eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_چهاردهم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ _نظرت سارا؟! همانطور که با ناخن هایش و سوهان در دستش ور می رفت ، نگاهی سمت من انداخت : خوبه ! ولی اون پیرهن قرمزت بهتر نبود؟! چشمانم را برایش گرد کردم : خیر بهتر نبود! همینم مونده پیرهن دکلته بپوشم ! اونم قرمززز! خیلی بی خیال شانه هایش را بالا انداخت : چه عیبی داره مگه؟! بعد چپ چپی که نگاهش کردم ، سراغ موهایم رفتم خیلی ساده دم اسبی بستمشان و قسمت جلویش را هم فر ریز کردم ، با نمک می شدم با موهای فر ! با زنگ گوشیم رو به سارا گفتم : سعید اومده دنبال من ! میایی با ما یا خودت میایی؟! صورتش جمع شد : خیلی از نامزد عتیقه ات خوشم میاد ! با ماشین خودم میام من ! با خنده گفتم : چه بهتر ! مادرم دفتر بود و گفته بودم که می روم مهمانی ! سارا هم آمده بود تا با هم آماده شویم ! من به دلیل قوانینی که در خانه حاکم بود ،زیاد به دورهمی ها نمی رفتم ، سارا اما بیشتر از من میرفت ! بعد سلام و احوال پرسی ساده ، سکوت میانمان حکمرانی می کرد! زندگیم شده بود شبیه فیلم هایی که سر و ته شان معلوم نبود ! عاقبتم با سعید قرار بود به کجا ختم شود ؟! نکند جدی جدی زنش شوم ؟! : چی پرسیدی ؟! نگاهی به نیم رخم انداخت : پروژه ات دقیقا کجا افتاده ؟! کمی فکر کردم : یکی از روستاهای شماله ، نزدیک شهر بابل البته هم به بابل نزدیکه هم به آمل ، یه ربعی با شهر فاصله داره .. _ خوبه ! کی میری؟! کمی با شالم ور رفتم : اووم ..فک کنم شنبه صبح،خودشم میگن روستا تقریبا حالت سنتیش رو حفظ کرده،به دریا و جنگل و دشت هم خیلی نزدیکه ! _اسم خود روستا چیه؟! گوشی را در دست گرفتم و به عکسی که از آدرسش گرفته بودم نگاه کردم ، حفظ کردن اسمش کمی سخت بود ! : تو گویش محلی بهش میگن بیش مله محل دستش را روی فرمان تغییر داد : اسم جالبیه ! حالا معنیش چیه دقیقا ؟! با ذوق کودکانه ای به علامت تایید سرم را بالا و پایین کردم و ادامه دادم : بیش یعنی همون محله و جنگل و مل هم همون محله میشه محله جنگل.. [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_پانزدهم] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] مقابل ویلایی توقف کرد ؛ نمای ساختمان و مدل معماریش جان می داد برای عکاسی ! با خنده گفت : راحت ذوق کن ؛ مراعات منو نکن تو ،حالا داخلش دیدنی تره ! پشت چشمی برایش نازک کردم ! و راه افتادم . با ملایمت بازویم را در دست گرفت: زشته تنها بریم! در دلم گفتم: به خیر بشه فقط امشب همین ! یکی از هم کلاسی هایمان که می دانستم از دوستان نزدیک سعید است جلو آمد : سعید جان منتظر می شدی فردا می اومدی بعد هم سمت من برگشت : خوش اومدین بانو! سعید جوابش را داد : همراه داشتم خب ! با لبخند مجبوری تشکر کردم! سارا را دیدم و آرام به طرفش رفتم ؛ سمت اتاقی مرا برد ! مانتو و شالم را در آوردم و دستی به موهایم کشیدم! بعد با هم رفتیم سمت جایی که سعید نشسته