eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستان گرامی💕☺️ سلام علیکم این هم آشی که به برکت امام حسین(ع) با هزینه ی کلاس آموزشی و کمک های مردمی برای ایستگاه صلواتی مسجد پخته شد میخواستم یه نظر سنجی بزارم در مورد کلاس های آموزش مجازی گلدوزی و ساخت بدلیجات هزینه ی این کلاس ها از مبتدی تا پیشرفته برای هر کس ۲۵۰۰۰تومان میباشد💐 کلاس ها به این صورت هست که با پرداخت هزینه ی کلاس و ارسال فیش واریزی در کانال کارگاه آموزشی اضافه میشوید💕 💜اینم خدمتتون عرض کنم که تمام هزینه ی این کلاس ها صرف امور فرهنگی مساجد میشه💜 بخاطر کمک به مسجد هم شده شرکت کنین چون جاهای دیگه هزینه ی اش خیلی بیشتره😉☺️ لطفا در صورت تمایل به آی دی زیر پیام دهید👇 @norolhoda21
#ریحانه بانــوی چــادریــــ{🌹} تو خــود حرم زینبیــ{💚}(س) و چــادر سیــاهتــــ{} مدافــع حـــــرمـــ{} #مدافع_میراث_فاطمــه‌ام🌸🍃 •[🏴]• @Asheghaneh_halal
🍃🏴🍃 #چفیه | #خادمانه |ختم صلوات امروز 🍃| هــدیـہ بہ شهید⇓ ❣| علےاصغــــر(ع) دسٺ‌هاےڪوچڪےڪه‌ گره‌هاے‌بزرگے‌باز‌مےڪند💔 ارسال تعـداد #صلوات به آے دے👇 •🌷• @F_Delaram_313 تعداد صلواٺ ها •• ۶۵۳۰ •• هر روز میزبان یڪ فرشته👇 |🏴| @asheghaneh_halal 🍃🏴🍃
Majid Banifatemeh - Lala Lala Golam Lala Lala Baharam.mp3
23.98M
- - - - - - #ثمینه عمو برا جشنت آب میاره💧•• پسر عموت هم گلاب میاره🌸•• اما همش خواب و خیاله😭•• #لالالالا‌گلم‌لالالالا💔 #سید_مجید_بنےفاطمہ 🎤 - - - @asheghaneh_halal - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[• #قرار_عاشقی⏰ •] بر درِ دوسٺ بہ امیدِ پناه آمدهایم همره خیلِ غم وحسرٺ و آه آمدهایم ندیدیم پناهے بہ همہ مُلڪ جهان لاجرم سوےرضا بهر پناه آمده‌ایم ❣یا امام رئوف❣ هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇 [•💛•] @asheghaneh_halal
▪️🍃 #همسفرانه در طوافِ روےِ تـــو مُحرِمـ شومـ روزے چنيـن ••|😌 پيرهنتــ لباس احـرامـ، ذڪرِ لبـــــ ••|☺️ حـُبُّڪـــ،همين...👌 #عاشقےفقط_باتوخوبہ💚 ▪️🍃 @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو|🐝° 🙂] من مسهول زدن ای طبل خوچولوام اینام للاسای خادمی منه. 😔] حیلی این للاسای خِمّت لو دوس دالم اما الان حیلی حیلی نالاحتم 😢] ببشید باید بلم باسه عزادالی آماده بشم. 😞] التماس دعا خادم امام حسین(ع) استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_چـهـل_و_شـشـم هیچ سر و صدایی از سمت ما نمی آمد. یڪ دفعہ احمد آقا برگشت
🍃🎀 💚 |محرم| «استاد محمد شاهی» شبِ‌اولِ‌محرم که می رسید؛همہ‌یِ‌مسجدِ امین‌الدولہ سیاه پوش می شد همہ‌ی‌مسجد‌ عزادار می شد.این سنٺ حسنہ‌ از گذشٺه‌ میانِ‌ما ایرانی ها بود.حتی در روایاتی هسٺ‌که‌امام رضا (ع)در اولِ‌محرم خانہ‌خود را سیاهـ پوش می کردند. ایشان‌سفارش‌می کردند: اگر می خواهید بر چیزی گریہ کنید بر حسین(ع)گریہ کنید. احمدآقا در این کار پیشقدمـ بود.حتی اگر دیگران‌می خواستند‌ این‌کار را انجام دهند،خودَش‌را بہ آنها می رساند و با تمام وجود مشغولِ‌سیاهی زدن‌می شد. یک سال‌را یادَم هست که احمدآقا نتوانسٺ‌برایِ‌اولِ‌محرم بہ‌مسجد بیایَد بچہ‌هایِ‌بسیج‌ومسجد مشغول‌بہ‌کار شدند و خیلی خوب همہ شبستان را سیاه پوش‌ڪردند. ظُهر بود که احمد آقا بہ‌مسجد آمد.