاج_میثم_مطیعے 🎤 --- 💚🍃 @asheghaneh_halal ---
😜 °| |°😜 یه بنده خدا آخره ماه🌙 رمضون به ماه نگاه ميڪنه ميگه: ببین چقدر لاغر شدے؟؟؟⛏😐 هم خودتو از بين بردےهم مارو.⛏😃 😁 ڪلیڪ نڪن لاغـــرمیشے😅👇 |•😝•| @ashegganeh_halal
۞🍃💞 🍃 💞 #همسفرانه قسم به اشڪانت[•😢 درکنارمزارشهدا که توهدیه‌ای‌هستےاز[•😍 جانب شهدا قسم به عهدےکه بستیم[•✋ ڪنار شهدا خواستم باشدزندگےما[•💍 زیرنظرشهدا #زندگیتون‌شهدایےپسند☺️ 💞 🍃 @asheghaneh_halal ۞🍃💞
🎈🍃 🍃 سلامـ☺️ حـالـتون خوبہ؟!🖐🏻 بـی مقدمہ اومدمـ خدمـتـتـون تا دعـوتـتـون ڪنم بہ هیئت دلآنہ طـورے!😍🍃 راستـی تـوی هیئت مـون نـہ آبمـیوه داریمـ نہ دونـات🍹🍩 بلڪہ یڪ عـدد آبـنبـات سـادهِ🍬 معـنوے داریمـ. از همونایی ڪہ تـوے مراسـمات مذهبے🕌 میدن بهـمون و تـا مدتـا مزه اش زیـر زبـونـمونہ!😋 آدرسمـون همـ اینہ :⚠️ شـهرڪ ایـتـا. خـیـابان هیئت مجازے،↓ @heiyat_majazi زمـان دلـدادگے :⏰ رأس ساعـت ۲۲:۱۵ از همـین حـالا گـوشیتـو📱 بـردار و شروع ڪن بہ عمہ و عمـو ، خالہ و دایی ، در و همـسایہ، بہ همہ و همہ اطلاع بده!😎 منتظر ما بـاشیـد🙃 یـاحق✋🏻 @asheghaneh_halal 🍃 🎈🍃
°🐝| #نےنے_شو |🐝° 😏] اینگده دلم موخواد بدونم این موفایل چیه؟؟ همس تو دست سماهاس. 😋] اجه به دستس بیالم اونگد موخولمس تا تموم بسه. نمیزالین بهس نجاه چُنم 😠 😍] شکموی کوچولو و عصبانی استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وپنج حرکت مانده بود. انگار هنوز موسیقی در ذهنش جریان داشت. نیلوفر از
🍃🍒 💚 ماشین را روشن کرد و توی خیابان کنار پیاده رو راه افتاد و شاهرخ را که در پیاده رو قدم زنان دور می شد تعقیب کرد. - اقلاً بذار برسونمت - خودم میرم - خواهش می کنم شاهرخ نگاهش کرد. - قول می دم حرف نزنم سوار شد. فصل دهم سعید نی را توی پاکت آبمیوه زد، نگاهی به در و دیوار بوفه انداخت و گفت: -یه رنگی می خواد و رو به شروین اضافه کرد: - پس حسابی ضایع کردی شروین سرش را به نشانه تائید تکان داد. - نمی دونم چه کار کنم - بی خیال بابا، می خواست نیاد! - انگار اصلاً متوجه نیستی، اون به خاطر من اومد - برو خودت رو معرفی کن از عذاب وجدان نمیری، از کی اینقدر حساس شدی؟ یکی دیگه حرف زده تو رو سنن؟ بعد با فرت و فورت آبمیوه اش را بالا کشیدو گفت: - در ضمن محضر شریفتون عارضم که ساعت 10 با همین فرشته نجاتت کلاس داری شروین بلند شد، ته شیر قهوه اش را سر کشید و گفت: -آره ... آره، دیر شد. می خواستم قبل از کلاس ببینمش ... فعلاً و رفت. - پسره احمق! آدم نمیشی !! کلاس شروع شده بود. آرام در را باز کرد و خزید توی کلاس. سعی کرد خیلی آرام و با احتیاط به طرف صندلی اش برود. شاهرخ که پای تابلو و پشت به کلاس بود بدونم اینکه برگردد گفت: بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وشش ماشین را روشن کرد و توی خیابان کنار پیاده رو راه افتاد و شاهرخ را
