•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
برآے ای آفتـابِ صبحِ امّیـد ..✨🌤
ڪـه در دسـتِ شـبِ هجـران اسیـرم❤️⛓(:
#حافظ
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
💕⃟🛵
•• #خانومِ_حاجی ••
.
.
شب خواستگاری
وقتی حرفامون تموم شد
تهِ حرفاش بهم گفت:
خانم این قلبِ ما تو آتیشِ عشقِ شما
سوخت!
با جوابِ منفی، خونه خرابمون نکنین :)
-شما بودین عاشقش نمیشدین؟! (((:
○ کپے!؟
- تنهاباذڪرآیدیمنبع،موردرضایتاست☺️
‹ 💌 ›↝ #بفرستبراش
‹ 🤫 ›↝ #متاهلهابخونند
.
.
◞مرا وصلھ بزن بھ
سمتِ چـ♡ـپِ پیرهنت⇩◟
Eitaa.com/asheghaneh_halal
💕⃟🛵
•𓆩📿𓆪•
.
.
•• #پابوس ••
عليٌّ مَع الحقِّ و الحقُّ مَع عليٍّ، يَدورُ حَيثُما دارَ.❤️
پیامبر اکرم(ص):على با حق و حق با على است و بر محور او مى گردد🫂
شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید:
ج2،ص297✍
.
.
𓆩خواندهويانَخواندهبهپٰابوسْآمدهام𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📿𓆪•
•𓆩🌿𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
سعدی تمام حُسنِ تو را در غزل نگفت
حالا شدهست نوبتِ ما تازه کارها ...
.
.
𓆩عاشقےباشڪهگویندبهدریازدورفت𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌿𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
مرا غیر تماشاے جمالت🌸
مبادا در دو عالــم کارِ دیگر
#مولانا
#من_و_تو💕
#بین_الحرمین_عشق💚
#انشاالله🤲🏻
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
شمالـےترین غـذاے یزدے😁🙊❤️
[مــرغ تـرش یـزدے🍗]
اینا رو میخـوایم :
ڪـره ۵۰ گرم🧈
رب انار ۸ ق غ
پیـاز متوسط ۴ عدد🧅
زردچوبـہ، نمک و فلفل🧂
زعـفران دم ڪرده ۲ ق غ💛
سینـہ و ران مرغ ۴ عدد🍗
آلو بخـارا ۱۰-۱۵ عدد
سیـر ۴ حبـہ🧄
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩🙍♂𓆪•
.
.
•• #منو_مجردی ••
💬 فازی که من
با زدن عینک آفتابی میگیرم رو
اگه صندوق صدقات داشت،
الان بانک مرکزی بود ..😎💵
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 984 •
#سوتے_ندید "شما و مجردیتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩مجردییعنی،مجردی𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🤦♂𓆪
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
روایت همسر شهید :
پیش از انقلاب اسلامی بود که نیروهای ارتش در برابر مردم مقابله می کردند. محمد رضا با لباس پاره شده به خانه آمد، گفتم: چه شده؟ با مردم درگیر شدی؟ رو در روی مردم ایستادی؟ خندید و گفت: مردم تظاهرات کرده بودند من آنها را تشویق می کردم.
نیروهای ارتش اسم محمد رضا را نوشته بودند و حکم اعدام برای او صادر کردند که اگر انقلاب نشده بود او را اعدام می کردند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی، تصمیم گرفت به جبهه برود.
در آن زمان تنها فرزندمان بر اثر بیماری در بیمارستان بستری بود. هرچه به محمد رضا گفتم: الان نرو، صبر کن تا فرزندمان خوب شود و بعد برو. قبول نکرد و گفت: تو همسر ارتشی هستی و باید صبور باشی.
در تاريخ ۱۳۶۰/۰۵/۱۲ خبر شهادت او را به ما دادند ولی خبری از پیکر او نبود.چهار ماه و ده روز از شهادت محمد رضا می گذشت وقتی پیکر او را آوردند امام جمعه فسا گفتند: بگذارید تا مردم بیایند و از مقام شهید با خبر شوند.