جمع‌بچہ‌ها‌دورهمـ جمع‌بودَند. احمدآقا بی مقدمہ‌نگاهی بہ‌در و دیوار کرد و جلو آمد،بعد گفٺ:بچہ‌ها‌دسٺِ‌شما‌دردنکنه. امـّا بغضْ گلویَش را گرفٺه‌بود.او ادامہ‌داد:شُما افتخارِ بزرگی پیدا کردید.بچہ هاآقا امام حسین(ع)خودَش‌از‌ شما تشکر کردند. برخی از بچہ‌هابہ‌راحتی از ک نارِ این جملہ‌گذشتند، اما مَن‌که‌حالاتِ‌ایشان‌رامی دانستَم خیلی به این جملہ‌فکر کردم. احمد آقا توسل‌بہ‌اهل‌بیٺ(علیهمُ‌اسلامـ)خصوصا ڪشتی نجاتِ‌آقا اباعبدالله(ع) را بہ‌بهترین‌وسیلہ‌برایِ‌تقرب‌بہ پروردگار و محوِ گناهـان‌می دانسٺ.برایِ‌همین‌بہ‌بنده امر می کرد که برایِ بچہ ها مداحی کنم. هربار که به زیارَت حضرٺ عبدالعظیم حسنے(ع)می رفتیم..؛بہ‌من‌مےگفٺ:همین‌جاروبہ‌رویِ‌حرم بنشین و برایِ‌بچہ‌ها بخوانْ. در دسٺ‌نوشته‌هایِ‌احمد آقا بہ این امر مهم بسیار سفارش شده. حتی توصیہ‌می کرد که‌ برایِ‌ ازبین رفتنِ‌تاریکی قلب و روح، متوسل‌بہ‌شهید کربلا شوید. در یکی‌از‌متن‌هایِ‌بہ‌جا مانده در دفٺرِ خاطراتِ احمد آقا درمورد امام حسین(ع)آمده: " در روز اربعین وقٺی به هیئت رفتم در خودم تاریکی می دیدم .مشاهده کردم قفسی در اطراف من ایجاد شده و زندانی شده‌ام! امـا وقٺی‌سینہ‌زنی وعزاداری آغاز شد مشاهده کردم که قفس از بین رفت این همـ از کراماتِ مجلسِ سیدالشهداء(ع)اسٺ." بار ها شنیده بودم که می گفت: در مجلسِ‌عزای سیدالشهدا(ع)نوری وجود دارد که منشأ آن حرم مطهرِ آقاسٺ. در این مجالِس گویی خود حضرٺ در کنار می ایستد و میهمانانِ خود پذیرایی‌می کند. بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🎀
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_چـهـل_و_هـفـتم |محرم| «استاد محمد شاهی» شبِ‌اولِ‌محرم که می رسید؛همہ‌
🍃🎀 💚 《سپاه پاسداران》 خانواده و دوستان شهید اواخر سال۱۳۶۱بود. احمد در مدرسه ای مروی مشغول به تحصیل در رشته ی ریاضی بود. یک روز از مدرسه تماس گرفتند و گفتند: احمد چند روز است به مدرسه نیامده؟ آن شب، بعد از نماز که به خانه آمد با سوالات متعدد ما مواجه شد: احمد، چرا مدرسه نمیری؟ احمد این چند روز کجا بودی؟ اوهم خیلی قاطع و با صراحت پاسخ داد: من دنبال علم هستم، اما مدرسه دیگر نمی تواند نیاز من را برطرف کند. تاحالا مدرسه برای من خوب بود اما آنجا الان برای من چیزی ندارد! من چند روز است که در کنار طلبه ها از جلسات و کلاس های حاج آقا حق شناس استفاده میکنم. به این ترتیب احمد دوران تحصیل رسمی را در دبیرستان رها کرد و به جمع شاگردان مکتب امام صادق(علیه السلام) و طلاب علوم دینی پیوست. احمد آقا طی دورانی که رشته ریاضی را در دبیرستان می خواند نیز در کنار درس مشغول مطالعه ی کتب حوزوی بود، اما حالا تمام وقت مطالعه خود را به این امر اختصاص داده. او طلبه رسمی، به این صورت که همه ی کتاب های رسمی حوزه را بخواند نبود بلکه در محضر استاد بزرگوار خودش شاگردی می کرد. برای همین آیت الله حق شناس و دیگر بزرگان حوزه های علمیه امین الدوله کتاب های مختلفی را به او معرفی می کرد تا بخواند. او سیر مطالعاتی خاصی داشت. در کنار آن بارها دیده بودم که کتاب های علمی می خواند. هیچ وقت اورا بیکار نمی دیدیم. برای وقت خودش برنامه داشت. مقدار معینی استراحت می کرد. بعد از آن مطالعه و کارهای مسجد و رسیدگی به کارهای فرهنگی و پذیرش بسیج و... چندبار در همان سنین شانزده سالگی تصمیم به حضور در جبهه گرفت. اما به دلیل اینکه یکی از برادرانش شهید شده بود و...موافقت نشد. تااینکه سال ۱۳۶۲ تصمیم خود را گرفت. برای کمک به اهداف انقلاب و اینکه بتواند حداقل کاری انجام داده باشد وارد سپاه پاسداران شد. احمد آقا بلافاصلہ جذب واحد سیاسی وابسته به دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه شد. به یاد دارم که می گفت: ما در مجموعه ای قرار داریم که زیر نظر آیت الله محلاتی است و از ایشان برای ما هم تعریف می کرد. احمد آقا در دفتر آقای محمدی عراقی مشغول فعالیت شد. شنیده بودم در واحد سیاسی سپاه مشغول فعالیت است شماره تلفن محل کار ایشان را داشتم. تماس گرفتم و شروع کردم سر به سر احمد آقا گذاشتن. وقتی فهمید من هستم خندید و گفت: اینجا وقت من در اختیار سپاه است. اگر کاری داشتی شب توی مسجد صحبت می کنیم. شب هم توی مسجد به سراغ احمد آقا رفتم. می دانستم نیروهای واحد سیاسی اطلاعات مهمی در اختیار دارند. گفتم: احمد آقا چندتا از خبرهای دست اول را به من بگو! نگاهی به من کرد و برای اینکه دل من را نرنجاند چند خبر مهم همان روز که همه ی مردم از اخبار شنیده بودند را بیان کرد! احمد آقا دو سال در واحد سیاسی سپاه حضور داشت. دراین مدت به او اجازه حضور در جبهه را نمی دادند. تا اینکه توانست موافقت مسئولان را برای حضور در جبهه بگیر و به صورت بسیجی راهی شد. بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🎀
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍂🕯🍂 🕯 #حسینیه 🏴پرسھ بر سالار🏴 ⇦ #مجلس_پنجم ⇨ •{السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)‌}• 🍃اما ناگھا
🍂🕯🍂 🕯 🏴پرسھ بر سالار🏴 🌴بازخوانی دقایقى از ظهر روز عاشورا🌴 ⇦ ⇨ •{السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)}• 🍃اضطراب و نگرانے و دل‌شوره همه اهل حرم را فراگرفته است. براى اطلاع از سرنوشت سالار شهیدان به بالاے تل زینبیه مےروند. آن مکان به‌ خوبے بر قتلگاه مشرف است. فاصله تل تا قتلگاه به حدے است که همه‌ے حوادث قابل‌مشاهده و غالب سخنان قابل‌شنیدن است. ▪️آنچه در برابر دیدگانشان در حال وقوع هست، باورکردنے نیست. زاده رسول خدا(ص)، نیم‌خیز در گودالے نشسته است. کتفش براثر ضربت شمشیر زرعه بن شریک، شکافته شده و دهان بازکرده است. ▪️بیش از سیصد زخم عمیق بر بدنش واردشده است تمام لباس عین شیله سرخ سرخ است. تعداد بےشمارے نیزه و تیر در بدن مبارکش فرورفته است. ▪️عبداللّه، این کودک امام حسن(ع) که روے تل ایستاده است تاب دیدن حال عمو را ندارد. به ‌طرف قتلگاه خیز بر مےدارد. زینب تلاش مےکند مانع رفتن او به میدان شود. حسین(ع) از خواهر مےخواهد جلو عبداللّه را بگیرد. اما او خود را از دست عمه مےرهاند و خود را به عمو مےرساند. دست در گردن مجروح و خونین عمو مےاندازد. ▪️مےبیند ابجز بن کعب شمشیر به دست به‌ قصد وارد کردن ضربھاے دیگر به حسین(ع) نزدیک می شود. به هنگام فرود آمدن ضربه، دست خود را حائل مےکند. دست کوچکش از شدت ضربه قطع مےشود و از پوست آویزان مےگردد. 🍃حسین(ع) برادرزاده را در آغوش میگیرد. خون از دست قلم شده اش فوران مےکند. تیرها پشت سر هم بر بدن عمو و برادرزاده اصابت مےکند و عبداللّه پس از لختے در آغوش عمو آرام میگیرد. حسین(ع) او را بر روے خاک‌ پا به قبله مےخواباند... •°● این تا روز یازدهم محرم ادامه دارد با ما همراه باشید ●°• نویسنده: ✒️ ▪️ @Asheghaneh_halal ▪️ 🕯 🍂🕯🍂
[• #آقامونه😌☝️ •] •| امشبــم را◾️ |• مـأمنـے جـویـم😌 •| بـه روی شـانـه‌ات..❤️ ۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• #هما_کشتگر|✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(497)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🔘•° @Asheghaneh_Halal
[• #پابوس •] . . . گر نیاینـد جوانان حـرم یارے مـن کہ برد خیمہ تنت را جگـــرم ســـوخـــــــتــــــ علــــــــے . . . #روز_هشتم_محرم🍂 #جوانان‌بنی‌هاشم‌بیایید...!😭😔 #جگرم_سوخت_علے💔 #حضرت_علے‌اکبر(ع) . . [•🏴•] @asheghaneh_halal
💍 #همسفرانه 🍃فردوس برین خانه‌ے عشاق حســـین استــ🍃 🌼صدشڪر ڪہ مــا جزو محبــــــان حسـیـنیم🌼 #حب_عــلوے💜 #عشق_فاطمۍ🌹 @Asheghaneh_halal 💍
[• 💚•] . . آنچه حُر را در دستگاه بنےامیه نگه داشته، غفلت است... غفلتے پنهان. شاید تعبیر «غفلت در غفلت» بهتر باشد، چرا ڪه تنها راه خروج از این چاهِ غفلت آن است ڪه انسان نسبت به غفلت خویش تذڪر پیدا ڪند. هر انسانے را لیله‌القدری هست ڪه در آن ناگزیر از انتخاب میشود و حُر را نیز شب قدرے این‌چنین پیش آمد... «عمربن سعد» را نیز ... من و تو را هم پیش خواهد آمد. اگر باب یا لیتنے ڪنت معڪم هنوز گشوده است، چرا آن باب دیگر باز نباشد ڪه: «لعن الله امه سمعت بذلڪ فرضیت به؟» . . السلام‌علیڪ‌یااباعـبدالله✋🏻 [•🏴•] @asheghaneh_halal
[• | •] . . . امروز به نیت هشتمین روز محرم، عادات ناپسند از نظر والدین رو ترڪ میڪنیم ان شاءالله به مدد آقا اباعبدالله همسرے مومن و اهل بیتے نصیب همه مجردها بشه... . . . امروز به نیت هشتمین روز محرم، عادات ناپسند از نظر همسر رو ترڪ میڪنیم ان شاءالله به مدد جوان اباعبدالله زندگیمون زیر بیرق امام حسین{؏} جارے باشه... . . . [•🖤•] @asheghaneh_halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🕯 #حسینیه| #خادمانه شـهـــداے کــربلا🍂 فرزندان امام حسین علیه السلام‌‌: علی بن الحسین (علی اکبر)
🕯 | شـهـــداے کــربلا🍂 فرزندان عبدالله بن جعفر طیار: عون بن عبد الله بن جعفر: پسر «عبدالله جعفر بن طیار» و مادرش زینب کبری علیهاالسلام، دختر امیرمؤمنان علیه السلام است. محمد بن عبد الله بن جعفر: برخی مادر او را خَوصا ، دختر خَصَفة بن ثقيف بن ربيعه و برخی حضرت زینب دانسته اند. فرزندان و نوه های عقیل بن ابیطالب: مسلم بن عقیل: سفیر امام علیه السلام ‌‌که در کوفه، از بلندای مسجد به پایین او را انداختند. ایشان پسرعموی امام حسین علیه السلام ‌‌و شوهر خواهر آن حضرت هستند و پس از شهادتش دو فرزند خردسال دیگرش توسط کوفیان به طمع جایزه کشته شدند. عبد الرحمن بن عقیل جعفر بن عقیل محمد بن ابی سعید بن عقیل عبد الله بن مسلم بن عقیل محمد بن مسلم بن عقیل …💔 💚 ◼️ @asheghaneh_halal ◼️ 🕯
