eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
#قرار_عاشقی 💙||●از هر آن چه به عمردل بستم😍 💚||●بهترين انتخاب من مولاست👌 💙||●ورشكستم به دورازاين درگاه☺️ 💚||●چون تمام‌حساب‌من مولاست👌 حال دلتون خوبـ و امام رضایے😍🎈 🍃| @asheghaneh_halal
🍃🐬 پنجشـــنبه استـ👌 مےشود محـضِ رضـاےِ خــღــدا 😢 نگاهتـ را👀 خیـراتـِ دلمـ ڪنے😍 #ن😊Ÿ @asheghaneh_halal Ÿ💛Ÿ
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [😍] خۇش٘مِل تُدَم٘ با لۇسَلے⁉️🙈 دایِزَه‌ےِ لۇزه‌ےِ ڪـ🐤ـله‌گنجشـ🐣ـڪیمه😎 [😉] قبـولـ باشهـ بانووو💚 خوشگلے فقط اداےِ😬 شوووما رو درمیـارهـ😜 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 •🍼• @Asheghaneh_halal
✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے زیاد فکر مذهب و این چیزها نبودم و بیشتر سرم تو کتاب و درس بود اما خوب چند بار از تلوزیون حرم امام رضا رو دیده بودم و کنجکاو بودم یه بار از نزدیک ببینمش. داشتم پله های دانشگاه رو بالا میرفتم که یه آگهی دیدم با عکس گنبد که روش زده بود: اردوی زیارتی مشهد مقدس چشم چهارتا شد یکم جلوتر که رفتم دیدم زده از طرف بسیج دانشجویی اولش خوشحال شدم ولی تا خوندم از طرف بسیج یه جوری شدم گفتم ولش کن بابا کی حال داره با اینا بره مشهد. خودم بعدا میرم معلوم نیست کجا میخوان ببرن و غذا چی بدن. ولی تا غروب یه چیزی تو دلم تاپ تاپ میکرد. ریحانه خانم برو شاید دیگه فرصت پیش نیاد. بالاخره با هر زوری شده رفتم جلو در دفتر بسیج. یه پسر ریشو تو اطاق بود و یه جعبه تو دستش -سلام اقا.. -سلام خواهرم و سرشو پایین انداخت و مشغول جا به جایی جعبه ها شد.. -ببخشید میخواستم برای مشهد ثبت نام کنم. -باید برید پایگاه خواهران ولی چون الان بسته هست اسمتون رو توی دفتر روی میز بنویسید به همراه کد دانشجوییتون بنده انتقال میدم.. -خوب نه!...میخواستم اول ببینم هزینش چجوریه...کی میبرین؟! چی بیارم با خودم؟! -خواهرم اول باید قرعه کشی بشه اگه اسمتون در اومد بهتون میگیم.. -قرعه کشی دیگه چه مسخره بازیه...من حاضرم دو برابر بقیه پول بدم ولی همراتون بیام حتما. -خواهرم نمیشه... در ضمن هزینه سفرم مجانیه. -شما مثل اینکه اصلا براتون مهم نیست یه خانم داره باهاتون حرف میزنه...چرا در و دیوارو نگاه میکنید...اصلا یه دیقه واینمیستید ادم حرفشو بزنه.. -بفرمایید بنده گوش میدم. -نه اصلا با شما حرفی ندارم...بگید رییستون بیاد.. -با اجازتون من فرمانده این پایگاه هستم...کاری بود در خدمتم.. -بیچاره پایگاهی که شما فرماندشین -لا اله الا الله... ادامه دارد... 💟 @asheghaneh_halal
✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے یهو دیدم سرشو پایین انداخت و رفت با قفسه کتابها مشغول شد.. رومو سمتش کردم و با یه پوزخندی گفتم: -خلاصه آقای فرمانده من شمارمو نوشتم و گذاشتم روی میز هر وقت قرعه کشیتونو کردید خبرم کنید. -چشم خواهرم...ان شا الله اقا شمارو بطلبه -خوبه بهانه ای برای کاراتون دارین...رفیق رفقای خودتونو قبول میکنین و به ما میگین نطلبید...باشه...ما منتظریم -خواهرم به خدا اینجور نیست که شما میگید... یک هفته بعد که اصلا موضوع مشهد تقریبا یادم رفته بود دیدم گوشیم زنگ میخوره و شماره نا آشناست.. -الو...بفرمایین دیدم یه دختر جوان با لحن شمرده شمرده پشت خطه: سلام خانم تهرانی شما هستین ؟! بله خودم هستم. میخواستم بهتون خبر بدم اقا شما رو طلبیده و اسمتون تو قرعه کشی مشهد در اومده.. فردا جلسه هست اگه میشه تشریف بیارین.. ساعت و محل جلسه رو گفت و قطع کرد... اصلا باورم نمیشد...هیچ ذوقی و حسی نسبت به طلبیدن نداشتم ولی از بچگی دوست داشتم تو همه ی مسابقات برنده بشم و الانم حس یه برنده رو داشتم... تا فردا دل تو دلم نبود... فردا شد و رفتم سمت محل جلسه و دیدم دخترا همه چادری و نشستن یه سمت و پسرا هم یه سمت و دارن کلیپی از مشهد پخش میکنن.. مجری برنامه رفت بالا و یکم صحبت کرد و در آخر گفت آقا سید بفرمایین... دیدم همون پسر ریشوی اونروزی با قد متوسط رفت پشت میکروفون اینجا فهمیدم که جناب فرمانده سید هم هستند. خلاصه روز اعزام شد... بدو بدو رفتم سمت اتوبوس و وارد شدم که دیدم عهههه...یه عده ریشو توی ماشین نشستن تازه فهمیدم اشتباهی اومدم... داشتم پایین میرفتم که دیدم آقا سید داره لوازم سفرو تو صندوق ماشین جا میزنه و یهو منو دید...و اومد جلو: -لا اله الا الله... -خواهر شما اینجا چی میکنید؟؟ -هیچی اشتباهی اومدم... -اخه بنر به اون بزرگی زدیم جلوی اتوبوس... -خیلی خوب... حالا چیزی نشده که... -بفرمایین...بفرمایین تا دیر نشده... ساکم رو گذاشتم رو صندلیم که گوشیم زنگ خورد: دوستم مینا بود میگفت بیا آخره کلاسه و استاد لج کرده و میخواد غائبا رو حذف کنه آخه من تو اتوبوسم مینا بدو بیا ریحانه...حذف شدی با خودته ها...از ما گفتن الان میام الان میام.. سریع رفتم کلاس و از شانس گندم اسمم اواخر لیست بود... ادامه دارد... 💟 @asheghaneh_halal
ســلام✋ خدمٺــ اعضــاے محٺــرم ڪانال☺️ طاعــات و عباداٺٺــون📿 مقبــول درگــاه حق دو ݐارٺ از رمانــ " " رو ڪه قولشو داده بودیم در اخٺیــارٺون گذاشٺــیم. باشد ڪه خوشٺون بیاد👌 ان‌شاءالله🌺 °💜° @asheghaneh_halal
هدایت شده از هیئت مجازی 🚩
