🌸🌙🌸🌙
🌙🌸🌙
🌸🌙
🌙
#رساله
❇️افطارروزه ی مسافر👇👇👇
💠برخی از مردم تصور می کنندروزه داراگربخواهدپیش از ظهر به مسافرت برودمی توانداز ابتدای سفر،روزه خودرا افطارکند.درحالی که طبق نظر همه مراجع تقلید،روزه دار باید صبر کندتابه حد ترخص برسد،یعنی به جایی برسدکه دیوارهای شهر را نبیندوصدای اذان شهر وروستای خودرا نشنود،آنگاه می تواندچیزی بخوردواگر چنانچه پیش از رسیدن به حدترخص،روزه اش را باطل کند،قضای آن را باید بگیرد وبنا بر احتیاط کفاره نیز بر او واجب می شود .
🍃🌷 @asheghaneh_halal
🌙
🌸🌙
🌙🌸🌙
🌸🌙🌸🌙
🌈🍃
🍃
#ویتامینه
✍بسم الله
احترام😌یکے از نیازهاے روحے و اساسے
انسان است.
انسان بہ طور فطرے بہ احترام و تکریم
نیازمند است و دوست دارد❤️
دیگران بہ شخصیت او احترام بگذارند.
احترام بہ شوهر👨او را براے کوشش و تلاش توانمند تر میکند
همسر باید شوهرش را با احترام صدا بزند با ادب☺️سخن بگوید و سرش داد نزند اگر باهم بہ مجلسے میروند او را مقدم بدارد و در حضور دیگران از اون تجلیل کند
شوهر باید همسرش را با احترام صدا بزند و با نشاط و محبت💓وارد خانہ شود ،در تصمیم گیرے ها با او مشورت کند
و از او حمایت کند✋💪
📚 #آداب_عشق_ورزے
3⃣ #قسمت_سوم
😌 #احترام_متقابل
{💍} @asheghaneh_halal
🍃
🌈🍃
🌷🍃🌷
🍃🕊
🌷
#خادمانه | #چفیه
#ختم_صلوات امروز به نیت:
"شهیـد مهدے لطفے"
ارسال صلوات ها👇
🍃🌸 @yas_ali110
ھـر روز مهمان یڪ شهیـد👇
|🕊| @asheghaneh_halal
🌷
🍃🕊
🌷🍃🌷
•😜•| #خندیشه|•😜•
امروز ﻇھـــﺮ
ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻭ⏰ ﮔﺸﻨﻪ ﺍﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮد
ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺭﺍﺩﯾــــﻮ📻 ﻭﺍﺳﻪ ﺗﺮﺍﻧھ ﻫﺎے ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺘے😌
.
.
.
ﻣﺠﺮےﺑھــﻢ ﻣﯿﮕھ
ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭے ﭼے ﮔﻮﺵ ﺑﺪے⁉️😊
ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺫﺍﻥ ﻣﻐﺮﺏ😌
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﻗﻄﻊ ڪﺮﺩ🙁
ﭼھ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺑﺪے ﺩﺍﺭﻥ ﺑﺎﺷﻨﻮﻧﺪﻩ ﻫﺎ🔨
#خندههاتونحلال🙂
ڪلیڪ نڪن اذان مغربــ پخش میشھ😬👇
《°•😂•°》 @asheghaneh_halal
🍅🧀🍅🧀
🧀🍅🧀
🍅🧀
🧀
#مائده
#افطار🔰
خیار،گوجه🍅 و پنیر🧀... چای کمرنگ☕️ و خرما
#شام🔰
جوجه🐣 کباب چوبی(چینی)🍢
#دستورپخت
مرغ رو به صورت فیله(بدون استخون) دربیارید
با مخلوط پیاز نمک زردچوبه فلفل سیاه و زعفرون آب کرده مرغتون رو مزه دار کنید و توی ظرف دربسته بذارید که طعم و رنگ بگیره و ترد بشه
بعذ از دو ساعت مرغ رو به عرض، به سیخ چوبی بکشید و توی روغن با حرارت ملایم سرخ کنید
برنج رو می تونید پلو یا کته درست کنید
👈 #فوت_کوزه_گری👇
اگه دیر تصمیم به درست کردن جوجه تون گرفتید
اصلا نگران نباشید
مرغ باید یک الی دو ساعت توی مواد استراحت کنه که ترد بشه
شما می تونید به موادتون یه کیوی رنده شده اضافه کنید که جوجه تون عرض نیم ساعت ترد بشه و غذاتون به موقع آماده بشه
#سومین_مائده3⃣
#نوش_جان😋🍭
🍳| @asheghaneh_halal
🍖
🍢🍖
🍖🍢🍖
🍢🍖🍢🍖
#همسفرانه
°/☝️⇦دُرستــــ
°/👀⇦بھ چشمم نگاه ڪن
°/💚⇦دلــ را
°/☺️⇦ز چشمھاے توسرشارمیڪنم
°\👌⇦هرروز
°\🗣⇦روزه هاےخودم رادم اذان
°\😉⇦باخنده
°\😍⇦قشنگ توافطارمیڪنم
#بھترینافطار
☺|• @asheghane_halal
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
#عشقینه
✨ #چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن
✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے
🌹 #قسـمـت_پـنـجـم
بالاخره رسیدیم به جایی که اتوبوس ها🚌 بودنختو و بچه ها مشغول غذا خوردن🍝. آقاسید بهم گفت پشت سرش برم و رسیدیم دم غذا خوری خانم ها.
آقاسید همونطور که سرش پایین بود صدا زد زهرا خانم؟! یه دیقه لطف میکنید؟!
یه خانم چادری که روسریش هم با چفیه بود جلو اومد و آقاسید بهش گفت: براتون مسافر جدید آوردم.
بله بله..همون خانمی که جامونده بود...بفرمایین خانمم😊
نمیدونم چرا ولی از همین نگاه اول از زهرا بدم اومده بود😕 شاید به خاطر این بود که آقاسید ایشونو به اسم کوچیک صدا کرده بود و منو حتی نگاهم نمیکرد😏
محیط خیلی برام غریبه بود
همه دخترا چادری و من فقط با مانتو و مقنعه دانشگاه
دلم میخواست به آقاسید بگم تا خود مشهد به جای اتوبوس با شما میام به جای اینا🚶
بعد از شام تو ماشین نشستیم که دیدم جام جلوی اتوبوس و پیش یه دختر محجبه ی ریزه میزست .اتوبوس که راه افتاد خوابم نمیگرفت. گوشیمو📱 درآوردم و شروع کردم به چک کردن اینستاگرامم و خوندن پی ام هام.
حوصله جواب دادن به هیچ کدومو نداشتم.
دیدم دختره از جیبش تسبیح در آورد و داشت ذکر میگفت.
با تعجب😳 به صورتش نگاه کردم که دیدم داره بهم لبخند میزنه از صورتش معلوم بود دختر معصوم و پاکیه و ازش یکم خوشم اومد.🙂
-خانمی اسمت چیه؟!
-کوچیک شما سمانه
-به به چه اسم قشنگی هم داری.
-اسم شما چیه گلم؟!
-بزرگ شما ریحانه
-خیلی خوشحالم از اینکه باهات همسفرم
-اما من ناراحتم
-ااااا..خدا نکنه .چرا عزیزم؟
-اخه چیه نه حرفی نه چیزی فقط داری تسبیح میزنی.مسجد نشستی مگه؟
-خوب عزیزم گفتم شاید میخوای راحت باشی باهات صحبتی نکردم. منو اینجوری نبین بخوام حرف بزنم مختو میخورم ها
-یا خدا. عجب غلطی کردیم پس...همون تسبیحتو بزن شما
-حالا چه ذکری میگفتی؟!
-داشتم الحمدلله میگفتم.
-همون خدایا شکرت خودمون دیگه؟!
-اره
-خوب چرا چند بار میگی؟!یه بار بگی خدا نمیشنوه؟؟
-چرا عزیزم. نگفته هم خدا میشنوه. اینکه چند بار میگیم برا اینه که قلبم♥️ با این ذکر خو بگیره.
-آهااان..نفهمیدم چی گفتی ولی قشنگ بود
-و شروع کردیم به صحبت با هم و فهمیدم سمانه مسئول فرهنگیه بسیجه و یک سالم از من کوچیک تره ولی خیلی خوش برخورد و خوب بود.
نصف شبی صدای خندمون😅 یهو خیلی بلند شد که زهرا اومد پیشمون.
ادامه دارد...🍃
💟 @asheghaneh_halal
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
#عشقینه
✨ #چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن
✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے
🌹 #قسـمـت_شـشــم
چتونه دخترها؟!😠 خانم های دیگه خوابن...یه ذره آروم تر...
من یه چشم غره😒 بهش زدم
سمانه هم سریع گفت چشم چشم حواسمون نبود.
بعد از اینکه رفت پرسیدم:
-این زهرا خانمتون اصلا چیکاره هست؟
-ایشون مسول بسیج خواهرانه دیگه
-اااا...خوب به سلامتی
و تو دلم گفتم خوب به خاطر اینه که آقاسید به اسم صداش میکنه و کم کم چشمامو بستم تا یکم بخوابم.😴
بالاخره رسیدیم مشهد
اسکان ما تو یه حسینیه🏤 بود که طبقه پایین ما بودیم و طبقه بالا آقایون و وقتی که رسیدیم اقای فرمانده👮 شروع کرد به صحبت کردن برامون:
خوب عزیزان...اولین زیارت رو با هم دسته جمعی میریم و دفعه های بعد هرکی میخواد میتونه با دوستاش مشرف بشه فقط سر ساعت🕗 شام و ناهار حاضر باشین و ادرس هم خوب یاد بگیرین..
برگشتم سمت سمانه و گفتم :
-سمانه؟!
-جانم؟!
-همین؟!
-چی همین؟!
-اینجا باید بمونیم ما؟!
-اره دیگه حسینیه هست دیگه
-خسته نباشید واقعا. اخه اینم شد جا..این همه هتل🏩
-دیگه خواهر باما اومدی باید بسیجی باشی دیگه
-باشهه.
زمان اولین زیارتمون رسید. دیدم سمانه با یه چادر داره به سمتم میاد:
-این چیه سمی؟!
-وااا.. خو چادره دیگه!
-خوب چیکارش کنم من؟!
-بخورش خوب باید بزاری سرت
-برای چی؟!مگه مانتوم چشه؟!
-خوب حرم میریم بدون چادر نمیشه که
-اها...خوب همونجا میزارم دیگه
-حالا یه دور بزار ببینم اصلا اندازته؟!
چادر رو گرفتم و رفتم جلوی آینه.یکم شالمم جلو آوردم وچادرمو گذاشتم و تو اینه خودمو نگاه کردم و به سمانه گفتم:
. -خودمونیما...خشگل شدم😉
-آره عزیزم...خیلی خانم شدی.
-مگه قبلش آقا بودم ولی سمی...میگم با همین بریم..برای تفریحی هم بدنیست یه بار گذاشتنش.
-امان از دست تو بزار سرت که عادت کنی هی مثل الان نیوفته
-ولی خوب زرنگیا...چادر خوبه رو خودت برداشتی سُر سُری رو دادی به ما
-نه به جان تو... اصلا بیا عوض کنیم
-شوخی میکنم خوشگله..جدی نگیر..
-منم شوخی کردم والا..چادر خوبمو به کسی نمیدم که😬
حاضر شدیم و به سمت بیرون رفتیم و من دوست داشتم حالا که چادر گذاشتم آقاسید منو ببینه. هیچ حس عشقی نبود و فقط دوست داشتم ببینه که منم چادر گذاشتم و فک نکنه ما بلد نیستیم...
ولی دریغ که اصلا نگاهی به سمت خانمها نمیکرد.😑
ادامه دارد...🍃
💟 @asheghaneh_halal
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