پیکرش هیچ تغییری نکرده بود انگار تازه به شهادت رسیده است. با دیدن جسد محمد رضا ایمانم به خدا قوی تر شد و از این که او شهید شده بود افتخار می کردم.
#بهروایت_همسرشهید♥➣
#شهید_محمدرضا_یاقوت
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
گویا ‹او› پناهیست برای
منِ آوار شده 💕!
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
خانوم گل🌸
سعی کن زیباترین لباسهایت👗 را در منزل بپوشی👏😍
در خانه لباس ژولیده به تن نکنید❌😤
زن باید در خانه مثل یک ملـــــ👸ـــــکــه شیک و تمیز باشه😌🤌
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
•𓆩🖤𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
روزِ هجدهم چله زیارت عاشورا!
.
.
𓆩پنجرهِفولادِرضابراتِکربَلامیدھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🖤𓆪
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_نودوچهار روبه روی بابا مینشینم. منیر برایم چای میآورد.
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_نودوپنج
:_البته اگه در چهارچوب دین باشه،هست..مطمئن باش چیز خلاف شرع ازت نمیخوام..
نفسم را حبس میکنم.
:_رادان ازت خواستگاری کرده،واسه پسرش،دانیال
نفسم را بیرون میدهم...
+:بابا من هنوز....
:_من نگفتم باهاش ازدواج کن،گفتم؟ازت انتظار میره حرف پدرت رو قطع نکنی...
سرم را تکان میدهم،بابا جدیست. مثل همیشه...
:_فقط بذار بیان،مثل یه خانم،موقر و متین بشین و آخر مجلس بگو که جوابت منفیه،البته من
واقعا دوست داشتم جوابت مثبت باشه. اما خب،اجباری هم در کار نیست...باشه؟
چاره چیست؟؟باز هم باید مغلوب شوم...
توکلت علی الحی الذی لایموت
:_خب حالا نوبت لپه و گوشته که باید تفتش بدیم.
حالا که کمی درس هایم سبک شده،دوست دارم آشپزی یاد بگیرم. استاد راهنمایم هم منیر
است!
در حالی که به سیب زمینی ها،ناخنک میزنم میگویم:منیر خانم،قورمه سبزی رو کی یادم میدی؟
:_چشم خانم،اونم یاد میدم.
روی صندلی مینشینم.
فکر مهمانی فرداشب،حسابی مشغولم کرده و نمی گذارد تمرکز کنم. موبایلم را برمیدارم و به
فاطمه پیامک میدهم.
]سلام فاطمه جونم،دلم برات تنگ شده،کی همو ببینیم؟
فورا جواب میدهد:
(سلام عزیزدلم،اتفاقا الان داشتم بهت پیام میدادم. فردا من ساعت سه جلسه ی شعرخوانی
دارم،دوست داری تو هم بیا.بعدش میتونیم بریم بیرون باهم).
جواب میدهم:
(باشه پس منم میام ... میبینمت)
از منیر معذرت میخواهم و به طرف اتاق میروم. ظاهرا هیچ اتفاق مهمی در پیش نیست،اما دلم
مثل سیر و سرکه میجوشد...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_نودوشش
روی تخت دراز میکشم...دستم را زیر سرم میگذارم.
با وجود این همه تفاوتی که بین من و دانیال است، او چطور چنین چیزی را با پدر و مادرش در
میان گذاشته؟چطور اصلا میتواند به دختری مثل من فکر کند.
اینقدر که با هم فرق داریم،زمین تا آسمان فاصله ندارد...
او دلش پر میزند برای رفتن به کشورهای اروپایی و من حسرت یک سفر مشهد دارم..
او عاشق مهمانی های شبانه است و من دلتنگ روضه های پنجشنبه شب های هیئت...
او افتخارش به مارک لباس هایش است و من عاشق تسبیحی که از کربلا برایم آمده...
نه،نشدنی است،این پیوند،مثل اتصال شرق و غرب است...
غیرممکن است...
★
عمو میخندد:خب،پس امروز میخوای بری پیش رفیق قدیمی که این همه عجله داری.
در حالی که چادر و جزوه ام را داخل کیف میکنم میگویم:عمو خیلی دیرم شده،میشه برم؟
:_بله برو،من که چیزی نمیگم
+:عمو شرمندم ها..راستی....