🌙💫 💫 °| |° 🌕چگونه مےتـوان قـرآن را در ماه مبارڪ رمضـان ختـم ڪـرد🌕 ✳️قرآن 600صفحه است✳️ ❤️600 تقسیم بر 30 روز مےشود👇 ❤️20 صفحه در هـر روز 💚20 تقسیم بر 5 وعده نماز👇 💚مےشود 4 صفحه به نسبت هر نماز👌 🔆👈اگر بعد از هر نماز فقط 4 صفحه بخوانیم، إن‌شاالله در یڪ ماه یڪبار قرآن را ختم خواهیم ڪرد👉🔆 💙ان‌شاالله هر ﺩﺳﺘے ڪه ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍ به دیگران جهت شرڪت در ختم قرآن مےفرﺳﺘﺪ، ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻨﻢ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ نڪند💙 🌟اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج🌟 ټݩهاݥږڄع ڔښݥے هيئݓ ݥجاڙے☺️👇 |•🌹•| eitaa.com/joinchat/2882142216C2d2fbbea47 💫 🌙💫
#قائمانه بھ رسم و قرار ھر شب راس ساعـ⏰ـت ۲۳ الھے بحق دماء شھـ💚ــدائنا و بحق ثامـ💛ــن الحجج عجل لولیڪ الفرج #قرائت_همگانےدعاےفرج🙏 •📖• @asheghaneh_halal
. ✍| بسمهـ تعالے /🌹/ طبق وعده ے قبلے، براے ڪسب توفیقـ، تا آخـر ماه مبارکـ، :45 در هیئتـ مجازے میزبانتون هستیمـ. /🌹/ 💚امشبـ: قرائتـ دعاے ڪمیل در اولینـ شبـ جمعهـ ماهـ رمضـان🍃 ٹَڼ٘هٱ مَږ٘جَعِ ږَڛ٘مے٘ هَێٸٹِ مَج٘ٱز٘ے٘👇 |°🌸°| eitaa.com/joinchat/2882142216C2d2fbbea47
°🌟| |🌟° °| ‌خندیــد لـبـ شمـا😊 /° لـبـ ما خندیـــد☺️ °\ باریــد دو چشمتـانـ😔 /° دو چشـممـ باریــد😭 °\ آقـ💚ـا شمـYouـا /° تمــALLـامـ زندگـ🌸ـے °\ مایـــے /° تـا ڪـ😎ــور شـوــد °| هـر آنڪه نتــواند دیــد👊 😍✌️ (30)📸 🌹| @Asheghaneh_Halal
🍃دعاے روز ماه رمضان🌙 ⭐️●اللُّهمَ قَرِّبنےفیهِ الےمَرْضاتِڪَ 🌟●وجَنِّبنےفیهِ من سَخَطِکَ‌ونقِماتِڪَ ⭐️●و وقفنےفیهِ لِقَراءَةِ آیاتڪَ 🌟●بِرَحمتڪ یا ارحَمَ الراحمین 🌕 👌 💛🍃||• @asheghaneh_halal
#صبحونه چشـ😌ـماتو ببند و تصور ڪن! یه صبـ🌤ـح دل‌انگیزه؛ و نداے «أنا المهـ💚ـدے» رو از سمت حجـاز میشنوے🍃 اولین ڪاری ڪه میڪنے چیه❓ #دومین‌سحرگاه‌☺️✋ #اولین‌آدیـنه‌رمضان‌🌙 #پرازنسـیم‌ذڪـر‌خـدا🌸 ✨🌒| @asheghaneh_halal
🌸🌸🌸 🌸🌙 🌸 ✅برای قطع عطش ودفع غلبه صفرا درسحر سویق عدس مصرف شود. ✅سحری حتما مصرف شود ولو چند لقمه✋ ✅ازمیوه های فصل دروعده سحری استفاده کنید.🍐🍉 ✅خوردن چای ولبنیات سنگ کلیه بهمراه دارد لذا عادت به خودن چای هم دارید زیاده روی نکنید.☕️❌ ✅با آب ولرم افطارکنید آب سرد تشنگی رازیاد می کند ومضردستگاه گوارش است.😣 ✅درسحری ازسوپ ها،خورشتها مانند خورشت قیمه وقورمه مصرف کنید.🍛 ✅غذاهای باسوسیس وکالباس وگوشت گاو علاوه بردیرهضم بودن دارای طبع سرد هستند ومضر وکم انرژی لذا ممنوع است.🍕❌ ✅افرادی بامشاغل سخت ازموادی استفاده کنند که صفرا تولید نمی کند مانند لیمو،انگور،آب زرشک. 🍇🍋 ✅ازادویه تند وفلفل وغذاهای گرم دوری شود.🌶🚫 ✅چون فاصله افطاروسحر دراین فصل کم است افطار رامختصر میل نمایید. ✅درسحر ازبرنج که قابض وخشک هم است مصرف نشود وازخورشتها میل شود.🍚🍲 ✅برای رفع یبوست ابتدای افطار وحدود20 دقیقه قبل ازسحر شربت آب وعسل میل کنید. 🌹درپایان مارا ازدعای خیرمحروم نکنید.🙏 ✍سعیدمهدوی 🌙 👇 🌒| @asheghaneh_halal 🌸 🌸🌙 🌸🌸🌸
4_467896649214066744.mp3
3.96M