بود سارا به طرف سرم خم شد : چشم و چراغت هم اومده که ! با تعجب به اطراف نگاه کردم: کی رو میگی ؟! _ ضایع نکن ! خودش داره میاد جلو ! با همان پاشنه های ده سانتی اش به طرفمان آمد ، یکی نیست بگوید مجبوری؟! : سلام سارا جان و ریحانه جان سارا جوابش را داد و من هم سری برایش تکان دادم روی یکی از صندلی ها نشست ؛ دستی به موهای کوتاهش کشید و با ناز ادامه داد : بچه ها می گفتن همراه سعید اومدی؟! بعد اون اتفاق چه عجب ؟! گیس کشیدن و خفه کردن را برای این موقع ها گذاشته بودند ، نه ؟! نفسم را پر حرص بیرون دادم : حل شد دیگه! بالاخره سعید به سمت ما برگشت ، از صمیمیتی که چشم و چراغم با سعید حرف میزد ، حرصم می گرفت ! طرف اتاق رفتم و سری به گوشیم زدم ، بهتر از این بود ور دل نسترن جان بنشینم که ! بعد هم دوباره برگشتم ، با دیدن صحنه مقابلم خاطرات آن روز دوباره برایم تکرار شد ،نسترن داشت برای سعید میوه پوست می کند و با خنده حرف می زدند ! آن دورهمی مانند فیلمی صد ثانیه ای جلوی چشمانم ظاهر شد و برای خودم مرورش کردم: """ نسترن جلو آمد و با سعید دست داد ، برای من قابل هضم نبود این کارش، برای سعید چشم و ابرو آمدم و او هم شانه بالا انداخت! تا آخر مهمانی ور دل هم بودند، من هم فقط تماشاگر بودم؛همین که دست در دست هم مقابل میز شام دیدمشان ، نفس کشیدن انگار یادم رفت ! کسی که ادعا می کرد دوستم دارد چرا باید سر میز شام با نسترن دست در دست بود! اصلا برای چه دست هم را گرفته بودند؟ من این وسط نقش چغندر را داشتم آیا؟! با حرص حاضر شدم ، در این بلبشو و هیاهو گریه برای چه بود؟! سعید مقابلم ایستاد : کجا میری ؟ _ برو کنار ! بازویم را گرفت: این کار ها یعنی چی ریحانه ؟! چیشده ؟! کسی کاری کرده ؟! با عصبانیت گفتم : اره خودت! _یه کم آروم تر ! چه خبره ؟! بگو چیشده؟! بدون توجه به افرادی که داشتند کم کم حواس جمع می شدند به مکالمه مان ادامه دادم : تازه می پرسی چیشده ؟! هی سارا گفت دنبال این پسره نرو ها! هی گفت: سعید یه سر داره و هزار سودا ! من خر گوش نکردم ، فکر کردم آدمی! فکر کردم همه دارن دروغ میگن إلا تو ! جز به من و نسترن دیگه برا کیا عشقم و عزیزم خرج میکنی؟! خجالت نمیکشی تو؟! اخم کرده بود ، دستش رو شده بود! : اولا من انقدر هام ولخرج نیستم ! دوما مگه اشکالی داره ؟! نسترن یه دوست معمولیه عین خیلی های دیگه ! زبانم بند آمده بود مقابل وقاحتش ! : دوست معمولی؟! همه دوست های معمولی تو دخترن ؟! همشون ور دلت میشینن؟! دست همشون رو می گیری تو ؟! خاک بر سر منِ ساده ! دلخوش کی بودم این چند ماه ؟! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 هرگوشه‌ی صحن حرم بر لـب ذکـر یا زهـرا دارم🌿 ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» شَـلام بِهتلین مامان دُنعا🥺 هـمـیشہ مُلاعِبِ چادُلَم هَشتَم🖤 دول میـدَم اونعَد اوب باشم تِہ اودا منو مِشلِ شـما بِبَلہ پیشِ اودش😢💔 مـامـان‌تَـلـیـنـم! اِلـی دوشِـتـون دالَـم عَـدیـدَم🖤 🏷● ↓ ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ مامان: می‌خوام دسته گلام🌱 منظم و عالی باشن تا توی هدف‌شون قوی باشن و کار آمد. استاد: اگر سطح توقع خودتونو ازفرزنداتون کم کنین و درخواست‌هاتونو به صورت پیشنهاد ارائه بدین و اصرار نکنین؛ کودکاتون به مرور زمان منظم می‌شن. مامان: بهـبه😍👌🏻 . . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . |👀| تا من تو را بدیدم دیگر جهان ندیدم ‌|🌎| ‌|😇| گم شد جهان ز چشمم تا در جهان نشستے |🤤| . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
هدایت شده از رصدنما 🚩
[• 🧐 •] . . ❓( | شماره 7 ): ▫️مهم‌ترین هدف کشورهای هم‌سو با رژیم صهیونیستی از پشتیبانی و حمایت از اغتشاشات ایران را چه می‌دانید!؟ 🌐 https://EitaaBot.ir/poll/zgn7d?eitaafly 👥 مشارکت کنید و نظر دهید(لینک فوق☝️) ♻️ بازنشر حداکثری سفیران رصدنما . . 📱 📆 📝 ✔️ لینک توضیحات طرح نظرپرسے مطالبه به روش پرسش‌گری😉👇 •🔎 • eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
[• #نظرپرسے_تبیینے 🧐 •] . . ❓( #نظرپرسے | شماره 7 ): ▫️مهم‌ترین هدف کشورهای هم‌سو با رژیم صهیونیستی
آماده اید؟!☺️ تا حالا دیگه باید دستتون اومده باشه چخبره🤓 - ‌بریم برای سنجشِ بینشِ بصیرتی‌مون؟ کاری از کانال رصدنما 🔍 تو این مون میتونید شرڪت کنید🖤 باتشکر☺️💐 فقط کافیه بزنید رو لینڪ👏 اگه شرکت کردید میتونید به پل ارتباطی زیر پیام بزارید که: " ✌️ " @Daricheh_khadem ببینیم کیا هستن و هوشیارن😉✋ 🖤
|. 🍁'| |' .| . . {🍃• خواهم که تو را در بر🤝 بنشینم و بنشانم☺️ {✨• تا آتش جانم را🔥 بنشینی و بنشانی😉 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ /✍ | 🏴 |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1652» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.🍁'|
🧐🍃 | ✌️ راه میانبرے برای بصیرت افزایی☺️✌️ ( | شماره 7 ): ▫️مهم‌ترین هدف کشورهای هم‌سو با رژیم صهیونیستی از پشتیبانی و حمایت از اغتشاشات ایران را چه می‌دانید!؟👇 🌐 https://EitaaBot.ir/poll/zgn7d?eitaaflyلیست تحلیلی های قبلے👇🏻 https://eitaa.com/rasad_nama/25467 پ.ن: شرکت کنید و به آیدی زیر " من شرکت کردم✌️" رو بفرستید👇 @Daricheh_khadeM | Eitaa.com/Asheghaneh_Halal | 🧐🍃
🧐🍃 | ✌️ نفر بعدی کیه؟!😍🤝 برای دوستاتونم بفرستید💙 در این جهاد تبیینی شریک بشید☺️✌️ ( | شماره 7 ): ▫️مهم‌ترین هدف کشورهای هم‌سو با رژیم صهیونیستی از پشتیبانی و حمایت از اغتشاشات ایران را چه می‌دانید!؟👇 🌐 https://EitaaBot.ir/poll/zgn7d?eitaafly 👥 مشارکت کنید و نظر دهید(لینک فوق☝️)لیست‌تحلیلی های‌قبلے👇🏻 https://eitaa.com/rasad_nama/25467 پ.ن: شرکت کنید و به آیدی زیر " من شرکت کردم✌️" رو بفرستید👇 @Daricheh_khadeM | Eitaa.com/Asheghaneh_Halal | 🧐🍃