••🕊•• #چفیه |شهیدهمت| "من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم." #اللهم‌اخرج‌حب‌الدنیا‌من‌قلوبنا 💔 @asheghaneh_halal ••🕊••
#ریحانه میگــویند✋ ســرۍ را ڪه درد نمیڪند، دستــمال نمیبنــدند‼️ ولۍ ســر من، درد میڪند براۍ سربنــدۍ ڪه نام مقــدس تو💚 روۍ آن حڪ شــده باشد...😌 #قلبم_به_نام_توست🌺 #یاحســین💚 •[🏴]• @Asheghaneh_halal
امام حسین (ع) و تربیت فرزند💫 🔹 اظهار محبت بہ فرزندان محبت بہ فرزندان امرے درونے است. اما آنچہ در این میان آثار تربیتے در پے دارد نحوہ ابراز آن است. این امرے اختیارے است و والدین می‌توانند در پرتو آن زمینہ تربیت صحیح را فراهم آورند. چہ بسیارند والدینے ڪہ در برابر فرزندان خود محبت فراوان دارند، اما آن را ابراز نمی‌ڪنند؛ در حالے ڪہ محبت وقتے تأثیر گذار خواهد بود ڪہ فرد مورد محبت از آن آگاهے یابد.💞  امام حسین (علیه‌السلام) بہ عنوان الگوے تربیتے، ابراز محبت بہ فرزندان را از نیازهاے ضرورے آنان می‌دانند و در قالب‌هاے گوناگون بہ ابراز آن می‌پرداختند. گاہ با در آغوش گرفتن و بہ سینہ چسبانیدن خردسالان، زمانے با بوسیدن آنان و گاہ با بہ زبان آوردن ڪلمات محبت آمیز. «عبیداللہ بن عتبه» می‌گوید: «نزد حسین بن علے (علیه‌السلام) بودم. ایشان فرزندشان سجاد را صدا زد، در آغوش گرفت و بہ سینہ چسبانید، میان دو چشمش را بوسید و سپس فرمود: پدرم بہ فدایت باد، چقدر زیبایے.»🍃 ☺️👇 🔳•• @asheghaneh_halal
[• ⏰ •] بر گدایے کہ پشتِ در دارے ✨شکر حق لطفِ مستمر دارے فرق دارے چقدر با مردم 🌸دستِ پر برکت و اثر دارے السلامُ علیک یا سلطان 😓یک گدا باز پشتِ در دارے من براے شما فقط دردم 💔باز هم حال دردسر دارے؟ خوش به حالِ تمامِ آهوها 😊خوب از حالشان خبر دارے هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇 [•💛•] @asheghaneh_halal
▪️🍃 /♡/ مــرا به‌ جــایگاهِـ همسـرِ وَهَـبـــ رســانــده‌اے👌🏻 تـ💚ـو را بـه ‌آرزوے لحظـه ‌لحظه‌اتـ رسـانـده‌ام /♡/ 💔 ▪️🍃| @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝° اِمسَب تو خونمون لوضه گلفتیم °🏴° آخه سَبه تاسوعاس ~💔~ منم این لوسلیلو اینطولی بستم چه موهام پیدا نَسه~ 🙂~ آخه اینجا آگاها میاند بلای زنجیل زنے بعدس خب نامحلمند~ ❌~ تاسوعا لو به نیت حضلته عباسِ منم چون میدونم حضلته عباس غیلتی بودنو دوس دالند چه من با حداب باسَم قول دادم همیسه واسه خوسحال کَلدَنِسون حداب تُنَم 🍂🌼🍂 ماشاالله به تو نازنیم خداحفظت کنه، حضرت عباس "ع" دستگیرت باشند، التماس دعا گل دختر •💚🌸• استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_چـهـل_و_هـشـتـم 《سپاه پاسداران》 خانواده و دوستان شهید اواخر سال۱۳۶