🍃🍒 💚 - آقای کسرایی؟ شروین سر جایش خشک شد و شاهرخ همانطور که می نوشت ادامه داد: - لطفا قبل از شروع کلاس سر کلاس حاضر باشید شروین که فکر می کرد شاهرخ قصد تلافی دارد به دل نگرفت: - چشم استاد سریع خودش را به صندلی رساند و نشست. کلاس که تمام شد قبل از اینکه بتواند از میان آن همه آدم خودش را به شاهرخ برساند از کلاس خارج شده بود. دنبالش دوید. - استاد؟ دکتر مهدوی؟ شاهرخ ایستاد. - سلام استاد شاهرخ برخلاف همیشه خشک و رسمی بود. - علیک سلام - اومدم بابت دیشب عذرخواهی کنم. واقعاً شرمنده. نمی خواستم اونجور بشه - مهم نیست. فراموش کن - اما احساس می کنم این تویی که نمی خوای فراموش کنی. تو که اوضاع منو می دونی! فکر می کنی از اینکه این اتفاق افتاده خوشحالم؟ -دوست داری بدونم چی فکر می کنم؟ -حتماً شاهرخ ایستاد. در چهره شروین خیره شد، اثری از لبخند همیشگی اش نبود. - به نظر من همه حرفهای دیروزت دروغ بود. فیلم بازی کردی تا منو دست بندازی شروین از تعجب دهانش باز مانده بود. آنچه را می شنید باور نمی کرد. همانجا سرجایش ایستاد و شاهرخ را دید که از سالن وارد حیاط شد . یکدفعه به خودش آمد، دوید به سمت در خروجی، خودش را به شاهرخ رساند و هیجان زده شروع کرد به حرف زدن: -شوخی می کنی، نه؟ یعنی واقعاً فکر می کنی که من ... چطوری اینجور قضاوت می کنی شاهرخ؟ -مهدوی! فعلاً باید برم. بعداً راجع بهش صحبت می کنیم بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وهفت - آقای کسرایی؟ شروین سر جایش خشک شد و شاهرخ همانطور که می نوشت ا
🍃🍒 💚 - اما شاهرخ ... - مهدوی! باشه بعداً. فعلاً خداحافظ و رفت. شروین که هنوز بهت زده بود روی صندلی همان نزدیک نشست. صدای سعید را شنید. - آه، ای زندگی. تو همیشه مرا آزرده ای، ننگ بر این فلک جفا پیشه! شروین به طرف صدا نگاه کرد. - رفتی منت کشی استاد ذلیل؟ انگار عذرخواهیتون به مذاق ملوکانه شان خوش نیامده و شما را مانند مگسی مزاحم دک کردند! - ول کن سعید حوصله ندارم سعید پاکت سیگارش را درآورد: - حالا خر بیار باقالی بار کن. دلایل بی حوصلگی کم بود، اینم اضافه شد. پارتیش مال یکی دیگه است اخم و تخم و بی حوصلگیش مال ما نخ سیگاری را به طرف شروین گرفت: -می کشی؟ شروین نخ را گرفت. سعید گفت: - فعلاً بی خیال شو. بذار بگذره آتیشش بخوابه بعد سیگار خودش و شروین را روشن کرد . شروین چند تا پک زد. به سرفه افتاد. سیگار را پرت کرد. - چرا حروم می کنی؟ اسرافه ها مادر! بعد دود سیگارش را بیرون داد. - امروز می آی؟ -کجا؟ -خونه عمم - حوصله وراجی های بابک و لوس شدن های آرش رو ندارم - من می رم، اگه خواستی بیا. فعلاً کاری نداری؟ بای ... سلف کباب داشت. چند لقمه ای خورد. سینی را همانجا روی میز رها کرد و رفت. از کنار زمین بازی رد شد. سر و صدای بچه ها که بازی می کردند همه جا را پر کرده بود. مدتی ایستاد و نگاه کرد. نگاهی به ساعت کرد ... بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
