eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
[• #صبحونه 🌤•] اے شاعر عاشقانه هــا صبح بخیر آهنگ خوش ترانه هــا صبح بخیر گل ؛ عشق؛ محبت ؛آفتاب؛ آئینه تقدیم تو این نشانه هـا صبح بخیر #‌ســـــلام #صبحـتون‌بعشق🦋🍃 #سین_جیم_میم [•♡•] @asheghaneh_halal
🌷🍃 🍃 پدر صورت پسر را بوسید گفت: تا کی میخوای بری جبهه؟ پسرخندید و گفت: قول میدم این دفعه آخرم باشه بابا! پدر:قول دادے ها...! و پسر، سر قولش "جان" داد:) .. •|🕊|• @Asheghaneh_halal 🍃 🌷🍃
💓🍃 ‏دیشب ورق زدم صفحات کتاب را، خواندم هزار مرتبه این حرف ناب را: «باشم و یا نباشم اگر در میانتان، دست غریبه ها ندهید انقلاب را...» ‎ •• @asheghaneh_halal •• 💓🍃
[• #تیڪ_تاب📚 •] ♥️•• دخٺرڪ از پنجره بیرون را نگاه کرد. آفٺــاب با گـل هاے درخــشـاݩ باغچـه حـرف میزد. ودرخـٺ بزرگــ با گنجشڪ هایے که دوسٺشــان داشت. نـاگهـاݩ صداے نازڪ نوزاد ‌با فـواره گنجشـڪ هاے روے درخـٺ پـر ڪشید.... #معرفی_کتاب_خوب #فواره_گنجشک_ها #یک_جرعه_کتاب #کتاب_بخونیم درخدمت ـباشیم😉👇 [•📖•] @asheghaneh_halal
🌿🌼••| چون قرار همه با حضرت آقا جمعه است👥•| همه‌ی دلخوشی هفته ما با جمعه است😍•| منجی ما به خداوند قسم آمدنیست☝️•| یوسف گم شده ای اهل حرم آمدنیست🌤•| @asheghaneh_halal 🌿🌼••|
🔸سردار فدوی: خروج آمریکایی‌ها از منطقه حتمی است جانشین فرمانده سپاه پاسداران: انتقام سخت؛ همان خروج آمریکایی‌ها از منطقه است. باید کاری کرد هر روز قوه نیروهای اسلام افزایش یابد. این امر در سپاه روز به روز در حال افزایش است و در بین مردم و حوزویان هم باید این گونه باشد. ــمرداݩ ݕے ادݞــا😌👇 •[🇮🇷]• @asheghaneh_halal
🍃🕌 چه ڪسے گفت ••| 🗣 ڪه در عالم بالاست بهشت ؟ دل من دید همینجاست ، همین تڪه ے دنیاست بهشت ••| ☺️ 🍃🕌 @asheghaneh_halal
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃👑 با یڪـ نـ👀ـگاه تــ[••💚ـو رنگمــ[••😅 پـریده اسـتـ قــربانـ آن شــومـ[••😉 کهـ تــــو را آفریده اســتـ[••😍 🍃👑 @asheghaneh_halal
°🐝| |🐝° ☺️]دیجه بَقتس سُده که مصعولات و بلداست تُنیم. 😁 درسته! تا الان باید پرتقالا رو می چیدیم. ☺️] پُرکتال تیه؟ منظولم گَدم آخله. تیدن اون آسدالا اس سلزمین ساخه زیتونه. 😉 از کی تا حالا اینقدر بصیر شدی شما؟ 😎] بودم!! استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_یک اما خودش هم میدونست که داره دروغ میگه، تابلوی منظره غروب رو
💐•• 💚 عادت داشت هفته ای دو سه بار از چند دقیقه قبل از اذان صبح بچه ها رو نوازش میکرد و براشون دعا می خوند ،گاهی لالایی، گاهی آیه قرآن و گاهی هم همون طور در حال نوازش بهشون میگفت که چقدر دوستشون داره، دلش میخواست بچه هاش از همین الان عادت کنند که وقتی خدا توی دل شب بنده هاش رو به سمت خودش میخونه لبیک گویان بلند شن و سلام خدا رو علیک بگن. علی و ریحانه هم انگار عادت کرده بودند، موقع اذان صبح ناخودآگاه چشمهاشون باز میشد. فاطمه اصراری برای نماز خوندنشون نداشت، فقط اصرار داشت باور کنند که خدایی که خالق اونهاست، ارزش بندگی داره و همیشه و همه جا از کوچکترین تا بزرگترین نعمتها رو براشون میشمرد تا بدونن هر چه داریم از اوست. علی فورا از جاش بلند شد و مثل همیشه گفت: منم دلم میخواد حرف بزنم پشت سرش ریحانه بلند شد. و هر سه به سمت سجاده عبادت حرکت کردند... سهیل که با صدای جیغ جیغ بچه ها از خواب بیدار شده بود، چشمهاش رو مالید و ساعت رو نگاه کرد، هنوز چهار و نیم صبح بود، توی دلش گفت: باز این فاطمه همه رو واسه نماز به صف کرده. لبخندی زد و بی خیال غلطی توی رخت خواب زد و خواست دوباره بخوابه که صدای ریحانه که هیچ وقت نمی تونست یواش حرف بزنه رو شنید که میگفت: مامان خدا اگه منو دوست داره چرا کاری کرد که عروسکم پاش بشکنه؟ سهیل خندید و با خودش گفت: دخترک ساده من، خدا چیکار به عروسک تو داره اما صدای فاطمه اونو از افکارش بیرون آورد و سهیل ساکت به حرفهای همسرش گوش داد، فاطمه گفت: -یه روزی یک خانواده ای با هم دیگه رفتن سوار کشتی شدن که برن مسافرت -عین اون دفعه که ما رفتیم کیش؟ علی پابرهنه پرید وسط حرف و گفت: آره دیگه، پس کی؟ فاطمه ادامه داد: آره عین همون، بعد وسط راه که بودن دختر کوچولوشون هی غر میزد که این کشتی خیلی زشته ،خیلی کثیفه، خیلی به درد نخوره و اینا ... رئیس کشتی که از حرفهای این دختره عصبانی شد دستور داد همشون همونجا سوار قایق شن و از کشتی جدا شن، اما قایق خیلی کوچیکتر از کشتی بود، هم کوچیکتر، هم کثیف تر، هم زشت تر... خلاصه دختر کوچولوی قصه ما که حالا قدر اون کشتی رو میدونست از رئیس کشتی خواست که اجازه بده برگردن توی کشتی، رئیسم که فهمیده بود دخترک پشیمونه قبول کرد... اما وقتی که دختر کوچولو توی کشتی اومد ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_دو عادت داشت هفته ای دو سه بار از چند دقیقه قبل از اذان صبح بچه
💐•• 💚 دیگه به نظرش اون کشتی زشت و کثیف نمی اومد، به نظرش خیلی هم قشنگ و خوب بود... بعدم بهش گفت باید مواظب باشی دیگه از چیزی که همین جوری بهت دادم ایراد نگیری تا من مجبور نشم بفرستمت توی قایق تا قدر این کشتی رو بدونی... بعد چند لحظه سکوت کرد تا ریحانه و علی به داستانش فکر کنن و ادامه داد: یادته همش میگفتی چقدر موهای عروسکم بد رنگه؟ ... وقتی خدا بهت یک عروسک خوشگل داد، اگه ازش تشکر نکنی، اگه از اون چیزی که خدا بهت داد مراقبت نکنی، ممکنه خدا به خاطر اینکه تو قدر عروسکت رو بیشتر بدونی پاشو بشکنه، تا اون وقت بفهمی عروسک بدون پا خیلی زشت تر از عروسکیه که فقط موهاش طلایی نیست ... حالا به نظر تو کدوم زشت تره؟ عروسکی که موهاش طلایی نیست یا عروسکی که پا نداره؟ ریحانه کمی فکر کرد و گفت: هیچ کدومشون فاطمه خندید، میدونست احتمالا برای ریحانه درک این حرفها خیلی آسون نیست، اما یک روزی و یک جایی همین حرفها ضمیر ناخودآگاهش رو هدایت میکنه. سهیل که حرفهای فاطمه رو خوب میفهمید، از جاش بلند شد و چند لحظه ای روی تخت نشست ... دلش می خواست نماز بخونه، اما کم پیش می اومد که این کار رو بکنه، اما الان دلش می خواست، انگار ته دلش میترسید نکنه حالا که خدا بهش یک کشتی آرامش داده، یکهو پرتش کنه توی یک قایق نمور کثیف ... بلند شد و از اتاق اومد بیرون، سه تا فرشته دید که نشستند و صدای دلنشین دعای همیشگی که هر وقت علی و ریحانه برای نماز صبح بیدار میشدند فاطمه بلا استثنا این دعا رو میگذاشت و بعدش علی و ریحانه با صدای این دعا روی پاهای فاطمه به خواب میرفتند: الَلّـهُمَّ رَبَّ النُّورِ العَْظیمِ ، وَ رَبَّ الْکُرْسِیِّ الرَّفیعِ خدایا اى پروردگار نور بزرگ و پروردگار کرسى بلند وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ ، وَ مُنْزِلَ التوَّْراةِ وَ الاِنْجیلِ وَ الزَّبُورِ و پروردگار دریاى جوشان ، و فرو فرستنده تورات و انجیل و زبور وَ رَبَّ الظِّلِّ وَ الْحَرُورِ ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ و پروردگار سایه و حرارت آفتاب ، و نازل کننده قرآن بزرگ وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ وَ الاَنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلینَ ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••