🧐🍃 | ✌️ به به ، مثل ایشون فعال در این چالش تبیینی‌ مون بشید😍✌️ مفتخریم که این چنین در لحظه با بصیرت و ضربتی عمل میکنید🙏 ( | شماره 7 ): ▫️مهم‌ترین هدف کشورهای هم‌سو با رژیم صهیونیستی از پشتیبانی و حمایت از اغتشاشات ایران را چه می‌دانید!؟👇 🌐 https://EitaaBot.ir/poll/zgn7d?eitaafly • لیست‌تحلیلی های‌قبلے👇🏻 https://eitaa.com/rasad_nama/25467 پ.ن: شرکت کنید و به آیدی زیر " من شرکت کردم✌️" رو بفرستید👇 @Daricheh_khadeM | Eitaa.com/Asheghaneh_Halal | 🧐🍃
kesa-hadadiyan_0.mp3
2.09M
🖤' | شب هشتم چلھ‌ے حدیث ڪساء • به نیابت از آقا امام رضا؏🙂✋ از آقا بخوایید سفارش حاجتتون رو پیش اهالی حدیث کساء ببرن‌‌‌♥ درد و دل و حاجت‌روایی‌هاتون: @Daricheh_khadem 💚 - عالَم‌بھ‌فَداےچادرخاڪےتو، یازهرا👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 🖤'
🎁🍃 ﷽ ●[‌ | ]● ❇️ منتخب هفتگی 👁‍🗨☝️🏻 🔰 هفته دوم آذر ۱۴۰۱ 🔖 📲 کانال: ‌رصدنما 🔍 💯 تعداد دفعات انتخاب: 4 📮 مجموع ویوی دریافتی: 4.9 ○●○●○●○□○●○●○●○ 🎁¡ هر ڪانال یڪ هشتڪ برتر ‌‌‌!🎁 🔰 هفته دوم آذر ۱۴۰۱ 📱 کانال: عاشقانه های حلال #⃣ هشتک برتر در هفته: 👁‍🗨 بالاترین ویو: 3K 📆 تاریخ اوج: سه‌شنبه ۱۴۰۱/۹/۱۵ +×+×+×+×+×+×+×+ 📱 کانال: هیئت مجازی☕️ #⃣ هشتک برتر در هفته: 👁‍🗨 بالاترین ویو: 1.3k 📆 تاریخ اوج: شنبه ۱۴۰۱/۹/۱۹ +×+×+×+×+×+×+×+ 📱 کانال: رصدنما🔍 #⃣ هشتک برتر در هفته: 👁‍🗨بالاترین ویو: ( 670 ) 📆 تاریخ اوج: سه‌شنبه ۱۴۰۱/۹/۱۵ +×+×+×+×+×+×+×+ ✌️• 📈• ♥• کانالهاے مجموعه فانوس را دنبال کنید:👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal Eitaa.com/Heiyat_Majazi Eitaa.com/Rasad_Nama 🎁🍃
∫°🍁.∫ ∫° .∫ -💕 امروز یہ روز کاملا جدیده از هر فرصتے که روز ارائـه کـرده و تو رو یہ قدم به رویاهات نزدیک می کنہ، استفاده کن😍 _💕 صبحت بخیرررررررر😍🌸🍃 ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍁.∫
◦≼☔️≽◦ ◦≼ 💜≽◦ . . مبتـلا گشـته ام و هیـچ جلـودارم نیسـٺ °🚫🚶🏾‍♀° چه بخـواهـی چه نخـواهـی به تـو مـی اندیشـم ...‌! °🌚♥️° . . ◦≼🍬≽◦ زنده دل‌ها میشوند از ؏شق، مست👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◦≼☔️≽◦
•‌<💌> •< > . . •🌱• روز؎ ڪہ مۍخواست بره گفت: من جلـو دوستام، پشت تلفــن نمۍتونم بگـم «دوستت دارم» •💛• مۍتونم بگم دلـم برات تنـگ شده، ولۍ نمۍتونم بگم دوستت دارم…! چیڪار ڪنم…؟! •🌾• گفتم: تو بگو یــادت باشہ، من یادم مۍ‌افتہ…! از پلــہ‌ها ڪہ مۍرفت پایین، بلند بلند داد مۍزد… «یادت باشہ❣یادت باشہ» •🥰• منم مۍخنــدیدم و مۍگفتم: «یادم هست…یادم هست» این ڪلمات رمز بین ما بود!! 🌷شـهـیـد مدافع حرم •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‡🎀‡ ‡ ‡ . . ﴿ شهیده راه عفاف و حجاب ﴿🦋﴾ مادر شهیدھ: دوست دارم مردم بدانند منافقین دختر ۱۴ ساله‌ی معصومم را بخاطر اعتقادات و باورهایش با چادرش و ۴ گره ای که به دور گردنش زدند به شهادت رساندند. ﴿⇦♥ ♥⇨‌‌﴾ . . ‡چادرت، ارزش‌است، باورڪن👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ‡🎀‡
