🎯°| #غربالگرے |°🎯
با ڪمے تا قسمتے تاخیر
در بستــهـ #اقتصاد_غــرب
امشب همــراهمون باشید😎
دشمــن ڪیست؟؟؟
دشمن، #سرمایهـ_دارای آمریڪا
و استڪبار جهانے است ڪه امروز
در راس آن، آمریڪا و صهیونیستها
قرار دارند.👊
سرمایهـ دارانے ڪه از #قتل
و #غــارت پول روی پول مےگذارند
یا نـهـ از #دوشیدن_سعودیها
گذران زندگے مےڪنند😉
و چهـ زندگے حقیرانهـ ای👊
•|🎯|• @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_هفتادو_شش ♡﷽♡ دلت خوش چی بود که اینطور امتحامنم کردی؟ با مادرم؟ ص
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_هفتادو_هفت
♡﷽♡
ته تهش با سکوتت فرصت میدی یه نگاهی به خودم و شرایط بندازم...دوست هم
نداری شرمندگیمو ببینی
بازم مثل همیشه تو بردی جانم. به جای کاله دلو قاضی کردم الحق که خدایی.... ببین رفیق
میخوام خیلی بیشتر از قبل بهت تکیه کنم. یکم سخت تر از باقی امتحاناست هوامو بیشتر داشته
باش...باشه؟
اشکی از چشمم فرو میریزد. اشک دوست داشتن است.
_ببین رفیق دارم قامت میبندم برای این امتحانت. رنج میبرم قربةٌ الی الله..
هوامو داشته باش..باشه؟
سجاده را جمع میکنم. و از اتاق بیرون می آیم. میز صبحانه را چیده اند. لبخندی به جمع نگران
روبه رویم میزنم. حالا آرامم.
دلم ضعف میرود برای سکوت بابا محمد. جانم فدای فهمش. نگاه می اندازم به جمع و روی میز
مینشینم.
هنوز همانجا ایستاده بودند. به میز اشاره میکنم:بشینید دیگه
ابوذر عصبی میگوید:شما نمیخوای به ما بگی چی شده؟
_چرا میگم بشینید آروم باشید. میگم.
مینشینند و میخواهم برای خودم چای بریزم که پریناز نمیگذارد خودش ببلند میشود و من میمانم و
جمع.
چاره ای نمیماند. کاش میشد مثل یک راز بماند.نگاهم میکنند. آب دهانم را قورت میدهم.خیره به
نان سنگک های روی میز میگویم:
_من دیشب یکی رو دیدم که...که دیدنش یکم شوکه کننده بود.
صدای بابا محمد را بعد از چند ساعت میشنوم:کی...
آب دهانم را قورت میدهم
_دیشب که نیومدم مهمونی قرار شد با یکی از دوستام برم....
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_هفتادو_هفت ♡﷽♡ ته تهش با سکوتت فرصت میدی یه نگاهی به خودم و شرایط
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_هفتادو_هشت
♡﷽♡
بابا محمد میپرد وسط حرفم:کی آیه؟
_مادرمو
_چی شد؟
پریناز مبهوط نگاهم میکند و بدون اینکه پاسخم را بدهد میگوید: م...مادرتو؟
نگاه از او میدزدم و هیچ میگویم. سکوت بد قیافه ای بر فضا حاکم بود. مامان عمه آرم تکیه به
صندلی میزند.و بابا محمد با اخم نگاهم میکند.ابوذر از جایش بلند میشود و به پریناز میگوید:شما
برو بشین من خودم چاییشو میریزم.
کمیل سرش را پایین می اندازد و از جایش بلند میشود: صبحونه میل ندارم مامان دستت درد نکنه.
و بعد میرود. هیچ کس هیچ نمیگوید و همین هیچ نگفتن اوضاع را بدتر میکند.
مامان عمه با سوالش پتکی میزند بر سر این سکوت و میپرسد: از کجا مطمئنی خودش بود؟
_بغلم کرد همون بود رو میداد.همون گرمای آغوش همه چیز همون بود...
میبینم لرز کوچکی به پشت پریناز می افتد.ابوذر متفکر به کف آشپزخانه خیره است و من کاش
لالی لا علاج میگرفتم.
بابامحمد کمی عصبی میپرسد:همین؟ یه عطر و یه آغوش گرم شد مدرک و دلیل؟
پوزخندی میزنم:زندگی اونور بهش ساخته ماشاءالله تکون نخورده...یکم با عکسای دوران
جوونیش فرق داره...خودش بود بابا جون.خودش بود.
پریناز بی حرف بلند میشود میخواهد برود که دستش را میگیرم:کجا ؟
نگاهم نمیکند و موهایش را میزند پشت گوشش و باصدایی که ارتعاش حاصل از بغض آوارشده
بررویش دیوانه ام میکند میگوید: یکم سرم درد میکنه دیشب خوب نخوابیدم میرم استراحت کنم.
ابوذر جان بعد صبحانه بی زحمت میزو جمع کن.
میرود و من چقدر از بانی این قدمهای سست که خودم باشم بدم می آید.
بابا محمد جدی میگوید:تعریف کن...
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_هفتادو_هشت ♡﷽♡ بابا محمد میپرد وسط حرفم:کی آیه؟ _مادرمو _چی شد؟ پ
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_هفتادو_نه
♡﷽♡
درد گرفته گلویم از بغض جان میکنم برای ادای واژه ها و میگویم. ازشهرزاد و خواهشش تا عطر
غریب و در عین حال قریب و آغوش گرم صاحب عطر...
پووزخند میزند بابا محمد
_چه وصل یعقوب ویوسف واری!
تلخ شدی بابا محمد؟ گناه من چیست؟
مامان عمه میپرسد:خودشم فهمید؟
تلخند میزنم: نه که نفهمید...
بلند شدم از جایم. شال بافت مثلثی شکل پریناز را رویم می اندازم و راهی حیاط میشوم.
هوا داشت کم کم سرد میشد ولی نه سرد تر از هوای آن تو.
کنار حوض فیروزه ای کوچک حیاطمان مینشینم. ماهی قرمزهای ابوذر و سامره و کمیل و البته من
فارق از همه داشتند بازیشان را میکردند. انگشتی به آب میزنم ویخ میزنم. با لبخند تضاد سرخی
پولک های ماهی قرمز ها و فیروزه ی حوض را تماشا میکنم
_یخ میزنید که اینجا کوچولو ها...
نگاهم میگردد گرد حیاط. شمعدانی ها و لاله عباسی ها داشتند نفسهای آخرشان را میکشیدند. نه
پاییز را دوست داشتم نه زمستان!با تمام زیبایی هایشان...سردی به مذاقم خوش نمی آمد
هرچیزش ازفصل و هوا گرفته تا نگاه و کالم!مثل نگاه و کلام چند دقیقه پیش بابا محمد!
آفتاب اول صبح مسئولانه، گرما و زندگی ساطع میکند و من میخندم به این تلاشها!
_خیلی تلاش نکن خورشید خانم!پاییزه دیگه...بزار جولون بده ...
_سردت میشه آبجی...
صدای کمیل بود که به درگاه ایستاده بود.لبخندی زدم:نه خوبه داداش...
دست به جیبهایش گرفته بود و آرام سمتم می آمد. کنارم نشست و او هم خیره شد به ماهی های قرمز...
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #دورهمے (34) 97/12/17 جمعــه #چگونه_یک_نمازخوب_بخونیم 😍 🍃🍒
🍃🍒
#دورهمے (35) 97/12/18
شنبـــــه
#چگونه_یک_نمازخوب_بخونیم 😍
🍃🍒
🍃🍒
سلام علیڪم✋
شبتون بخیـــر
ضمن عرض تسلیت و خداقوت
به تمامی کاربرای عزیزمون
ان شالله اخر دورهمے رزقمون رو
امام هادے بدستمون بدن 🙂
🍒🍃
🍃🍒
باحول و قوه الهی
استارتو بزنیـــم؟
وضــو فراموش نشده که😉
بسمڪ یاالله
🍃🍒
🍃🍒
دیشب گفتیـــم که مشکلاتو مثل کفش بذاریم کفشدارے حرم خدا
و دلمونو بسپاریم به نماز.
خداحتمــا ضمانت میڪنه 😉
🍃🍒
🍃🍒
ولی بعضییا این حرف اخرو زیاد بهش اعتقاد ندارن
میره متوسل میشه به بقیه ڪه اقا مشکلمو حل کنید .
یکی بهش میگه خب وقتی به حرف خدا اعتماد نداری که میگه من ضمانت میکنم
میخوای به من اعتماد کنی؟؟؟
خدا توکتابش گفته ،سند مهم ترازین؟
"ادعونی استجب لکم "
حالا این ضمانت خدا چیه؟؟
همون نماز مودبانس دیگه☺️
🍃🍒
🍃🍒
حالا یه مثال دیگه بزنم
خیلیامون کل مفاتیح جنانو میخونیم
دنبال اینیم که به سیر و سلوک برسیم .
میگه چکار کنم به این هدفم برسم؟
هیچییی،نمازتو درست و حسابی بخون
🍃🍒
🍃🍒
موقعی که اذان میگه
یکی پامیشه نماز میخونه
یکی عین خیالش نیس
یکی میگه بعدا میخونم
اینو میخوام بگم که اذان برای هرکسی نیس
هروقت اذان گفت تو پاشدی ،حسادتت ازبین میره
فردا صبح اذان گفت تو پاشدی خوندی
تکبرت ازبین میره
🍃🍒
🍃🍒
خلاصه ادم هردفعه تویه حالیــه
خدا نشسته دستشو گذاشته روچونش
میگه بنده من الان حالش خیلی بده
کِی میشه ازین حال بد درش بیارم؟؟
صدا میزنه موذن ،اذان بگو
چون اگه الان بلند شه اون صفتش ازبین میره
مثلا داری تو ذهنت غیبت میکنی
اذان میگه
پامیشی سر نمازت به غیبتت خاتمه میدی
🍃🍒
🍃🍒
هراذان یه صدازدن خصوصیه
برای کندن تو ازیه وضع بدیه☺️
فرصت طلاییـــه ازدستش ندیا
دودستی بچسب بهش خدایه مربیه برات
🍃🍒
🍃🍒
مثلا داری بادوستت کل کل و بحث میکنی
کم کم آمپـــر داره به درجه اخرش میرسه😐
خداهمون لحظه به ملائکش میگه که اذانو بگن
همون موقع اگه پاشدی،صورتت نورانی میشه
موندی،صورتت سیاه میشه😞
🍃🍒
🍃🍒
اقاااا
اذان برای توئه
کلاسش خصوصیـــه
تاجایی که میتونی هروقت اذان گفت
پاتو بکوب و نمازتو اول وقت بخون
🍃🍒
🍃🍒
برای اینکارا سعی کنیم یه استاد داشته باشیم
که درمورد استاد فرداشب صحبت میکنیم
🍃🍒
🍃🍒
اینم از دورهمی امشبـــ
ان شالله که مهرتایید امام زمان رو سربرگ این دورهمی خورده باشه😊
فراموش نشه (پ. ن. ا)😊👇
@fb_313
التماس دعای خیر
شبتون مهدوی پسند
یاعلی✋
🍃🍒