بین گفتن و نگفتن مردد میمانم..چرا باید بگویم وقتی وانمود میکنم امشب اتفاق مهمی در
شرف وقوع نیست؟؟
عمو،مشکوک نگاهم میکند
:_راستی چی؟؟
+:هیچی،مهم نیس
:_ببینم اونجا خبریه که نمی خوای بهم بگی؟
+:نه،نه اصلا..خب من برم دیگه .
:_تا ساعت چند کلاس داری؟
+:از هشت و نیم صبح،تا دوازده ظهر...بعدش هم می خوام برم جلسه ی شعرخوانی فاطمه.
:_اوه اوه،پس زود باش برو که کلاس اولت دیر شد.
+:باشه باشه،خداحافظ
:_مراقب خودت باش،خداحافظ.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
* رهبرم گفت که
خونخواهیمان نزدیک است..🇮🇷✌️🏻
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🚩 #محرم | #امام_حسین
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1444»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
در جشـن طلـوع صبـح☀️
در باغ وجـود💐
آن گـل ڪـہ بروی صبـح😃
خـندید تویـے ..💕🥲
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩💌𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
قبل از ازدواج و
قبل از اینکه جواب «بله»،
قلب خودت و اطرافیان رو شاد کنه، 🎉
فرصت مهم و بزرگیه
برای فکر کردن روی انتخابت 👌
مثلا اینکه
هم خودت و هم طرف مقابلت
به این سوال، صادقانه پاسخ بِدین،
که:
#هدفتون از ازدواج چیه ...؟
👈 شاید
سوال کلیشهای بنظر برسه، اما
اهمیتش در تفاوت این دو جوابه:
🔹برای رفع تنهایی و حتی شاید سرگرمی و انگیزههای مادی 💰⚡
🔸 رشد معنوی و
تکامل روحی و عاطفی ... 💚
#درست_انتخاب_کنیم
.
.
𓆩ازتوبهیڪاشارتازمابهسردویدن𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💌𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
زنــ🌱ــدگے گر
هـ0⃣0⃣0⃣1⃣ـزار باره بُوَد
بارِ ديـگـــر #تـــــو
بارِ ديگر تـــ💕ــو...
#فروغ_فرخزاد
#آغاز_هفته_باعشق💐
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
*ڪـتلت بازارے شـیرازے👌
مواد لازم :
سیـب زمینی ۱ ڪـیلوگرم🥔
آرد یا پودر سوخـارے ۲ پیمانه🥪
زردچوبہ، پودر سیر 💛
نمڪـ، فلفل سیاه🫙
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩🧕𓆪•
.
•• #منو_مامانم ••
💬 کاش مامانا به اندازهی مهمونا،
واسمون ارزش قائل باشن و روکش مبلا رو
بردارن حداقل رنگشونو ببینیم😩😑
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 985 •
#سوتے_ندید "شما و مامانتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
𓆩بامامان،حالدلمخوبه𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🧕𓆪
💕⃟🛵
•• #خانومِ_حاجی ••
.
.
حالا درسته که
من غذاهام گاهی بی نمکه یا شوره =)
یا درسته که بعضی وقتا غُر میزنم =)
یا یکمی بداخلاقم =)
یا بهت گیر میدم و حساسم =)
ولی حاج آقا!
قلبِ من بدونِ حضورت لحظه ای نمیتپه :)
با همه این اخلاقای بد دوستم داشته باش؛
باشه؟! (:
○ کپے!؟
- تنهاباذڪرآیدیمنبع،موردرضایتاست☺️
‹ 💌 ›↝ #بفرستبراش
‹ 🤫 ›↝ #متاهلهابخونند
.
.
◞مرا وصلھ بزن بھ
سمتِ چـ♡ـپِ پیرهنت⇩◟
Eitaa.com/asheghaneh_halal
💕⃟🛵
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
به شکل تازه ای دوستت دارم..
به شکل صبح بارانو بوی گل🌼♥️
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
•𓆩🖤𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
روزِ نوزدهم چله زیارت عاشورا!
.