|•👒.| |• 😇.| . . با ڪسی ازدواج ڪنید ڪه اهل گفت و شنود باشه و بتونید با هم تمام این حس ها رو تجربه ڪنید...👍 🤣😉😇😍😘🤑🤗🤭🤩😝🙄😑😶😏🤫☹️😯😨😭😩🤬👻😳🤠🤨🤐😬🤒🤯😎🤓😠😈😹 مثلا اگه در دوران نامزدی با هم بیرون رفتید؛ مثل نوار خالی نباشید😂 نوار خالی میدونی چیه؟!🤔 اینڪه وقتی ڪنار همدیگه هستید ڪل موضوعات تو ذهنش رفت و آمد می‌ڪنه و روی زبونش چیزی نیست...😒 👈یه نوع مڪالمه اینا اینه😑😂 👈سلام 👈سلام 🙄........................ 🙄........................ خداحافظ خداحافظ 😂 از اینا فرار ڪنید😂اینا با خودشونم نمی سازن😂 شاد باشید😝 . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . گاهے با یڪ چایے گرم☕️ ڪه یڪ زوج با هم مےخورند زندگے شان شیرین مےشود. این لحظات را دریابید. زمان درگذر است.🙃 محبت شیرین ترین چیزے است ڪه زوجین مےتوانند براے هم خرج کنند.💞 . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محمد حسین حدادیانآه دستت بکشه.mp3
23.47M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 این کہ دارے میزنے ناموس ِ منہ💔:)'! -غیرتی های اهل بیت... با احتیاط گوش کنید ! . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[🎨]• •[ 🎈]• من‌ماندم‌و‌تـآبوتِ‌تـو‌ و‌فڪروخیـالت یڪ‌چادر‌آغـِشتہ‌ بـِہ‌خونِ‌پروبـالت…!💔 •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . -من‌ از جهان‌ به‌ تو دل‌ بسته‌ام که‌ جانِ‌ منی🌱!(: ♥️ . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_شانزدهم ] مقابل ویلایی توقف کرد ؛ نمای سا
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] _ شلوغش نکن ریحانه ! این چیزا مسائل عادیه! دلیل این همه حساسیت تو رو نمی فهمم ! کمی به چشمانم نگاه کرد و بعد پوزخند زد : البته حقم داری ! دختر حاجی تاجفر بایدم این فکرا رو داشته باشه دیگه ! یکم بروز باش عزیزم! این ادا های تو دیگه بی کلاسیه! معنی بروز بودن اگر این بود میخواستم صد سال سیاه بروز نباشم و نشوم !قلبم نمی زد انگار ، هر چقدر هم اختلاف عقیده با پدرم داشتم ، اجازه نمی دادم کسی توهین کند به او! بدون اختیار دستم بالا رفت و روی صورتش نشست ! هر دو متعجب نگاهی بهم کردیم ! صدای هین گفتن دخترا هم بلند شد! دختر باشی ، این همه تحقیر شوی و حالت دست خودت باشد؟! انگشتم را بالا گرفتم : هر کی باشم شرف دارم به توِ بی لیاقت ! حیف من ! حیف من که دوست داشتنم رو پای تو خرج کردم ! لیاقت محبتم رو نداشتی تو جناب رحمانی ! کیفِ زمین افتاده ام را با عجله بر داشتم و بی توجه به بهت جمع و عصبانیت سعید راهی شدم ، با این حال و روز راهی خانه نمی توانستم بشوم ،چه توضیحی می دادم برای این بد حالیم ! رفتم پیش سارا ! تا خود صبح بیدار ماندیم ؛ گفتم و گفت ، سرزنش هایش را دوست نداشتم ! چه خوش خیال بودم من! بعد آن متنفر شدم از هر چه عشق و پسر است ! تا چند وقت حالم دست خودم نبود ! به پوچی رسیده بودم ! گاهی دلم می خواست عین خودش بشوم و بروم و خیانت کنم ! اما من اهلش نبودم ! خیانت کار من نبود ! من آزادی می خواستم بی حضور مرد . حضور