🍃🎀 💚 یک دستگاه موتور سیکلت تریل ۲۵۰ از طریق سپاه پاسداران در اختیار احمد آقا بود. نامہ ای از سپاه براع معرفی به راهنمایی رانندگی دریافت کرد و مشکل گواهینامه را برطرف کرد. از مسئولین سپاه اختیار کامل موتور را گرفته بود،یعنی اجازه داشت در امور مختلف شخصی وکارهای مسجد از آن استفاده کند و همه ی هزینه های موتور را خودش پرداخت کند. این موتور خیلی بزرگ بود. به طوری که وقتی توقف می کرد پای احمد آقا به سختی روی زمین می رسید. یک روز سراغ ایشان رفتم وگفتم : برای یکی از کارهای مسجد دوساعت موتور را لازم داریم.ساعت دوعصر موتور را تحویل داد وما هم حسابی مشغول شدیم! خیلی حال میداد. دوساعت ما،تاغروب فردا ادامه پیدا کرد! باهزار خجالت و ناراحتی رفتم درب خانه ی احمد آقا. برادر ایشان دم در آمد. گفتم : میشه احمد آقارا صدا کنید.می خواهم موتور را تحویل بدهم.برادرشان رفت و برگشت و گفت: بدهید به من. آن شب وقتی احمد آقا به مسجد آمد خیلی خجالت زده بودم.اما خیلی عادی با ما صحبت کرد. او اصلا از ماجرای موتور حرفی نزد. بعداً فهمیدیم که از بدقولی ما حسابی ناراحت بوده. برای همین خودش برای گرفتن موتور پشت در نیامد. تا ناراحتی و عصبانیتش از بین برود. موتور احمد آقا کاملاً در اختیار کارهای مسجد بود. از عدسی گرفتن برای دعای ندبه تا... یک روز به همراه احمدآقا به دنبال یکی از کار های مسجد رفتیم. باید سریع برمی گشتیم.برای همین سرعت موتور را کمی زیاد کرد. خب خیابان هم خلوت بود. موتور تریل ۲۵۰ هم کمی شتاب بگیرد دیگر کنترلش سخت است. با سرعت از خیابان در حال عبور بودیم. یکدفعه خودرویی که در سمت چپ ما قرار داشت بدون توجه به ما به سمت راست چرخید! در سمت راست ما هم یک خودروی دیگر در حال حرکت بود. زاویه عبور ما کاملا بسته شد. من در یک لحظه گفتم : تمام شد. الان تصادف می کنیم. از ترس چشمم رابستم و منتظر حادثه بودم! لحظاتی بعد چشمم را باز کردم دیدم احمد آقا به حرکت خود ادامه میدهد! من حتی یک درصد هم احتمال نمی دادم که سالم از آن صحنه عبور کرده باشیم. با رنگ پریده وبدن لرزان گفتم : چی شد؟ ما زنده ایم؟! احمد آقا گفت:خدا را شکر. بعد ها وقتی در باره ی آن لحظه صحبت کردم به من گفت : خدا مارا عبور داد ما باید آنجا تصادف می کردیم. اما فقط خدا بود که مارا نجات داد. من در آخرین لحظه کنترل موتور را از دست دادم و فقط گفتم: خدا. بعد دیدم که از میان این دو خودرو به راحتی عبور کردیم! بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🎀
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_چـهـل_و_نـهـم یک دستگاه موتور سیکلت تریل ۲۵۰ از طریق سپاه پاسداران در
🍃🎀 💚 |تابستان‌۶۴| «استاد محمدشاهی و برادر شهید» تهدیدش کرده بودند.گفته بودند تو را ترور می کنیم. حتے به محل کار احمد آقا زنگ زده بودند و گفتند : تورا می کشیم! آمده بود مسجد و براے بچه ها صحبت ڪرد. تقریباً اوایل تابستان سال 1364 بود. آن زمان احمد آقا در اوج مسائل معنوی بود. بعد از جلسه برای من و یکی از بچه ها گفت : ظاهراً تقدیر خدا بر شهادت من است. توے همین چند روز آینده! خیلے تعجب ڪردیم.آن موقع ما چهارده‌ساله بودیم.گفتیم: احمد آقا یعنی چی؟ شما ڪه جبهه نیستی! گفت : بله،اما من در تهران شهید می شوم.به دست منافقین. ما به حرف های احمد آقا کاملاً اعتماد داشتیم.برای همین خیلی ناراحت شدیم. هر روز منتظر یک خبر ناگوار در محل بودیم. شب ها وقتی در مسجد،چشم ما به احمد آقا مےافتاد نفسی به راحتی می کشیدیم و می گفتیم : خدا را شکر. تا اینکه یک شب بعد از نماز، وقتی پریشانی را در چهره ام دید به من گفت : ناراحت نباش،قضا و قدر الهی تغییر ڪرده. من فعلاً شهید نمی شوم. بعد ادامه داد : من چند ماه دیگر در ڪنار شما خواهم بود. نمی دانید چقدر این خبر برای من خوشحال کننده بود. بعد ها از برادر احمد آقا شنیدم ڪه این قضیه خیلے جدے بوده و براے همین آن چند روز احمد آقا به صورت مسلح در محل حضور داشته. مسجد امین الدوله در ماه رمضان و در تابستان سال 1364 عجیب بود. نواے مناجات هاے مرحوم سید علےمیرهادے،سخنرانےهاے انسان ساز حاج آقا حق شناس،زندگی در کنار احمد آقا و... این ها شرایطے را پدید آورد که یکی از به یاد ماندنےترین ایام عمر من شد.حاضرم هر چه خدا مےخواهد بدهم و یک بار دیگر آن ایام نورانی تکرار شود. سحرها بعد از خوردن سحری دوباره به مسجد مےآمدیم و بعد از نماز با احمد آقا قرآن می خواندیم. آن موقع من و ایشان تنها بودیم.بسیاری از نصیحت های انسان ساز ایشان مربوط به آن سحرهای نورانی بود. در ایام تابستان و اوایل پاییز 1364 حال و روز احمد آقا بسیار تغییر ڪرده بود. نمازهای او از قبل عجیب تر شده بود. در زمان اقامه‌ی نماز جماعت صورتش از اشڪ خیس می شد.بدنش به شدت می لرزید. مانند پرنده ای شده بود که دیگر توان ماندن در قفس دنیا را نداشت. من با خودم می گفتم:بعد از این احمد آقا چگونه می خواهد زندگی کند؟ در همان ایام وقتے درباره‌ے کرامات و یا مشاهده‌ے اعمال افراد و... صحبت مےکردم کمتر جواب مےداد و مےگفت:براے ڪسی که مےخواهد به سوی خدا حرکت کند این مسائل سنگریزه‌های راه است! یا مثال می زد ڪه خداوند به برخی از سالکان طریق و انسان هاے وارسته عنایاتی مانند چشم برزخی و یا طی‌الارض عطا ڪرده. اما آن ها با تضرع از خداوند خواستند ڪه این مسائل را از آن ها بگیرد! چون این ها نشانه‌ی کمال انسان نیست! احمد آقا مےگفت:بزرگان ما علاقه دارند زندگے عادے مانند بقیه مردم داشته باشند. یادم هست مےگفت:همین طی‌الارض ڪه برخے آرزوے آن را دارند از اولین کارهایے است ڪه یڪ مؤمن مےتواند انجام دهد اما اهل سلوڪ همین را هم از خدا نمےخواهد! یادم هست احمد آقا عینکے👓 شده بود. گفتم:خب شما قرآن بیشتر بخوان. مےگویند:هر ڪس قرآن بخواند مشڪلات و درد چشمانش برطرف مےشود. لبخندے زد و گفت:مےدانم ڪه اگر به نیت شفاے چشم خودم قرآن بخوانم،حتماً ضعف چشمانم برطرف مےشود. بعد ادامه داد:اما نمےخواهم به این نیت قرآن بخوانم! مےخواهم زندگےام روال عادی داشته باشد! آن ایام نورانے خیلے زود سپرے شد. با شروع پاییز مدارس باز شد و تابستان زیباے من به پایان رسید. اما نمےدانستم این آخرین فرصت های من در ڪنار احمد آقا است ڪه سریع طی می شود. بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🎀