.
𓆩پنجرهِفولادِرضابراتِکربَلامیدھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🖤𓆪
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_نودوشش روی تخت دراز میکشم...دستم را زیر سرم میگذارم.
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_نودوهفت
لپ تاب را میبندم و به سرعت از اتاق خارج میشوم. مامان،آماده شده و میخواهد به باشگاه
برود .
:_خداحافظ مامان
+:بیا تا یه جایی میرسونمت.
:_نه ممنون،خودم میرم.
.
از خانه بیرون میزنم،باد سرد هوای آبان ماه،صورتم را میسوزاند.
(دربست) میگویم،یک تاکسی جلوی پایم توقف میکند. سریع چادرم را سر میکنم و سوار
میشوم. راننده با تعجب از آینه نگاهم میکند.
:_کجا برم خانم؟
+:دانشگاه تهران
*
وارد سالن می شوم،فاطمه را میبینم که ردیف دوم نشسته،برایم دست تکان میدهد. محسن را
هم میبینم. ردیف اول. از کنارش که رد میشوم آرام میگویم:سلام آقای عالیی.
سربلند میکند:عه،سلام خانم نیایش.
کنار فاطمه مینشینم.باهم روبوسی میکنیم،دو هفته ای میشد که ندیده بودمش.
آرام میگوید:دلم برات تنگ شده بود.
:_منم همینطور..
استاد وارد سالن میشود و بعد سلام و علیک می گوید:خب خانم زرین،امروز چه شعری برامون
آوردین؟
فاطمه میگوید:شرمنده استاد،امروز هیچی
:_ای بابا،چقدر حیف..خب بذارید از شاعر عزیزمون آقای محمودی دعوت کنم تشریف بیارن.
*
جلسه تقریبا رو به اتمام است،فاطــمه مدام عطســه میکند. محسن با نگــرانی برمیگردد و
نگاهش میکند.
استاد بلند میگوید:خب این جلسه هم عالی بود،هفته ی آینده می بینمتون
فاطــمه عطسه میکند،میخندم. گونه های سرخ شده اش بامزه اند!
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_نودوهشت
استاد کیفش را برمیدارد و از سالن خارج میشود.
مشغول جمع و جور کردن وسایلم میشوم، نگاهم به محسن میافتد.
در حالی کـه از سالن خارج میشود؛نگران به فاطمه نگاه میکند.
زیر لب میگویم:خـوش بـه حالت فاطــمه
:_چرا؟
+:داداشت،همش با نگرانی نگاهت میکرد
فاطــمه بلند میشود و با اخم می گوید:نه خیر،نگرانی اش از دوست داشتن نیست،آقا عذاب
وجدان دارن
بلند میشوم و کیفم را برمیدارم:چی شده فاطــمه؟
:_هیچی عزیزم،چی میخواستی بشه؟جواب یه فنجون آبی که من روش ریختم رو با سه تا پارچ
آب داد
+:تو این ســرما آب بازی می کردین؟
:_بله تو همین ســرما!
از ساختمان خارج میشویم،محسن آن طرف تر به انتظار فاطمه ایستاده است. فاطمه با دیدنش
چهره در هم میکشد و آرام میگوید:ایییییش
از رفتارهای بچگانه اش خنده ام میگیرد،من خوب میدانم که جانش درمیرود برای داداش
محسنش!
از جلوی محسن رد میشویم،فاطمه بی محلی میکند،میخواهم چیزی بگویم اما فاطمه نمیگذارد
:_هیچی نگو
برمیگردم و میبینم محسن پشت سرمان میآید،سعی میکند فاصله اش را کم کند و چند بار
فاطمه را صدا میزند:خانمـــ زریـن،خانمـ زرین
فاطمه اهمیت نمی دهد و ریز میخندد.
محسن پاتند میکند و جلویمان را میگیرد؛اخم کرده،واقعی و باجذبه.
میگوید:مگه صدات نمیکنم؟؟حواست کجاست؟
فاطمه خونسرد میگوید:همین جاست.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
* جان و دل عاشقان😍
نذر رضای ولی💚📿
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🚩 #محرم | #امام_حسین
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1445»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•