فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• #شهید_زنده •]
•| چرا باید خطاے
همسرمان را ببخشیم؟!☺️
•| ویـژه مزدوجـین💍
دانـلود واجـب🍃
#بخششازبزرگانہ
#استادرفیعے
ـشھید اند،امـا زندھ😌👇
[•🕊•] @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• #ایرانیشو •]
.•بهرهبردارے از 2 هزار و
500 طرح و اشتغالزایے سپاه
با حضور سردار سلامے در استان
سيستان و بلوچستان•.😃
فقط یہ سوال مگہ اینا
تروریست نبودند؟!🤔
بـابا ترامپ جمع ڪن
این بساطت رو!👊
حیف ڪہ اونجا نیستم و گرنہ
حتما یہ روانشناس خوب بهت
معرفےمےکردم.😏
🎈راستے مردم عزیز سیستان و
بلوچستان ڪسب شغل جدید
مبارڪتون باشہ🎈😃
دمتـون گرم و خداقوت بهـتون
مردان بےادعا✋🏻😌
وقتشہ ڪہ ایرانـے بشے!😌👇🏻
[•🇮🇷•] @asheghaneh_halal
•[ #سین_مثل_سپاه💚💪]•
مے گفت:
"پاسدار یعنے ڪسے ڪہ
ڪار ڪنہ، بجنگہ، خستہ نشہ💪
ڪسے ڪہ نخوابہ
تا وقتے خود بہ خود خوابش ببرہ😴
یہ بار توے جلسہ فرماندهان داشت روے ڪالڪ شرایط منطقہ رو توضیح مے داد؛ یہ دفعہ وسط صحبت صداش قطع شد از خستگے خوابش بردہ بود دلمون نیومد بیدارش ڪنیم چند دقیقہ بعد ڪہ خودش بیدار شد، عذرخواهے ڪرد؛ گفت: سہ چهار روز هستش ڪہ نخوابیدہ ام...
#سردار_شهیدجاویدالاثر_مهدے_باڪرے
ــمرداݩ ݕے ادݞــا😌👇
•[🇮🇷]• @asheghaneh_halal
🕯🍂
🍂
#خادمانه
✨بسم رب الجواد✨
سلام علیڪـم ✋
شب همگے شما عزیزان
بخیروعافیت به مناسبت
شهادت امـام جواد(ع)
امشب توفیق پیداڪردیم براے
تسلاے دل آقاجانمون امام رضا درسوگوارےپســرشون هیئت
برگزارڪنیم پیشنهاد میڪنم هیئت
امشب رو ازدست ندید 👌
اجرتــون با باب الحوائج
وعده ما ساعت 22:00
منتظرتون هستیم درڪانال هیئت مجازے👇
🍂 @heiyat_majazi
🕯🍂
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
+هعی😢
-چیشده خوشگل من😥
+امسب،سب سهادت همون آگاییه که شجاعانه جلوی دسمنای اشلام عسیس وایسادن😓
همون آگایی که مژلومانه به سهادت رسیدن😢
-آره عزیزدلم.
امام نهم ما.
امام جواد (ع).
+منم دوش دارم مثل ایسون بزرگ شدم با همه ژالمایه جهان بجنگم👊
-آره عزیزدل خاله😉
+حالا میسه از همه کالبلا بخوام برای شادی روح امام جواد (ع) یه صلوات بفرستن.
-بله که میشه😇
+پس همه باهم:
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم.🙂
-آفرین عزیزدلم.😍
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وهشتاد_وهشت - خب شروع کن! همه چیز از یه نقطه شروع می شه از نقطه ا
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وهشتاد_ونه
•فصل بیست و نهم•
چند روزی را که بین دو امتحانش تعطیل بود فرصت خوبی بود. امتحانش سخت نبود برای همین بیشتر وقتش را برای خواندن کتاب گذاشت. تا نیمه های شب بیدار بود. آنقدر که خواب می رفت و کتاب از دستش می افتاد. روز سوم در حیاط دانشکده منتظر شاهرخ بود. روی صندلی لم داده بود و درحالکیه در افکار خودش غرق بود به حوض وسط حیاط دانشکده خیره شده بود که...
- آقای کسرایی؟
سر چرخاند. آنقدر ذهنش مشغول بود که متوجه نشد این قیافه همان دختری است که هیچ وقت از دیدنش خوشحال نمیشد برای همین بدون هیچ عکس العملی جواب داد.
- بله؟
-استاد مهدوی نیومدن. شما نمی دونید کی میان؟
- نه.چرا از من می پرسید؟از دفتر بخش بپرسید
- آخه شما همیشه باهاشون هستید. نمی دونین کجان؟
شروینکه انگار یکدفعه به خودش آمده و فهمیده بود چه کسی جلویش ایستاده با حالتی نیشدار گفت:
-فعلاً می بینین که با من نیستن
دختر نگران نگاهی به در دانشکده انداخت و با درماندگی پرسید:
-یعنی هیچ خبری ازشون ندارید؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وهشتاد_ونه •فصل بیست و نهم• چند روزی را که بین دو امتحانش تعطیل
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_ونود
به نظر نمی آمد در وضع مناسبی باشد چرا که رفتارش نشان میداد موقتاً کینه های قدیمی را فراموش کرده. شاید برای همین شروین هم لحنش را تغییر داد.
- نه. اگر کار مهمی دارید بهشون زنگ بزنم؟
دختر مشتاقانه استقبال کرد:
- واقعاً؟ اگر این کار رو بکنید کمک بزرگی کردید
شروین گوشی اش را درآورد و تماس گرفت. وقتی صحبتش تمام شد گفت:
- می گن نیم ساعت دیگه احتمالاً برسن. حدود 11
دختر که دید ماندنش فایده ندارد مأیوسانه گفت:
-11؟ خیلی دیره. امتحان شروع میشه. خیلی ممنون. لطف کردید
و خواست برود که شروین با دیدن برگه هایی که دستش بودگفت:
-سوال درسی دارید؟
دختر با تعجب گفت:
-چی؟
شروین به برگه ها اشاره کرد. دختر که تازه متوجه شده بود گفت:
-آها! بله. دیروز هم استاد نیومدن. از دوست هام هم کسی نتونست حل کنه
- معلومه خیلی درس خونید که همیشه سوال دارید!
نرگس لبخندی زورکی زد. شروین مردد بود که حرفش را بزند یا نه برای همین با صدایی آرام گفت:
-می خواید بدید من یه نگاهی بهشون بندازم؟
دختر هم مردد بود.
- آخه ....
شروین که به نظر می رسید نرم تر شده گفت:
-نترسید. نمی خوام جواب اشتباه بدم
دختر هم لبخند زد و برگه ها را داد.
- فکر کنم بتونم یه چند تائیش رو حل کنم. البته به شرطی که اگر غلط بود بعداً طلبکار من نشید
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_ونود به نظر نمی آمد در وضع مناسبی باشد چرا که رفتارش نشان میداد مو
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_ونود_ویک
بعد سرش را بالا گرفت و منتظر جواب نرگس شد. نرگس نگاهی کوتاه به شروین کرد و گفت:
- فکر کنم بهتر از هیچی باشه
چند لحظه ای گذشت. شروین گفت:
-خب؟
نرگس سربلند کرد و با نگاهی پرسشگر شروین را نگاه کرد. شروین پرسید:
- ایستاده؟
نرگس که تازه متوجه شده بود لبخند کوتاهی زد و با کمی فاصله کنار شروین نشست...
حل مسأله ها نیم ساعتی طول کشید. به محض اینکه نرگس رفت سرو کله شاهرخ پیدا شد.
- خوبه، کم کم داری راه می افتی. خواستگاری هم کردی؟
شروین سرش را به طرف صدا برگرداند.
- چی؟
- کی شیرینی می دی؟
شروین نیشخند زد.
- مسخره
- من که میدونم تو آخرش این کار رو می کنی فقط می خوای از زیر شیرینی در بری
- خب تو که می دونی چرا عجله داری؟
- آخه دوست دارم قیافت رو ببینم. خیلی دیدنی میشه. تا دیروز سایش رو با تیر می زدی حالا با دسته گل و شیرینی بری خواستگاری
شروین گفت:
- حتماً بعدشم به خوبی و خوشی تا آخر عمر کنار هم زندگی می کنیم؟
و دستش را دراز کرد. شاهرخ دستش را گرفت و کشید تا از جایش کنده شود:
- یحتمل!
- تازگی ها زیاد سینما رفتی؟
- من خودم فیلم هندی سیارم!
شروین ابروئی بالا برد.
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
🕯🕯
🕯
#صبحونه
[] میان حجره غریبانه
دست و پا مےزد
همان ڪه روضهاش آتش
به جان ما مےزد
[] میان اشهد خود گاه
یا رضا میگفت
و گاه مادر مظلومه
را صدا میزد
◾️ فرا رسیدن سالروز شهادت
ابن الرضا حضرت #جواد_الائمه
علیه السلام تسلیت باد
🕯 @asheghaneh_halal
🕯🕯
#همسفرانه
مَــن از خاطـر نَخواهَم بُـرد[😊]
رَنگ ِچشـمهایَت را[👀]
عسل فاسِد نَخواهَــد شُد[🍯]
اگر صَد سال هم باشَد[✋]
#سید_سعید_صاحب_علم🌿💛
#تکرار_نشدنیای😍
بھ وقت ـعاشقے😉👇
•°❤️•° @Asheghaneh_Halal
[• #مجردانه♡•]
•✨•ربّنا هَب لَنا
مِن أزواجِنا و ذُرّیّاتِنا
قُرّةَ أعیُن و اجْعَلنا للمتَّقینَ اماماً•✨•
هرڪسے همسرے مطابق با اعمال ونیتش نصیبش میشود...
•💕•خوب باشیم و در قنـوت از خدا، همسر خوب بخواهیم...•💕•
#خیلےتاثیرگذاره☺️👌
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
[• #ویتامینه ღ •]
🍬\\
همدیگر را محترمانه خطاب ڪنید تا
دیگران هم با احترام با همسرتون
برخورد ڪنند...
🍬\\
اگر در جمعهاے فامیلےبا ڪلمات نامناسب
همدیگر را صدا ڪنید، مطمئن باشید
ڪه بقیه هم همان طور همسرتان
را صدا خواهند ڪرد...
🍬\\
حتے در ذهنتان هم نسبت به هم نظر سوء
نداشته باشید وقتے نسبت به همسرتون
مدام فڪرهاے بد ڪنید، روے رفتارش
تاثیر میگذارد و در ارتباط با همسرش
به مشڪل بر خواهد خورد...
🍬\\
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•🍹•] @asheghaneh_halal
• | #خادمانه | •
⚫️| مثل بـاران همیشه دستانت
⚫️| رزق و روزی برای مردم داشت
⚫️| بـرڪت در مدینه بود از بس
⚫️| چهره ات رنگ و بوی گندم داشت
♣️ السلام علیڪ یا جواد الائمه ♣️
خدایا به آبروی دُردانه امام رضا علیه
السلام حــــال هممون رو احسن
حالے از نوع خــــودت ڪن.♠️
#حال_خدایے
#حال_امام_زمانے
#آرامشے_اهلبیتے
فرا رسیدن روز شهادت امام جواد علیه
السلام تســـلیت باد.
•|◾️|• @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
..|🍂
#طلبگی
شہادت
جـواد الائـمـہ"علیہالسلام"💚
#مـرحــومکـافـے
#التماس_دعا💔
🕯 @asheghaneh_halal 🕯
..|🍂
🇮🇷 [ #خادمانه ] 🇮🇷
بهـ توڪل نام اعظمت☝️
بسم الله الرحمن الرحیم✋
✍| سـلام به باصفــاترین
جمـع ایـــتا 👈 عــــاشقانه های حلال 👉
آهااااای اونایے ڪه زورتون میاد!
حرص میخورید! ڪلافه میشید!
اقتــــــــــدار جمهوری اسلامے
ایران رو ببنید🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ما مــــردونه پـای نظام و انقلاب و
رهــــبرمون وایسادیم✋
میگم مرودنه منظورم شبیه؛ آدمایے نیست
ڪه شما اطرافتون دیدین!!!.
شبیه آدمایے ڪه یه روزی با
همه وجودشون رفتـــن تا
ما و امثال شما بمونیم!✋
شبیه شهید بروجردی✋
شبیه شهید هادی✋
شبیه شهید همدانے✋و
حتے شبیه شهید شوشتری✋
ڪور بشه چشمے ڪه
نمیتونه ببینه!✊
از پهـــباد جاسوسے آمریڪا
تـــا خباثت روباه پیـــر 👊👊
قـــراره امشب حرف بزنیم✌️
مےشڪنیم دستے ڪه تعرض
ڪنه به ڪشورمون👊👊👊
مےخواد داخلے باشه! یا خارجے!✌️
قراره امشب #هیئت_بصیرتیمون
بـــا استعانت از شاه خراسان
برگزار بشه💙
امـــامے ڪه زیر سایه ایشونِ ڪه
ڪشورمون، نظاممون و انقلابمون
حفظ شده❤️
جمهوری اسلامے ایران مقتـــدرانه
تا ظهور حضرت مهدی عجل الله به راهش
ادامــــهـ مےده. این قطار در حال
حــــــــرڪت رو تنهــا نزاریم✋🇮🇷🇮🇷
امشب راس ساعت 23:00 اینجا👇
بـــــا مـــا برای بصیرت و روشنگـری
همـــــــــراه باشید🇮🇷🇮🇷🇮🇷✋👇
🇮🇷| @heiyat_majazi
💪| @asheghaneh_halal
[• #شهید_زنده •]
امـام جواد(ع)مظهر مبارزهے
بـا باطل بود،او ڪوششگر براے
حڪومتاللہ بود. او براے خدا و
مبارزه میڪرد،او از قدرتها نمےترسید
او در حقیقت امام و الگو و پیشاهنگ این حرڪتے بود ڪہ امــروز ملت ایــران همگے دست بہ دست آن تعقیب را تعقیب میڪند.
◾️•• #شهادتامامجواد(ع)تسلیتباد.
◾️•• #سیدعلےحسینےخامنہاے.
ـشھید اند،امـا زندھ😌👇
[•🕊•] @asheghaneh_halal
💓🍃
🍃
#خادمانه
[دل با جوهرِعشقـ❤ مےنویسـ✒ـد؛
وقلم هم یارۍگرے بیش نیستـ🌙]
عرض سلام و خداقوت
خدمت کاربران محترم.
شبتون بخیر و الهےپسند.💗
از شما عزیزان ؛ خواهرے هست که دستے در نویسندگے داشته باشه و دست به قلمش خوب باشه؟!☺️☝️
🌸| بےزحمت به این آیدی مراجعه فرماید:☺️👇
@khadem_eshgh
🍃
💓🍃
••💍••
#همسفرانه
«تــ🍃ــو» تبِ
تپنــ💓ـده ترين
تُنـدرے ڪه
تنيده اے در تاروپودِ
تَنــ😌ــم
••👤 #رامتين_محقق
••😘 #همهوجودمے
•• @asheghaneh_halal ••
••💍••
°🐝| #نےنے_شو|🐝°
👼{ اِمـلوز لَفتَم هیدَت.
☺️|خوشـا بـہ سـعـادتت خوشگل پسر💚
دعامون که کردے ان شاءالله؟
🙂{بـله چـہ دعا چَلدَم، دُفتَـم:
یا امام جَـباد سَل بنده یا حسین مامانے
بلام زده چـہ ایتالا اَلبَعینم تُما چـہ مهلَبونید
لاهیه چَـربلام تُنید و هر چییَم نَلَفـتـہ چَـربَلا اونم بیات.
💚|الهـے من فدای تو بشم
چه دعای قشنگی کردی گل پسر🌼.
👶{تازه یه دعایه دیجه هم چَلدَم
دُفتَم:
یا امام جَـباد تُما یار دوبی نداستید
اما به همه عموها و خاله های من یار دوب بدید🙂.
☺️| ماشاالله به تو کـہ انقدر قشنگ دعا میکنی
حاجات دل کوچولوت روا 💚 نازنیم.
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_ونود_ویک بعد سرش را بالا گرفت و منتظر جواب نرگس شد. نرگس نگاهی کو
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_ونود_ودو
- ماجرا جالب شد!
- راحله شاگرد من بود. همیشه باهم مشکل داشتیم. یه بار به خاطر 25 صدم درسش رو پاس نکردم. به خاطر این اتفاق یک ترم درسش دیرتر تموم شد اما حاضر نشد التماس کنه. من آدم مغروری بودم و انتظار داشتم همه بهم احترام بذارن حتی اگر اشتباه کنم!! اونم حاضر نبود فقط به خاطراینکه استادشم حرفم روقبول کنه. بعدها بهم گفت که چون اخلاقم رو میشناخته حاضر نشده بیاد
- و تغییر احساسات از کجا شروع شد؟
-دنیا عوضی میشه. بعضی چیزا اونقدر آروم اتفاق می افته که خودت هم متوجه نمیشی. خود تو! چی شد یهو از اون حالت خروس جنگی در اومدی؟
-نمی دونم! شاید به خاطر موقعیت!
- می بینی؟ آدمها تجربه مشترک زیادی دارن
- خب این دلیل نمی شه که من بخوام باهاش ازدواج کنم
شاهرخ در اتاق را باز کرد.
- می دونم
و لبخند معنا داری زد. وقتی پشت میز قرار گرفت پرسید
-خب؟ کتاب رو خوندی؟
-آره. جالب بود
- همین؟
- از این داستان ها زیاده. قفسه های کتاب فروشی پره از این مدل قصه ها
- اما این یه داستان نیست. یه زندگی واقعیه
- آره. راستش اول از دستت ناراحت شدم فکر کردم برداشتی داستان زندگی منو نوشتی اما بعد که سال چاپش رو دیدم فهمیدم اشتباه کردم
- زندگی تو؟
-آره. البته یه کم فرق داره. مثلاً طرف پولدار نیست یا یه سری جزئیات دیگه. اما اصل مطلب یکیه. شخصیت اصلیش با من تشابه فکری زیاده داره
- اما تو که گفتی بین شما هیچ شباهتی نیست؟
- بین ما؟ منظورت چیه؟
- معلومه کتاب رو دقیق نخوندی
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_ونود_ودو - ماجرا جالب شد! - راحله شاگرد من بود. همیشه باهم مشکل د
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_ونود_وسه
- چی می خوای بگی؟
-یه نگاه به جلد کتاب بنداز. اون پائین، نویسنده
- هادی حجت! خب که چی؟
شاهرخ دستش را زیر چانه اش گذاشت و به شروین خیره شد.
- به نظرت آشنا نیست؟
شروین همانطور که به شاهرخ زل زده بود فکر کرد. کم کم چهره اش تغییر کرد. گویا داشت چیزهای جدیدی را کشف می کرد. یواش یواش ابروهایش از هم باز شد و چشمانش از تعجب گرد شد:
- غیرممکنه
شاهرخ که کار خودش را کرده بود برگه های روی میزش را جمع و جور کرد و گفت:
- می بینی که نیست
- اما... اما...
- اما چی؟
-ولی هادی ... چطور ممکنه؟
-من بهت گفتم اما باور نکردی
شروین نمی داست چه بگوید. یعنی هادی هم یک روز مثل او... باورش خیلی سخت بود اما به قول شاهرخ باید آنچه را می دید باور می کرد نه آنچه را که می خواست ببیند!
- خب حالا نظرت چیه؟به نظرت میشه این همه تغیر کرد؟
- نمیدونم ... الان اصلا مخم کار نمی کنه ...
تا چند روز ذهن شروین به شدت درگیر شده بود. از یک طرف پذیرش آنچه می دید سخت بود از طرفی از اینکه می دید هنوز راه برای او بن بست نشده است خوشحال بود. هزاران سئوال در ذهنش موج می زد که دوست داشت از هادی بپرسد...
آن شب، شب آخری بود که شاهرخ در تهران بود. هر کار کرد نتوانست خانه بماند. تازه آفتاب غروب کرده بود که رسید. قبل از اینکه وارد کوچه بشود نگاهی به کوچه تنگ قدیمی کرد. هیچ وقت اولین روزی را که پا به این کوچه گذاشته بود از یاد نمی برد. کوچه ای که از سر بیکاری و کنجکاوی پایش به آن باز شده بود ولی بعد تبدیل به مهم ترین کوچه عمرش شد!
همینطور که قدم زنان جلو می رفت به دیوارهای قدیمی و دود گرفته نگاه می کرد. دیوارهائی که قبلا بعضا با برگهای مو پوشیده شده بود و حالا به خاطر نبودن آنها دیگر خیلی لخت و
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_ونود_وسه - چی می خوای بگی؟ -یه نگاه به جلد کتاب بنداز. اون پائین
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_ونود_وچهار
فقیرانه تر از قبل به نظر می رسید. چه کسی باور می کرد در این خانه های قدیمی هم می شود جوری زندگی کرد که حسادت صاحبان خانه های لوکس را بر انگیزد؟ خودش را جلوی در دید. زنگ زد .در باز شد. شاهرخ در لباس خانه و پالتوئی که روی دوشش انداخته بود پشت در ظاهر شد.
- توئی؟ فکر می کردم بیای. منتظرت بودم
تا وقتی که وارد خانه شد و شاهرخ برایش چائی ریخت ساکت بود. وقتی شاهرخ چائی را گذاشت و نشست شروین گفت:
-هنوز معلوم نیست کجا می ری؟
- چرا
-خب؟
- جنوب ... باید برم اهواز ... اصلا مگه فرقی داره کجا میرم؟
شروین نفس عمیقی کشید.
-درسته... فرقی نداره. معلوم نیست کی بر می گردی؟
- هنوز نه ... شاید چند سالی نتونم برگردم تهران ...
نگاهی به دور تا دور اتاق انداخت.
- حالا که میری اینجا رو چکار می کنی؟
-هیچی
- یعنی خونه رو همین طوری ول می کنی می ری؟
-راه بهتری داری؟
-اقلاً بده کرایه. اینجوری خراب میشه
شاهرخ گفت:
-اینم فکر بدی نیست، اما دیگه وقتی نیست شاید سپردم به ...
صدای زنگ در حرفش را قطع کرد.
- منتظر کسی بودی؟
شاهرخ نگاهی به ساعت کرد.
- نه، ولی فکر کنم علیِ
شاهرخ رفت تا در را باز کند و شروین پشت پنجره ایستاد. حدس شاهرخ درست بود. به محض اینکه در باز شد علی سر و صدا کنان پرید داخل و پشت سرش هادی که جعبه کیکی در دست داشت وارد شد. با هم رو بوسی کردند.
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