🌙: ✨:تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖بھ صورت تحدیر(تندخوانے) 🍃جزء دوم🍃 [🎤] @asheghaneh_halal
🍃🌙🍃 🌙🍃 🍃 [دعاے ابوحمزه ثمالے] وَ لَوْ رَجَوْتُ غَيْرَهُ لَأَخْلَفَ رَجَائِي وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي اگر به‌غيرش اميد مےداشتم مرا نااميد مے‌گردانيدستايش خداے را ڪه ڪار مرا به‌حضرتش واگذاشت اِلَیْهِ فَاَکْرَمَنى وَلَمْ یَکِلْنى اِلَى النّاسِ فَیُهینُونى وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى واگذار ڪرده و از این رو به من اڪرام ڪرده و به مردم واگذارم نڪرده ڪه مرا خوارڪنند و ستایش خدایے را ڪه 🍃✨ تَحَبَّبَ اِلَىَّ وَهُوَ غَنِىُّ عَنّى وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى یَحْلُمُ عَنّى حَتّى کَاَنّى با من دوستى ڪند در صورتےکه از من بے نیازاست و ستایش خدایے را ڪه نسبت به من بردبارے ڪند تا به جایےڪه 🍃🌙 لا ذَنْبَ لى فَرَبّى اَحْمَدُ شَى ءٍ عِنْدى وَاَحَقُّ بِحَمْدى اَللّهُمَّ اِنّى اَجِدُ گویا گناهےندارم پس پروردگار من ستوده ترین چیزها است نزد من و به ستایش من سزاوارتر است خدایا من همه راههاے 🍃✨ سُبُلَ الْمَطالِبِ اِلَیْکَ مُشْرَعَهً وَمَناهِلَ الرَّجآءِ اِلَیْکَ مُتْرَعَهً مقاصد را به سوے تو باز مى بینم و چشمه هاے امید را بسویت سرشار مےیابم 🍃🌙 وَالاِْسْتِعانَهَ بِفَضْلِکَ لِمَنْ اَمَّلَکَ مُباحَهً وَاَبْوابَ الدُّعآءِ اِلَیْکَ و یارےجستن به فضل تو براے آرزومندانت مباح‌و بے مانع است‌و درهاےدعاےبسوے تو براے 🍃✨ لِلصّارِخینَ مَفْتوُحَهً وَاَعْلَمُ اَنَّکَ لِلرّاجى بِمَوْضِعِ اِجابَهٍ وَلِلْمَلْهوُفینَ 🍃🌙 فریادکنندگان باز است و به خوبے مے دانم که تو براے اجابت شخص امیدوار آماده اے وبراے فریادرسے اندوهگینا 🍃✨ بِمَرْصَدِ اِغاثَهٍ وَاَنَّ فِى اللَّهْفِ اِلى جوُدِکَ وَالرِّضا بِقَضآئِکَ عِوَضاً 🍃🌙 مهیاے فریادرسےهستے و براستے مے دانم ڪه در پناهندگےبه جود و ڪرمت وخوشنودے به قضا و قدرت عوضے است 🍃✨ مِنْ مَنْعِ الْباخِلینَ وَمَنْدوُحَهً عَمّا فى اَیْدِى الْمُسْتَاْثِرینَ وَاَنَّ از جلوگیرے ڪردن بخیلان و گشایشى است از احتیاج بدانچه در دست دنیاطلبان است و براستے 🍃🌙 الرّاحِلَ اِلَیْکَ قَریبُ الْمَسافَهِ وَاَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاّ اَنْ ڪوچ ڪننده به درگاهت راهش نزدیڪ است و مسلما تو از خلق خود در حجاب نشوے مگر آنڪه 🍃✨ تَحْجُبَهُمُ الاْعمالُ دوُنَکَ وَقَدْ قَصَدْتُ اِلَیْکَ بِطَلِبَتى وَتَوَجَّهْتُ اِلَیْکَ ڪردارشان میان آنها و تو حاجب شود و من با مطلبے ڪه دارم قصد تو را ڪرده 🍃🌙 بِحاجَتى وَجَعَلْتُ بِکَ اسْتِغاثَتى وَبِدُعآئِکَ تَوَسُّلى مِنْ غَیْرِ و با حاجت خود رو به درگاه تو آوردم و استغاثه ام را به درگاه تو قرار دادم و دعاے تو را دست آویز خود ڪردم بےآنڪه من 🍃✨ اسْتِحْقاقٍ لاِسْتِماعِکَ مِنّى وَلاَ اسْتیجابٍ لِعَفْوِکَ عَنّى بَلْ لِثِقَتى استحقاق داشته باشم ڪه تو از من بشنوے و نه مستوجب آنم ڪه از من بگذرے بلڪه بدان اعتمادے ڪه من 🍃🌙 بِکَرَمِکَ وَسُکوُنى اِلى صِدْقِ وَعْدِکَ وَلَجَائ اِلىَ الاْیمانِ به ڪرم تو دارم و آن اطمینانے ڪه به درستے وعده ات دارم و به خاطر پناهندگیم به ایمان {•🌼•} @asheghaneh_halal 🍃 🌙🍃 🍃🌙🍃
🌸🌙🌸🌙 🌙🌸🌙 🌸🌙 🌙 ‌ ❔سوال: آيا اگر از دهان شخص روزه دار خون بيايد، روزه اش باطل مى شود؟ ✅جواب: روزه به سبب آن باطل نمى شود، ولى واجب است كه از رسيدن خون به حلق جلوگيرى كند. 🍃🌷 @asheghaneh_halal 🌙 🌸🌙 🌙🌸🌙 🌸🌙🌸🌙
🌈🍃 🍃 ✍بسم الله این اعتقاد ڪہ براے شاد بودن هموارہ باید دست بہ شوخے هاے مختلف بزنید ڪاملا غلط است چرا ڪہ با شوخے هاے پے در پے و مسخرہ نمودن یڪدیگر🔨😶 بہ مرور سبب دل زدگے طرفین را در محیط خانوادہ مهیا نمودہ و زوجین را از هم دور مے ڪند... هموارہ سعے ڪنید بہ جاے خندیدن بہ یڪدیگر و یا تمسخر اعمال و رفتار و نظرات یڪدیگر بہ دیدے منطقے بہ آنها نگاہ ڪنید و سعے ڪنید شوخے هایتان مناسب و بہ جا باشد✋🙂 📚 2⃣ 😬 {💍} @asheghaneh_halal 🍃 🌈🍃
😂°| |°😂 +پسرم اون چهارتا سیم ڪه آویزونه رو میبینے❓ -آره👌 +خب دوتاشو بــردار -برداشتــم +چیزے حس نمیڪنے؟😳 -نه😐 +حالت خوبـــه؟ -آره😁 +خب پس به اون دوتاے دیگه اصلا دس نزن برق داره‼️ (منو بابام موقع تعمیر بــرق خونـه)😂 😄 ڪلیڪ نڪن بـ🔌ـرق مےگیــرتتـــ😜👇 |°☺️°| @asheghaneh_halal ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍟☕️🍟☕️🍟 ☕️🍟☕️🍟 🍟☕️🍟 ☕️🍟 🍟 🔰 چای کمرنگ☕️ و خرما... نان وپنیروگردو 🔰 دلمه ی سیب زمینی🍟 🔰 سیب زمینی های متوسطتونو بذارید پخت بخوره بعد از وسط دو نیم کنید و توی سیب زمینی و خالی کنید داخل سیب زمینی رو که جدا کردید کنار بذارید و با کمی تخم مرغ و زردچوبه ورز بدید و بذارید کنار سیب زمینی های خالی شده رو کنار بذارید و مواد دلمه تونو درست کنید گوشت چرخکرده رو با پیاز رنده شده و فلفل سیاه و نمک تفت بدید و کمی فلفل دلمه ای و هویج ریز شده به گوشت اضافه کنید و با دو قاسق رب انار موادتونو طعم دار کنید. بعد از تفت کامل، توی سیب زمینیاتونو با مواد سرخشده پر کنید. حالا موادی که از قبل با تخم مرغ ورز داده بودید توی قیف بریزید و روی دلمه هاتونو با اون مواد بپوشونید و ده دقیقه توی فر یا توستر بذارید که برشته بشه. نکته: می تونید روی مواد درپوش دلمه رو کمی پنیر پیتزا بریزید که خوش طعم و زیبا بشه 😋🍭 🍳| @asheghaneh_halal 🍟 ☕️🍟 🍟☕️🍟 ☕️🍟☕️🍟 🍟☕️🍟☕️🍟
|♥️|عطرنابےمےوزدا |💚|ازکوچه باغ مرقدت |💜|هرکه مےآیدحرم |💛|این عطررابومیکند |♥️|خادمےمیگفت که |💚|آقا به وقت بدرقه |💜|دست زائررا پراز |💛| گل هاےشب بو میکند 🌙 @Asheghaneh_halal
