eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.1هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 #پشتک به زیبایی گل های بهاری حال دلتون خوب باشه ان شاالله💕 خوشگل ــسازے😌👇 @ASHEGHANEH_HALAL 🍃
[• •] 💌 سرش ترڪش خورده‌ بود! درحالت ڪما بود! رو تخت‌ بیمارستان‌ یهو‌ پاشد نشست! رفقاش‌ گفتن‌ چیشد بیهوش بودی‌ ڪہ؟ گفت: اومد... گفت‌ پسرم‌ پاشو بروبه‌ ڪارات برس... رفقاے میگفتن؛ محسن‌ جلومون‌ تیر خوردو افتاد! بالاسرش فاتحہ هم‌ خوندیم!! داعشیا ڪه‌ رسیدن محسن پاشد! وایساد!! شاید اومد... گفت‌ پسرم‌ پاشو به‌ ڪارت‌ برس... ـشھید اند،امـا زندھ😌👇 [•🕊•] @asheghaneh_halal
🕗| °°•• سلام مرا از دور قبول فرمآ تو اے فرمانروا و شآه ایران…💚 ✋ 🕗| °°•• @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🎁 💍 🙈 این دیدهء عشــــ😍ـــق دیده دوز اســـت عجیـــب!☺️ زنــدگیتون به شرینے‌عسل😉 😍 💚 🍃 🍃 😉 👇 💚 (: الهــي‌ڪه‌خداے‌مهربونمون‌یار ‌امام‌زمانےنصیب‌مجردامون‌ڪنه☺️ یـــارامام‌زمــانےپسند‌قسمتـــتون😍😉👇 @asheghaneh_halal ڪار‌برای‌امام‌زمانم خستگــےنداره💚👆 🎁
°🐝| |🐝° 💤] خووووووووووفف!! 😕 ای آقاا!!! چه خبرته؟؟ 😴] بسال بخوافم!! من قلاله فلدا نه! پَسون فلدا بِلم سَل‌ِکال. 😴] نی‌دونی شِ‌‌قَد لوزه افّل عفته و سال گَدید عسته کُننده دوود . 😬 بلهه!! مشخصه اصلا . یعنیااا من هلاک این مسؤلیت‌پذیریتم استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
[• #عشقینه💍 •] #تمام_زندگے_من↯ #قسمت_چهاردهم🤩🍃 تلخ ترین ماه عمرم گذشت … من بهش اعتماد کرده بودم …
[• 💍 •] 🤩🍃 چند لحظه طول کشید تا به خودم بیام … – متین جان … مگه مهمونی زنانه است؟ … – نه … چطور؟ … – این کت و شلواری بود که عروسی خواهرت پوشیدم … کتش تنگ و کوتاهه … با حالت بی حوصله ای اومد سمتم … – یعنی چی تنگ و کوتاهه؟ … زن خارجی نگرفتم که این حرف های مسخره رو بشنوم … و بیاد با چادر بشینه یه گوشه مجلس … اونجا آدم هاش با کلاسن … امل بازی در نیاری ها … – امل بازی؟ … امل چی هست؟ … خندید و رفت توی اتاق کارش … با صدای بلند گفت … – یعنی همین اداهای تو … راستی رفتیم اونجا، باز وقت اذان شد پا نشی بری وایسی به نماز … سرش رو آورد بیرون … – محض رضای خدا … یه امشب، ما رو مسخره و مضحکه مردم نکن … تکیه دادم به دیوار … نفسم در نمی اومد … نمی تونستم چیزهایی رو که می شنیدیم درک کنم … مغزم از کار افتاده بود … اومد سمتم … – چت شد تو؟ … – از روز اول دیدی من چطور آدمی هستم … اگر من اینقدر مسخره ام؛ چرا باهام ازدواج کردی؟ … با خنده اومد طرفم … – زن بور اروپایی نگرفتم که بره لای چادر … زن گرفتم به همه پز بدم تا چشم هاشون در بیاد که زن های خودشون به زور هزار قلم آرایش، شبیه تو هم نمیشن … دوباره رفت توی اتاق … این بار قدرت حرکت کردن نداشتم که دنبالش برم … – راستی یه دستم توی صورتت ببر … اینطوری بی هیچی هم زیاد جالب نیست … همچین که چشم هاشون بزنه بیرون … • • ادامھ‌ دارد...😉💚 • • نـویسندھ: شهید سیدطاها ایمانے 😎🖐 🚫⇜ ...🚫 [•📖•] @asheghaneh_halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
[• #عشقینه💍 •] #تمام_زندگے_من↯ #قسمت_پانزدهم🤩🍃 چند لحظه طول کشید تا به خودم بیام … – متین جان … م
[• 💍 •] 🤩🍃 دیگه نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم … یه سال تموم خون دل خورده بودم اما حالا کارش به جایی رسیده بود که می خواست من رو جلوی بقیه، نما نما کنه … همون طور که به دیوار تکیه داده بودم، چند لحظه چشم هام رو بستم … پشت سر هم حرف می زد اما دیگه گوش نمی کردم … – خدایا! خودت گفتی اطاعت از همسر تا جایی درسته که گناه نباشه … اما از اینجا دیگه گناهه … دیگه قدرت صبر کردن و لبخند زدن ندارم … من قدرت اصلاح شوهرم رو ندارم… چشم هام رو باز کردم و رفتم توی اتاق … بدون اینکه حرفی بزنم و خیلی جدی … کت و شلوار رو برداشتم و زدم به چوب لباسی و روش کاور کشیدم … برگشت سمتم … – چکار می کنی آنیتا؟ … مگه بهت نگفتم این رو بپوش؟ … – چرا گفتی … منم شنیدم … تو همون روز اول دیدی من چطور آدمی بودم … من همینم … نمی دونم امل یعنی چی … خوبه یا بد … اما می دونم، هرگز حاضر نمیشم این طوری لباس بپوشم … آرایش کنم و بیام بین دوست های تو … و با اون زن ها که مثل … فاحشه های اروپایی آرایش می کنن؛ رفت و آمد کنم … حسابی جا خورده بود … باورش نمی شد … داشتم برای اولین بار باهاش مخالفت می کردم … گریه ام گرفته بود … – همه چیز رو تحمل کردم … همه چیز رو … اما دیگه این یکی رو نمی تونم … دیگه نتونستم جلوی اشک هام رو بگیرم … • • ادامھ‌ دارد...😉💚 • • نـویسندھ: شهید سیدطاها ایمانے 😎🖐 🚫⇜ ...🚫 [•📖•] @asheghaneh_halal
•[🕊]• ♡ روزهایَم ‌یڪ‌به‌یڪ‌ مے‌گُذَرند حال‌و‌روزم‌ خَنده‌دار اَست... پُر شُده‌اَم اَز ادعا دَم ‌اَز شُهَدا مے‌زَنم به‌خیال خودَم شَهید خواهَم‌شُد... خوشا به‌حالَت بِدونِ ادعا شَهید شُدے چِقَدر فاصِله بین ماست ... 💔 . . •❣• اینجا؛ صآف برو بغلِ خُدآ 👇 |🔑| @asheghaneh_halal
🌹🍃 🍃 هـوالقـآدر.. " خُدآ بزرگتـر از کروناسـت! " ما آدمهاے بعدِ پایان؛ که از دار دنیا نَداریمُ و دنیـآ هم خطِ مختومه‌ے ما نیست ببین چگونه خط به خط از هراسیدنے سخن میگوییم که مختومه مےیابد. به راستے؛ مارا هراسیدن چـرآ؟! خط "نوآرِقݪب" را ببیـن؛ هر فراز و نشیبش؛ آغازگــر حیآت و روشنگر دیدگان و جـارۍگر خون در رگِ زندگےست.. و صاف شدنش؛ خاتمه‌گر همان حیاتِ است. •• مگر هر لحظه صاف شدنش ممکن نیست؟! •• دقایقے را به یاد بیاور که زندگے همچو "نوارڪاستے" از مقابل دو دیده ات مےگذرد و فراز و نشیب "نوار قلبت" را کماکان صاف و صافتر میکند! پس زندگے ات را روی نوارکرونایے و هراس نگردان که به نوار قلبت خدشه وارد میشود.. و البته نواربزرگترے هم هست که دستِ یک بےهمتای "بزرگتر" است! مگر آن بےهمتای بزرگتر؛ بزرگتر از هر هست و نیست؛ نیست؟ آری خدا بزرگتر از کرونا است! با "نوارِڪاست" که به قدیم الایام برویم به یاد دارم که بزرگِ خانواده همیشه از بزرگتری سخن میگفت که "کوچکتر" به "کوچک" بودنش پی میبرد و "بزرگ" به "هیچ" بودنش! یادم مےآید که یکبار صندوقچه‌ۍ خاطراتش را اینطور باز کرده بود: + بچه که بودیم؛ یک کوچـہ بود و بچه‌های ماجراجوے ریز و درشت با قدهای بلند و کوتاه که بچگے کردن‌هایشان با چاشنے شور وهیجان نمود پیدا میکرد! هروقت میخواستیم کاری کنیم یا بازی ای راه بیاندازیم که از قضا کوچکترهآ یاد نگیرند؛ آنهارا میفرستادیم داخل خانه و روانه ی کنج خانه میکردیمشان.. الان هم گویا یک بزرگتری میخواهد کاری کند! تو این بازی راه افتاده که جای جای جهان را کیش و مات خویش کرد؛ بزرگتری میخواهد کاری کند و همه را از کوچک و بزرگ تا پیروجوان فرستاده در خانه‌ے تار و تاریڪ! نمیدانم! شاید غافلیم و غافلگیری ما را به دست گرفته! شاید به ظهور نوری محتاج‌تر شده ایم که دل غم زده و تیره و تار را روشن کند! این جهان شب‌گرفته به ظهور نور محتاج شده است! 💚 🌸🍃 •• به قلمِ @asheghaneh_halal "💛:) 🍃 🌹🍃
[• #آقامونه😌☝️ •] °|• چهـره‌یِ "تــو"☺️ •|° فصلِ فصل‌هایِ👇 °|• شڪوفان است🌺 ۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• #حسین_منزوی /✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات📿 #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(704)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🦋•° Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
[• 🌤•] 💓🍃 چشم در راهِ کسے هستم ڪوله بارش بر دوش، آفتابش در دست،خنده بر لب، گل به دامن، پیروز ‌، کوله‌بارش سرشار از عشق، امید ، آفتابش نوروز...‌ با سلامش شادی،در کلامش لبخند از نفس‌هایش گُل می‌بارد با قدم هایش گُل می‌کارد؛ مهربان، زیبا، دوست، روح هستی با اوست! قصه ساده‌ست، معما مشمار، چشم در راه بهارم آری، چشم در راهِ "بهار" ...! ❤️🍃 💓🍃 [•♡•] @asheghaneh_halal