[• #آقامونه😌☝️ •] 『• در نمــازمـ از خــدا درخـواست ڪـردمـ😌 من حضورِ قَلـ♡ـب را💚 لحظه‌اي تصویرِ تو آمد😘 نمازمـ جَعفـرِ طیّٰـار شُد☝️ •』 #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(401)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🌹•° @Asheghaneh_Halal
[• #سلام_حضرت_باران💐 •] اے ڪه شیرین است نامت چون عسل{🍯} هـر طـلایے جــز شمـا بـاشـد بدل{💍} خـاڪ پـایت سـرمه ےچـشمـان مـا{👀} یـوسف زهـرا ڪجایے العجل{😓} •• #کجایےآقاےمن؟! •• #اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج . . هرشب ـرأس ساعت ۲۳😌👇 [•💚•] @asheghaneh_halal
[• #سکینه🌙 •] •دعاے روز •بیست و هفتم •ماه مبارڪ رمضان [•📖•] @asheghaneh_halal
--- 🌒✨ --- #پابوس چیست دلچسب ترین عیدے این شهرُ اللہ😇⁉️ یڪ سحر💫|•• وقت اذان ، صحن اباعبداللہ😍|•• پ.ن: دونفره باشہ کہ چہ بهتر😋|•• --- 🌒✨ @asheghaneh_halal ---
°|🌙|° #همسفرانه هر لحظه نتم روشنــ(📱) و چشممـ(👀) به پیامے(💌) یک "حالــ(🙂) شما"؟ "عاشقتمـ(💕)" "عرض سلامے"☹️😔 #به‌یادهمسرانـ‌چشم‌انتظارِشهــدا💚 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 \🌼\ @Asheghaneh_halal
•[ 📖 •] 🍃تعقیب نماز صبح در روز جمعه: ✨اَللّهُمَّ اِنّي تَعَمَّدتُ اِلیکَ بحاجتي و اَنزَلتُ اِلیکَ اَلیَومَ فَقري و فاقَتي و مَسکَنَتي فَانا لِمَغفرتِکَ ارجی مِني لِعَمَلي...... 🌟خداوندا من با حاجت خود قصد درگاه تو کردم و در این روزِ فقر و درماندگی و بی‌نوایی بر تو وارد شدم که من به مغفرت تو امیدوارترم تا به عمل خود ..... 📕|• . ص: ۶۰ سیم دلتو ــوصل ڪن😌👇 [•🌙•] @asheghaneh_halal
[• #مجردانه♡•] چشمانم{•👀 روزه دیدار{•☺️ تــــو دارنــد{•🍃 وقت افطارشـان{•🍲 ڪے مــــےرســــد؟!{• #بیاماه‌رمضونم‌تموم‌شد #تونیومدے مجردان ـانقلابے😌👇 [•♡•] @asheghaneh_halal
••🍃🕊•• #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: ••شھیدمحمدمهدےڪازرونے•• [🌷]ارسال صلوات ها [🌷] @F_Delaram_313 جمع صلـوات گذشتہ: • ۲۳۸۷ • ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇 @asheghaneh_halal ••🍃🕊••
Narimani-ma-basijiha.mp3
5.81M
#ثمینه 😌|• جـآن بھ ڪـ🖐ـف داریـمــ در خطـ رهبـ🇮🇷ـــر 😉|• مقتداے ماستــ حضــرت حیــدر😍 #نریمانے #شهدایے_ولایے💚 |🎶| @asheghaneh_halal
😜•| |•😜 📣ستاد استهلال با عذر خواهی ازمردم ایران اعلام کرد : بدلیل اشتباه ستاره شناسی که رخ داده ماهی که روزه گرفتیم شعبان بوده ....😐 پیشاپیش حلول ماه رمضان مبارک😁 فک کن چی میشد اگه میشد😵😂 . ماه رمضونے متفاوت با☺️👇 😜• @asheghaneh_halal