🍃🐚 #همسفرانه 👌《یڪ لحظه تو رفتے 🍃《به سر بام و بیایے 🗣《از دفتر رهبر خبر 🌙《آمد #رمضان شد #ماه‌منوباماه‌رمضان‌اشتباه‌گرفتن🔨😐 @asheghaneh_halal 🍃🐚
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [😬] چیـه⁉️چـلا اینطــ😳ـولـ👉 نیــدامـ میتـونینـ😐 توتـ🍓ــفلنگے خوشـملـ ندیدیـنـ😍😅 [😉] تازه‌شـمـ لباسامـ👗ـو تـــۇدَمـ سـِــتـ کَل٘ــدَمـ😌 دلـــتون حِتابے٘ بِتـۇزهـ😜 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 •🍼• @Asheghaneh_halal
#پابوس حسیـــن جان❤️ پشت کردم به گناه 👌😌 پاک شـــــوم در رمضانــ😍 همه ترکم بکنند🚶😒 عیب ندارد!😏تــو بمان😇 #سایه_ات_از_سرمان_کم_نشود_مولا_جان❤️ 🌷| @asheghaneh_halal
✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے 🌹 تا اسمموخوند بدوبدو دویدم سمت درب دانشگاه ولی از اتوبوس خبری نبود خیلی دلم شکست. گریه ام گرفته بود. الان چجوری برگردم خونه؟! چی بگم بهشون؟! آخه ساکمم تواتوبوس بود بیچاره مامانم که برای راه غذا درست کرده بود برام تو همین فکرها بودم که دیدم از دور صدای جناب فرمانده میاد. بدو بدو رفتم سمتش و نفس نفس زنان گفتم: سلام. ببخشید..هنو حرفم تموم نشده بود که گفت: اااا.خواهر شما چرانرفتید؟! -ازاتوبوس جا موندم -لا اله الا الله...اخه چرا حواستون رو جمع نمیکنید اون از اشتباهی سوار شدن اینم از الان. -حواسم جمع بود ولی استادمون خیلی گیر بود. -متاسفم براتون.حتما آقا نطلبیده بود شما رو. -وایسا ببینم.چی چی رو نطلبیده بود.من باید برم. -آخه ماشین ها یه ربعه راه افتادن. -اصلا شما خودتون با چی میرید؟! منم با اون میام. -نمیشه خواهرم من باماشین پشتیبانی میرم.نمیشه شما بیاید. -قول میدم تابه اتوبوسهابرسیم حرفی نزنم. -نمیشه خواهرم.اصرار نکنید. -اگه منو نبرید شکایتتون رو به همون امام رضایی میکنم که دارید میرید پیشش. -میگم نمیشه یعنی نمیشه..یا علی اینو گفت و با راننده سوار ماشین شد و راه افتاد.و منم با گریه همونجا نشستم هنوز یه ربع نشده بود که دیدم یه ماشین جلو پام وایساد و اقا سید یا همون اقای فرمانده پیاده شد و بدون هیچ مقدمه ای گفت: لا اله الا الله...مثل اینکه کاری نمیشه کرد...بفرمایین فقط سریع تر سوار شین.. سریع اشکامو پاک کردم و پرسیدم چی شد؟! شما که رفته بودین؟! هیچی فقط بدونید امام رضا خیلی هواتونو داره. هنوز از دانشگاه دور نشده بودیم که ماشین پنچر شد.فهمیدم اگه جاتون بزاریم سالم به مشهد نمیرسیم راننده که سرباز بود پشت فرمون نشست و آقا سید هم جلوی ماشین و منم پشت ماشین و توی راه هم همش داشتن مداحی گوش میدادن...(کرب و بلا نبر زیادم/جوونیمو پای تو دادم/) حوصلم سر رفت... هنذفریم که تو جیبم بودو برداشتم و گذاشتم تو گوشم و رفتم تو پوشه اهنگام و یه آهنگو پلی کردم... یهو دیدم آقا سید با چشمهای از حدقه بیرون زده برگشت و منو نگاه کرد. یه نگاه به هنذفری کردم دیدم یادم رفته وصلش کنم به گوشیم آروم عذر خواهی کردمو و زیاد به روی خودم نیاوردم و آقا سیدم باز زیر لب طبق معمول یه لا اله الا الله گفت و سرشو برگردوند. ادامه دارد...🍃 💟 @asheghaneh_halal
✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے 🌹 توی مسیر بودیم و منم در حال گوش دادن به اهنگام ولی همچنان حوصلم سر میرفت. اخه میدونید من یه آدمی هستم که نمیتونم یه جا ساکت باشم و باید حرف بزنم. اینا هم که هیچی دوتا چوب خشک جلو نشسته بودن. -آقای فرمانده پایگاه -بله؟! -خیلی مونده برسیم به اتوبوس ها ؟! -ان شاالله شب که برای غذا توقف میکنن بهشون میرسیم. -اوهوووم.باشه. باهاش صحبت می کردم ولی بر نمی گشت و نگامم نمی کرد.دوست داشتم گوشیمو بکوبم تو سرش تو حال خودم بودم ویکم چشمامو بستم که دیدم ماشین وایساد -چی شدرسیدیم؟! -نه برای نمازنگه داشتیم -خوب میزاشتین همون موقع شام خوردن نمازتونوبخونین -خواهرم فضیلت اول وقت یه چیز دیگست.شما هم بفرمایین -کجا بیام؟! -مگه شما نماز نمیخونین؟! -روم نمیشد بگم که بلد نیستم.گفتم نه من الان سرم درد میکنه.میزارم آخر وقت بخونم که سر خدا هم خلوت تره -لا اله الا الله...اگه قرص چیزی هم برا سردرد میخواین تو جعبه امدادی هست -ممنون -پیاده شدم و رفتم نزدیک مسجد یکم راه رفتم. آقا سید و سرباز داشتن وضو میگرفتن.ولی وقتی میخواستن داخل مسجد برن دیدن درمسجده بسته بود. مسجد تومسیر پرتی تویه میانبر به سمت مشهد بود. مجبورا چفیه هاشونو رو زمین پهن کردن و مشغول نماز خوندن شدن. سرباز زودتر نمازشو تموم کرد و رفت سمت ماشین و باد لاستیک ها رو چک میکرد. ولی اقا سید از نمازش دست نمیکشید. بعد نمازش سجده رفت و تو سجده زار زار گریه میکرد وداشت با خدا حرف میزد. اولش بی خیال بودم ولی گفتم برم جلو ببینم چی میگه اخه...آروم آروم جلو رفتم و اصلا حواسم نبود که رو به روش وایسادم. گریه هاش قلبمو یه جوری کرده بود. راستیتش نمیتونستم باور کنم اون پسر با اون غرورش داره اینطوری گریه میکنه.برام جالب بود همچین چیزی. تو حال خودم بودم که یهو سرشو از سجده برداشت و باهام چشم تو چشم شد.سریع اشکاشو با استینش پاک کرد و با صدای گرفته که به زور صافش میکرد گفت: بفرمایید خواهرم کاری داشتید با من؟؟ من؟! نه...نه.فقط اومدم بگم که یکم سریعتر که از اتوبوسها جا نمونیم باز چشم چشم..الان میام.ببخشید معطل شدید. سریع بلند شد.وجمع و جور کرد خودشو ورفت سمت ماشین. نمیدونستم الان باید بهش چی بگم. دوست داشتم بپرسم چرا گریه میکنه ولی بیخیال شدم. فقط آروم توی دلم گفتم خوش بحالش که میتونه گریه کنه... ادامه دارد...🍃 💟 @asheghaneh_halal