eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ °✾͜͡👀 🙊 💬 ‌‌‏سلام علیکم برای اولین بار که واسه آشنایی خواستگار محترم رفته بودیم گلزارشهدا😂😂 در حین راه رفتن بودیم که یه ماشینی دنده عقب گرفت؛ کم مونده بود اون بنده‌خدارو له کنه... اعصابم خورد شد😐 منم که اهل دعوا، می‌خواستم برم رو شیشه‌ی ماشین بزنم طرف رو فحش‌کش کنم😂😂😂 بعد در کمال ناباوری، برگشتم دیدم اون بنده خدا کم مونده برگرده بگه ببخشید که می‌خواستم برم زیرماشینتون😂😐😐 من آبروداری کردم نرفتم جلو🙊 ولی نگه داشتن اعصاب واسم سخت بود! پ.ن : الآن دومین جلسه‌ی خاستگاری رسمیه؛ دعا کنید هر چی به صلاحه رقم بخوره😅🙏🏻 ''📩'' [ 588 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین 🆔| @Daricheh_Khadem •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
lll_1552571274_Akbari-MiladHazratZahra13955B055D.mp3
3.91M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 درهیاهوی شب عید تورا گم کردیم غافل از اینکه تو خود اصل بهاری آقا..❤️‍🩹" 🎉 . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_پنجاه_وچهارم مصمم گفتم: _ تموم سعی ام رو میکنم. بالاخره
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . . با تمام عشقی که به قلبم سرازیر شده بود گفتم: _ دوستت دارم حسام. لیوان آب هویج بستنی را همانجا توی هوا نگه داشته بود و انگار انتظار این حرف را از من نداشت. تا به حال به او نگفته بودم چقدر دوستش دارم و چقدر او را می خواهم. خودم هم از اینکه حسم را به او نمی گفتم خسته شده بودم. به طرفم آمد و در سکوت غرق چشمانم شد. نگاهش را از چشم هایم بر نمی داشت و در نهایت لب زد: _ چی گفتی؟ یه بار دیگه بگو؟! لبخندی شرمگین زدم و گفتم: _ خیلی دوستت دارم. چشمش را بست و لبخندی عمیق به لبهایش نشست و دندان هایش نمایان شد. می دانم خیلی منتظر شنیدن این حرفها بود. حسام لیاقتش را ثابت کرده بود و دلم از داشتنش قرص و محکم بود. در تمام این اتفاقات اخیر که متاسفانه مصادف شده بود با مدت نامزدی مان، همپا بودن و درک عمیقش را به من ثابت کرده بود و من چقدر خوشبخت بودم که به عقد کسی چون حسام در می آمدم. از چیزی که می خواستم بگویم مطمئن نبودم اما حالا که تا اینجا آمده بودم چه بهتر که حسام حرف دلم را می فهمید و تصمیم نهایی را به پدر و مادرم واگذار می کردیم. نگاهم را به او دوختم که دوست داشت مرا به آغوش بکشد اما شرایطمان توی مغازه اجازه ی هیچ حرکتی را به او نمی داد. _ یه لحظه میشینی؟ چهارپایه را کنار صندلی من گذاشت ورویش نشست. پا به پا کردم و گفتم: _ یه چیزی هست که مدتیه میخوام بهت بگم اما شرایطش جور نشده بود. حسام مشتاقانه به من خیره بود و آب هویج بستنی اش را ذره ذره می خورد. _ خب... راستش... یه نظری داشتم راجع به... یعنی یه برنامه ای اومده تو ذهنم... چطور بگم؟ حسام کنجکاوتر به سمتم چرخید و لیوان را روی ویترین گذاشت و با نگرانی گفت: _ چیزی شده؟ اتفاقی افتاده که پریشونت کرده؟ _نه... نه... نگران نباش خندیدم و گفتم: _ این مدت خیلی با خودم تمرین کردم که... بتونم در برابرت راحت حرفمو بزنم اما نمی دونم پای عملش که میرسه چرا دست و پامو گم می کنم. حسام خندید و دستم را گرفت و گفت: _ بسکه حسامت لولوئه. _ خدا نکنه... به این خوبی. باز هم چشمش درخشید و فشار کوچکی به دستم داد. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: _ حسام جان... از وضعیت بابا که خبر داری. من امیدوارم و به معجزه ی خدا معتقدم. نمی خوام ناشکری کنم اما... منطقی که باشم، بابا روز به روز داره بدتر میشه. امیدوارم در برابر شیمی درمانی تحمل بیاره چون خیلیا بعد تموم شدن شیمی درمانی خوب شدن. بابا خیلی ضعیف شده. نمی دونم میتونه طاقت بیاره یا نه. قطره اشکی از پلکم افتاد که با لبخند آن را پس زدم و گفتم: _ این چیزی که میخوام بگم، دوست ندارم اشک و گریه قاطیش بشه. ازت میخوام... میخوام که با پدر و مادرم حرف بزنی بعد از... یعنی حکم دادگاه که کاملا اجرا شد ... عقد و عروسی رو با هم بگیریم و بریم سر زندگیمون... نفسِ بریده شده ام را بیرون دادم و هیجان زده به حسام خیره شدم که بهت زده به من نگاه می کرد. [⛔️]ڪپےتنها‌باذڪرمنبع‌‌ونام‌نویسنده‌ موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_پنجاه_وپنجم با تمام عشقی که به قلبم سرازیر شده بود گفتم:
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . . ( حسام می گوید ) حوریا از من چه می خواست؟ برای یک لحظه تمام مغزم خاموش شد و نتوانستم خواسته اش را توی ذهنم حلاجی کنم. از من می خواست ماه بعد عقد و عروسی را همزمان برگزار کنیم؟ میخواست زودتر زیر یک سقف برویم و من به این زودی خانم خانه ام را به آپارتمانم می بردم؟ با این شرایط حاج رسول اصلا فکرش را نمی کردم حوریا حتی اجازه دهد عقد دائم کنیم چه برسد به عقد و عروسی همزمان...! خودم را جمع کردم. دوست نداشتم او را بابت درخواست شیرینش معذب کنم. _ منظورت اینه که بعد مدت صیغه مون عقد و عروسی رو راه بندازیم؟ فقط چند بار سرش را تکان داد. برق شوق به چشمم افتاد. چه از این بهتر؟ این عین خوشبختی بود برای من که تمنای حوریا و آغاز زندگی جدیدم داشت مرا می سوزاند. _ چی از این بهتر؟ عالی میشه. فقط... مامان و بابات خبر دارن؟ انگار باز هم توی لاک خجالتش رفته بود که باز هم چند بار سر تکان داد و این بار به نشانه ی نه‌... _ خب... به نظرت قبول میکنن؟ آرام صدایش را بیرون داد و گفت: _ فکر نکنم بابام مشکلی داشته باشه ولی مامانم بخاطر خرید جهیزیه و کارای مراسمات ممکنه کمی مخالفت کنه چون توی این شرایط بابا... خب... رسیدگی به همه ی این برنامه ها هم زمان میبره هم هزینه. منم که تنها بچه شون هستم و کلی برام آرزو دارن. نمی دونم چطور میشه راضیش کرد...؟ لبخندی زدم و گفتم: _ اونو بسپر به خودم. فقط بهم بگو حُکمت چند هفته طول میکشه؟ _ خب... هفت روزه. اگه هفته ای دو روز بهم وقت بدن احتمالا سه هفته و نیم، شما فکر کن چهار هفته. _ یعنی دقیقا یک ماه دیگه که همین یک ماه هم از محرمیتمون مونده. باز هم سری تکان داد و در سکوت منتظر جواب من بود. با مهربانی به او گفتم: _ خیلی بهم لطف کردی که این پیشنهادو دادی چون من با دیدن شرایط بابات خیلی نگران بودم که اصلا به زندگی خودمون نتونی فکر کنی و خب، تحت فشار قرارت ندادم و گفتم همین طور پیش بریم ببینیم چی میشه. حوریا آب دهانش را فرو داد و گفت: _ حسام... من... دوست دارم بابام ببینه که میرم سر خونه و زندگیم. دوست دارم خیالش راحت بشه و آرزوی دیدنم توی لباس عروس به دلش نمونه. اتفاقا همین شرایط بابام منو بیشتر به این تصمیم ترغیب کرد. خب تنهایی تو هم خیلی آزارم می داد و وقتی شبا تنها بر می گشتی به آپارتمانت، خیلی عذاب وجدان داشتم. دوست دارم زودتر همه چی سامان بگیره. بوسه ای روی دستش کاشتم و گفتم: _ نگران هیچی نباش. عمر همه مون دست خداست. خدا به پدرت کمک کنه. کسی چه میدونه... شاید اونقدر قوی بود که با این مریضی جنگید و صحیح و سلامت با یه عمر طولانی زندگی کرد و سایه ش رو سرمون بمونه. پاشو... پاشو بریم که خیلی کار داریم. [⛔️]ڪپےتنها‌باذڪرمنبع‌‌ونام‌نویسنده‌ موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎈🍃 °•| دارم می‌چینم سفره هفت سین اما...... تعجیل در فرج امام زمان پویش همگانی در لحظه تحویل سال http://Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 🎈🍃
「💚」◦ ◦「 🕗」 . امام رضا(ع) بر  داشتن اخلاص تأکید می‌کردند و به نقل از پیامبر(ص) می‌فرمودند: هر بنده‌ای چهل روز برای خدا مخلصانه کار کند، چشمه‌های دانایی و حکمت، از دلش به زبانش جاری می‌شود . . . 🌸🍃 📷 ا. زهدی . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» . . امسب سب عیده😍 املوز با مامان ژونیُ باباژونی اومدیم جمکران☺️ برای ژوهور مولا دتا تنیم🤲 🏷● ↓ 🦋املوز:امروز 🦋دتا تنیم:دعاکنیم 🦋ژوهور:ظهور ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ ‌از فرزندانتان خشمگین می شوید چون انتظار و توقع بیهوده دارید انتظار دارید فرزندتان حرف شما را بی چون و چرا گوش کند که مغایر با حقوق انسانیست در حالی که شما خودتان به حرف‌های درستی که به آن واقفید عمل نمی کنید. . . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . خنده ی زیبای تو درمان غم های من است :) . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
|. ❄️'| |' .| . •|: ‌هر ڪجا باشے..👇 •|: ‌بهــار همان‌جاست🌸 •|: ‌مثلِ قلــب مـن!💚 |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1749» . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
🍃🍃🍃🌿 🍃☀️🌺 🍃🌺 🌿 °| | | |° •|بنام‌او‌ڪه‌زیباست‌ و‌زیبایی‌رادوست‌دارد🦋 خدایآچۍ‌می‌شه امروزویهویی‌اون‌ چیــزی‌بشہ‌‌کھ‌ دلمون‌مـۍ‌خواد:)🌱 - مثلاظهــوࢪ •🌸«فرارسیدن بهار ۱۴۰۲ و نوروز را به ساحت‌تان تبریڪ و تهنیت عرض مۍڪنم»🌱• [🌺] یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ [🌸] یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ [🌺] یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ [🌸] حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ ڪه عیبـ نیستـ ❗️ راستـش این روزها تشنهـ ـتر از دیروزیمـ، سفره‌ے را با هـزاران پهن ڪـرده و دعا مے‌ڪنیمـ تا روزے شاید همین حوالے خـدا تو را به ما برساند و سالمان را زیر نگاه‌ِزلالِ تو ڪنیمـ. ... عینا شبیه بهـار! ان‌شاءاللهـ✌️🏻 [•بیاد ڪه نامش تا ابد مڪتوب ماند بر حافظه‌ۍ‌جانها•♥️•] [•بیاد تمامۍ مدافع‌حرم‌ و‌ مدافع ناموس‌ و وطن و مدافعان‌ امنیت و مدافعان سلامت•🌷•] بیاد درگذشتگان‌خفته‌درخاڪ و..•😔•] دعا کنیمـ سال جــNewـدید⏰: ☝️بهـ عزیزـمون عطا فرما{😘} ☝️غذاے شیـ👹ـطان نماز قضامـون نباشهـ {😔} ☝️دعای خیـر والدین بدرقه‌ے راهمون باشهـ{😍} ☝️همهـ جـــووناےِ مجـــردمون مزدوج بشن{🙊} ☝️سایه امنیت و آسایش و سلامتی همیشه رو سر مردم عزیزمون باشه{😉} [به زودی خبر ریشه‌کن شدن منافقین و سلطنت‌طلبان و امثالهم رو بشنویم] ☝️مردم فهیم‌مون با مشارڪت حداڪثری و روحیه انقلابی، زمینه ساز روی کار اومدن بشن{🇮🇷} ☝️و بهـ همهـ مـون سالے پر از و و سرشار از عنایتـ ڪن{👌} و این نـوروز، ظهــور مولامـون ان‌شاءالله...{🔅} 🎈 ! همه‌ے دعاهامون رو تو پوشه‌ے به عرض برســون💚 {سپاسگزاریم‌بابت‌همراهیتان‌تا‌به‌این‌ لحظه؛حضورتان‌سبز‌وجاودانه•🌱•} مولا‌صاحب‌الزمان‌‌عج‌باشید•🌹• التماس‌دعای فرج،‌بصیرت،اخلاص‌وشهادت🍃 🎉| سال نوتون مهـ❤️ـدوے پسند😍 | 🎉 [🎊] Eitaa.com/Asheghaneh_Halal [🌺] Eitaa.com/Heiyat_Majazi [♻️] Eitaa.com/Rasad_Nama [👮‍♂] Eitaa.com/khadem_Majazi •🍃•☝️•
∫°🌸.∫ ∫° .∫ ناگهان شیشه‌های خانه بی‌غبار شد آسمان نفس کشید دشت بی‌قرار شد بهار شد...😍❤️🎊 آغاز سال ۱۴۰۲ بر شما خوبان مبارک🦋🤍🌺 ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🌸.∫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا