[• #صبحونه 🌤•]
|🍳 صبحانه ام،
یک فنجان،
چای بهارنارنج است
کمی از تو!
وقتی، رسم عاشقیت
همین صبح بخیر های
دور و نزدیک است... 🍞|
#عرفان_یزدانی
#صبحـتونبعشق❤️🍃
[•♡•] @asheghaneh_halal
#همسفرانه
خودت نمیدانی اما؛😉
پیچیده ترین
معادلاتِ زندگیام،
با فرمولِ "نگاه"😌
و لبخندِ مهربان #تُ 👌😍
به سادگی حل می شوند...!☺️
#چشات_عمق_دریا_رو_داره🙃
#آدم_توش_غرق_میشه😍
[💝:🍃] @Asheghaneh_halal
[• #ویتامینه ღ •]
💞هرگز همسرتان را به چیزهایی
كه به آنها علاقمند نیست، مجبور نكنید.
او را همانطور که هست بپذیرید و اگر لازم بود
که وی کاری را انجام دهد مسلما تشویق بهتر از اجبار تاثیر گذار خواهد بود.💞
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•ღ•] @asheghaneh_halal
🌼🍃
🍃
#طلبگی
✨تا برای دیگران نقل نکند، پیچوتاب دارد!
همانطور که اگر کسی غذایی بخورد که به آن عادت نداشته است، حالت تهوع به او دست میدهد، منافق هم اگر عمل صالحی انجام دهد، به مزاجش نمیسازد و میخواهد آن را دفع کند؛
ازاینرو اگر عمل صالحی انجام دهد، زود آن را نقل میکند؛
✨ اگر به خودش قول هم بدهد که این کار را به کسی نخواهم گفت، نفسش راحت نمیشود، مگر اینکه آن کار را به دیگران بگوید، و تا نگوید پیچوتاب دارد؛ اما همینکه گفت، مثل زنی که وضع حمل کرده باشد، دیگر آرام و راحت میشود؛ چون بارش را زمین گذاشته و چیزی در بساطش نیست.
✨مؤمن هم اگر معصیتی کند، می خواهد آن را سریع دفع کند. اگر به کسی ظلم کند، همان حالتی را دارد که مادر هنگام وضع حمل دارد و تا عذرخواهی نکند، آرام نمیگیرد.
#آیتاللهحائرےشیراز
🌼🍃
🍃 @asheghaneh_halal
🌷🍃
🍃
#چفیه
بےݪبخند نمےدیدیش
به دیگران هم مےگفت
از صبح ڪه بیدار میشید
به همه لبخند بزنید
دلشون رو شاد ڪنید
براتون حسنه مےنویسند..
#شهیدعبداللهمیثمۍ..🌸
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
•|🕊|• @Asheghaneh_halal
🍃
🌷🍃
🍃💜🍃
💜🍃
🍃
#ریحانه
🌹/• پیامبراکرم(ص)مےفرمایند:
🤗/• چه خوب فرزندانۍ هستند،
🌺/• دختران با حیا...
🙃/• هرڪس یڪی ازآنہا را داشته باشد
💖/• خداوند آن دختر را براے او مانعی
🔥/• در برابر آتش دوزخ قرار مۍدهد.
📚 #میزاݩ_الحڪمه_ج13
@Asheghaneh_halal
🍃
💜🍃
🍃💜🍃
🍃🕊🍃
#چفیه | #خادمانه
📿|ختم صلوات امروز
🍃| هــدیـہ بہ شهید⇓
❣| محمداینانلو
ارسال تعـداد #صلوات به آے دے😌👇
•🌷• @F_Delaram_313
تعداد صلواٺ ها
•• ۳۶۰۰ ••
هر روز میزبان یڪ فرشته😃👇
|❤️| @asheghaneh_halal
🍃🕊🍃
🍃🕌
#قرار_عاشقی
گنبــدت
دل میبـــرد••|💚
وقـت ملاقـات بــده ••|😢
🍃🕌 @asheghaneh_halal
🍃👑
#همسفرانه
ز تمام بودنے ها
تو همین از آن من باش••|🖐
ڪه به غیر با تو بودن دلم آرزو ندارد
🍃👑 @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
☺️ حـــالتے چِه من الان دالم🙄
اجـــه دفتید شبیه چیه؟!😁
بزالید عُـــودم میجم😉
تلامـــپ بعد از سِنیدن صحبتـــهاے املوز عضلت
آقــــا😍 استباهے به جـــای اینچه سلشو بزنه
تــــو دیفال زده تو سیسه😂😂😂😂
عُب از یه دیفونه انتظال میله😂😂😂
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• #ویتامینه ღ •]
💞 یکی از تفاوت هاے بسیار جالب
" آقایان و خانم ها "
🎙#دکترشهراماسلامے
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•ღ•] @asheghaneh_halal
6389_1580123864.mp3
11.35M
🎧🍃
هم تکیه گاهے
هم پشت و پناهے
هم زندگیمو میگردونے
#سیدمجیدبنیفاطمه
#اوصیکمبهدانلود💚
#زمینہ
•💓• @asheghaneh_halal •💓•
🎧🍃
🍃✨
#پشتک
سلام بر|•✋•|
ساقی لب تشنگان|•💚•|
#السلامعلیکیاابوالفضلالعباس
خوشگل ــسازے😌👇
@ASHEGHANEH_HALAL
🍃✨
🍃🕌
#قرار_عاشقی
به چه مشغول ••|🤔
ڪنم دیده و دل را ڪه مدام
دل تو رامےطلبد ، دیده تو را مےجوید
🍃🕌 @asheghaneh_halal
🍃👑
#همسفرانه
چنان به سوے تو
با سر دويدم از سر شوق😍🏃
ڪه روے برف نمانده ست رد پا از من ...
☺👟
👑🍃 @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_نود_و_نه محسن وقتی تابلوی تکمیل شده فاطمه رو دید لبخند تحسین برانگیز
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_صد
شاید همسایه ها هم صدای فاطمه رو شنیدند، اما اون کسی که باید میشنید ... نه.
وقتی سهیل اومد خونه و صورت خسته فاطمه رو دید، بوسه ای به پیشونیش زد و گفت: معلومه امروز حسابی خسته شدی
فقط چند جمله گفت و تا آخر شب دیگه حرفی نزد، گفت: من اول به خاطر خدا، بعد به خاطر عشقم به تو ،خیلی دارم صبوری می کنم. امیدوارم اجر صبرم رو ببینم، اول از خدا، بعد از تو...
اون شب هر چقدر سهیل پاپیچ فاطمه شد تا بفهمه موضوع چیه موفق نشد، فاطمه حرفی نزد، فقط بهش اطمینان داد فردا که از خواب بیدار شه حالش خوب میشه
شب فاطمه به خیلی چیزها فکر کرد، به لحظه ای که سهیل در مورد محسن ازش پرسیده بود، یا به زمانی که شیدا رو توی خونش دیده بود، و فیلم ها ... با خودش گفت: چیزی که مطمئنم اینه که من با سهیل فرق دارم، هیچ وقت
دوست نداشتم آدمی مثل اون باشم ... و نخواهم شد ... من فاطمه ام، تا آخر هم فاطمه می مونم ...اما ... امیدوارم خدا بهم کمک کنه...
اللهم لک الحمد حمد الشاکرین...
و صبح همون طور شد که قول داده بود، سرحال و پر انرژی...
توکل به خدا آرامش بخش ترین چیزی بود که فاطمه داشت و خدا خدا میکرد هیچ وقت از دستش نده...
اما در مقابل شیطنتهای شیدا چقدر میشد صبر کرد؟! این تازه اولش بود...
در خونه با صدای قیژ قیژ وحشتناکی باز شد و محسن با یک تابلو وارد شد، در رو دوباره تکون داد و دوباره همون صدا بلند شد، محسن تابلو رو کنار دیوار قرار داد و گفت: این درم مثل من دیگه داره کم کم پیر میشه.
بعد هم به سمت آشپزخونه رفت، کمی روغن گریس آورد و مشغول روغن کاری در شد که خانمی پشت در ظاهر شد. محسن که روی زمین نشسته بود با تعجب سرش رو بالا آورد و با دیدن صورت مادرش لبخندی زد، بلند شد و گفت: به به، سلام مامان خانم، چه عجب، راه گم کردی؟
-سلام مادر، تو که نمیای به ما سر بزنی، خوبه ما لااقل راه گم میکنیم، نمیخوای بری کنار؟
-بله، بفرمایید تو .. بابا چطوره؟
-از احوال پرسی پسرش خوبه! ... این چیه؟
طلعت خانم دستی به تابلو کشید که محسن گفت: یک تابلو فرشه، آوردم بزنم به دیوار
-تابلویی که قرار بود واسه بچه دار شدن مهران واسش سفارش بدی چی شد؟
-دارن روش کار میکنن
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
عاشقانه های حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد شاید همسایه ها هم صدای فاطمه رو شنیدند، اما اون کسی که باید میشنی
💐••
#عشقینه
#سجاده_صبر💚
#قسمت_صد_و_یک
اما خودش هم میدونست که داره دروغ میگه، تابلوی منظره غروب رو برای مهران سفارش داده بود، اما وقتی دیدتش، زیباییش و از اون مهم تر اینکه با دستهای فاطمه بافته شده بود مجذوبش کرد و مطمئن بود نمی خواد این تابلو رو به هیچ کسی بده.
طلعت خانم که از سر و وضع خونه محسن راضی نبود گفت: تو چرا اینقدر شلخته ای بچه؟ اون ننه بزرگت بهت تمیزی یاد نداد؟ پیرزن افریته
-مامان!!! این جور در مورد خانم جون حرف نزن خواهش میکنم، من بهشون خیلی مدیونم
-مدیونی؟!! اینکه به زور تو رو از خونوادت جدا کردند و تو اون لونه موش بزرگت کردن باعث شده مدیونشون باشی؟
-مادر من، باز شروع نکن تو رو خدا، بشین برات چایی بیارم، هوا بیرون سرده.
-آره خیلی سرده. از اون سرد تر دل توئه که نمیگی از دار دنیا یه ننه بابای پیر داری که گه گاهی باید بهشون سر بزنی
-شرمنده ام به خدا، خیلی سرم شلوغه.
-آره، اونقدر شلوغ که وقت نمیکنی یکی رو بیاری اینجا به خونه زندگیت برسه، تو نمی خوای زن بگیری؟ خودت که عرضه نداری بذار من واست یکی رو پیدا کنم
-ای بابا! مادر من، شما از وقتی اومدی اینجا داری تیکه میندازی ها، تو رو خدا بس کنین دیگه، بفرمایید اینم چایی
-بگو مادرت لال شه دیگه
محسن که حسابی کلافه شده بود، چایی رو رو به روی مادرش قرار داد و به سمت تابلو رفت، روزنامه های روشو پاره کرد و با لبخند نگاهی بهش انداخت، بعد هم شروع کرد به پیدا کردن جای مناسب برای نصبش، طلعت خانم یک ریز حرف میزد و محسن تمام تلاشش رو میکرد محترمانه جواب بده، بالاخره تابلو فرش رو روی بزرگترین دیوار خونه نصب کرد و بعد از چند لحظه نگاه کردنش به سمت مادرش رفت...
نگاه کردن به بچه ها بهش آرامش میداد، صدای اذان رو که شنید دست از نوازش بچه ها کشید و به علی و ریحانه که با چشمهای باز نگاهش میکردند گفت: خوب، وقت اینه که من برم با خدا جونم حرف بزنم.
#ڪپےبدونذڪرناممنبع
#شرعــاحراماست☺️👌
•• @asheghaneh_halal ••
💐••
1_6996193.mp3
3.25M
💓🍃
🍃
#خادمانه
||صبح جمعه و دعای ندبه||
[🎤] محسن فرهمند
درندبه های جمعه توراجستجوکنم
زیباترین بهانه دنیای من سلامــ😍❤️
#التماسدعایفرج
🍃 @asheghaneh_halal
💓🍃