مردان برایم مساوی بود با محدود شدن ! گاهی به سرم میزد با نورا مشورت کنم و بعد پشیمان می شدم ! عکس ها هم مربوط به همان مهمانی بود ، من و سعید کنار هم! " با شنیدن نامم از زبان سعید چشمانم را باز کردم، انگار در تونل زمان بودم و حالا طول تونل تمام شده بود و من بیرون آمده بودم ! همانقدر بهت زده ، فقط درون تونل چیز هیجان انگیزی وجود نداشت ! چراغ های تونلی که من درونش حضور داشتم نمیدانم چرا خاموش بود ؛ چراغ راه میخواستم من ! یک نقطه سکون برای آرامش! _ ریحانه جان کجایی تو دختر ؟! در حد چند ثانیه به چشمانش خیره شدم : میشه زود تر بریم ؟! ابرویش را بالا داد : چیزی شده؟! نگاهم را از او گرفتم : فقط میخوام برم همین ! به طرف دوستش که صاحب مهمانی بود رفت و بعد کمی گفتگو با او ، دوتایی به سمت من آمدند : ریحانه خانم! اتفاقی افتاده میخوایین زود برین ؟! حوصله این یکی را نداشتم دیگر ! : نه یکم کار دارم همین! بازم ممنون ! آماده شدم و راه افتادیم ، جوری در راه اخم کرده بودم که سعید هم چیزی نگفت ؛ چیزی هم می گفت نمی توانست آرامم کند ! من آرامِ جان می خواستم ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_هفدهم ] _ شلوغش نکن ریحانه ! این چیزا مسائ
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] مقابل در خانه مان توقف کرد و خودش هم همراهم پیاده شد . زنگ در را که زدم مادرم سعید را برای شام دعوت کرد و او هم با کمال میل قبول کرد، همین را کم داشتم در این وضعیت! بعد سلام و احوال پرسی ، تنها راهی اتاقم شدم و بعد تعویض لباس هایم به طرف پذیرایی رفتم ، سعید همراه پدرم نشسته بود و با هم صحبت می کردند ، راجب هر مسئله ای که بود و من حال و حوصله اش را نداشتم، به طرف آشپزخانه رفتم ، کاش می توانستم به این دعوت بی موقع مادرم معترض شوم ، کاش! برای اینکه مجبور به نشستن کنار سعید نشوم ، برای آماده کردن میز به مادرم کمک کردم و بعد آماده شدن شام ، همگی سر میز حاضر شدیم ، مادرم در همان حالت که برایم غذا می کشید گفت : مهمونی خوش گذشت ؟! بعد نگاهی که بین من و سعید رد و بدل شد ، رو به مادرم کرد : خوب بود ! جاتون خالی . بعد شام و کمی شب نشینی که من در سکوت مطلق سپری کردم ، سعید عزم رفتن کرد ، بعد رفتنش ، مادرم گفت : ریحانه این چه رفتاریه تو داری ؟! با سعید دعواتون شده بود ؟! _ نه چه دعوایی ؟! مادرم چشم غره ای نثارم کرد : والا از همون اول که اومدی، اخم کردی ، یک کلمه هم حرف نزدی که همانطور که ایستادم تا بیشتر از این سرزنش نشوم گفتم : سر درد داشتم همین ، شب به خیر کمی روی تخت دراز کشیدم و به سقف خیره شدم ، دیدم نه ! خواب به چشمانم نمی آید ، بعد برداشتن حوله ام از آویز راهی حمام شدم ، حمام نصفه شبی می چسبید خب ! قبل از اینکه بخار ، آیینه موجود در حمام را بگیرد ،به خودم چشم دوختم ، حماقت محض بود بعد آن اتفاق که قبولش کردم ! اشتباه کرده بودم ، اشتباه ! من کنار سعید ترکیب جالبی نبودیم . من هر چقدر هم مثل خانواده ام فکر نمی کردم ، شبیه او نمی توانستم باشم ! چشمانم را بستم فعلا وقت این فکر ها نبود ، پس فردا راهی سفر می شدم و نزدیک دو ماه دور بودم از او، همین دوری دو ماهه موقعیت مناسبی بود برای فکر کردن ! باید خودم را به جریان این زندگی می سپردم ، مثل همان شناگری که پس از خستگی خود را به جریان آب می سپرد ! می خواستم ببینم تا کجا ها این جریان مرا با خود می برد ! حالا دیگر رها بودم ،رها و آسوده ! ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ روبروی آینه قدی کمد لباسم نشسته بودم و مشغول چمدان بستن بودم ، چمدان سورمه ای رنگ مقابلم باز بود و انبوه لباس ها مقابلم، با یک چمدان دو ماه را نمی شود سر کرد که ! ایستادم و از بالای کمد اتاق مشترک پدر و مادرم چمدان بزرگتر قهوه ای رنگی را پایین آوردم . چند مانتو در رنگ ها و مدل های مختلف ، کلی شال و روسری ست مانتو ها و بعد چندین دست لباس خانه ! لپتاپ و دوربین عکاسیم را هم برداشتم! با صدای مادرم به طرف ورودی اتاق خم شدم : بله مامان! _ ریحانه مادر ، همه چی برداشتی؟! موکل ها و کلاس های حوزه نبودم میومدم باهات شال دیگری را تا کردم و کنار بقیه گذاشتم : مادر من ، عزیز من ! آخه مگه من بچه ام ؟! بیست و دو سالمه ! شما هم لطفا نگران نباش ! به داخل اتاق آمد : آخه چجور نگران نباشم ؟! مادر نشدی هنوز نمیدونی این حرف ها رو ! از نامزدت اجازه گرفتی بابت سفر ؟! نگاه متعجبی حواله اش کردم : چه اجازه ای آخه! خودش هم داره میره بعدشم دارم برای درسم میرم دیگه سرزنش گرانه نگاهم کرد : گل دخترم، یادت باشه همیشه ، همه چیز رو به شوهرت خبر بدی و بدون اطلاعش کاری نکنی ! سرم را به علامت تایید تکان دادم ، از همین آقا بالا سر داشتن بدم می آمد دیگر ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
💌🍃 •• | •• سپاسگزاریم از این حسن توجه و عنایتِ قشنگتون که به کانال خودتون هدیه میدید☺️🌹 ⇦ برای حرفهاتون:⇩ @daricheh_khadem کانالهاے مجموعه فانوس را دنبال کنید:👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal Eitaa.com/Heiyat_Majazi Eitaa.com/Rasad_Nama 💌🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「💚」◦ ◦「 🕗」 گاهـی فکـر میکنم خوش به حال خـادم هات، خوش به حال رج به رج فـرش هاے حـرمت عزیزدلم:)♥ 😌 ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» این شادُل من [🖤] تاژ سَلَمه [👑] یادگالی مادَلمه. [❤️] مَن دوشش دالــَم [💖] این حَلف آخَلَمه. [✋] 🏷● ↓ 💚ندالیم ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ـــــــــــــــــــــــــــــ ☝️اصل بدیهی در خانواده و فرزندپروری اینه که اگر می‌خواهی فرزندت ، موفق و با تو صمیمی باشه، ڪاری نڪن که فاصله بین تو و او زیاد بشه. 👈 به عبارت بهتر، اگر می خواهید فرزندانتان با شما صمیمی بمانن از آنها انتقاد نکرده و آنها را تهدید، تحقیر، یا نکنید. . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal