eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.1هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌نودودوم ] سلام آقا .. بازم این دل بی قراره
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ _ وای فاطمه اینجا چقدر خوشگله ! راستی تا یادم نرفته بگم تو حرم به نیتت نماز خوندم ، کار سفارشی هم که گفته بودی رو کردم ! بعد هم جات خالی رفتم بازار رضا اصلا آدم نیشش بسته نمیتونه بمونه اونجا کلی بو و رنگ های مختلف همه جا پر نبات و زعفرون و وسایل ریزه میزه که من یکی عاشقشم.. کلا خیلی باحاله ، وارد هر مغازه ای میشی بوی ادویه میده نبات و نقل رنگی از همون طعم دار ها هم گرفتم ، یه بار بریم جمشیدیه یه چایی مهمونم کن ! فاطمه بلند خندید : وای یه نفس بکش ریحانه ! اره انصافا خیلیییی خوشگله ! بعدشم تو رفتی مشهد و نقل و نبات گرفتی اونوقت من چای مهمون کنم دختر تهرونی ؟! با لبخندی که با هر جمله اش عریض تر میشد خیره آیینه شدم : میدونی از دست من بر نمیاد کار خودته کیجااا چشم غره ی بامزه اش را از پشت تلفن هم حس کردم : تو فقط برگرد تهران ، یه دست کتک مفصل طلبت بعدشم نقل و نبات رو بر می داریم میریم خونه آراگل ؛ سارگل ،عشق نقل طعم داره! _ ای جووونم؛ چشممم! خدا حافظی کردیم و من سرشار از حس خوب ، برای وداع راهی حرم شدم. دوباره مقابل ضریح متوقف شدم ، عظمت خاصی داشت.. انقدر دورش شلوغ بود که جلو نرفتم و آرام تکیه بر دیوار تماما سنگ که خنکی شان آرامم می کرد نشستم .. حس آرامشی که داشت بی نظیر بود ، جای خوبی بود برای بی قراران عالم .. مهم نبود شیعه باشی یا سنی ، اصلا مهم نبود مسلمان باشی یا نه ! سایه لطفش انقدر بزرگ و محبتش آنقدر بی کران بود که شامل حال همه می شد ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌نودوسوم] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] دل کندن از این همه زیبایی سخت بود اما باید بر می گشتم کار های زیادی بود برای انجام دادن دلم لک زده بود برای همه! دلم میخواست این دم آخری برای همه دعا کنم ، از من بعید بود اما دلم ثانیه ای برای تک تک شان پر کشید برای نورا خوشبختی و موفقیت آرزو کردم و برای فاطمه آرزوی صبر ، از او خواستم تا مهدی را هر جوری که شده بر گرداند! می دانستم فاطمه نا آرام است و به روی خودش نمی آورد ! بعد هم برای پدر و مادرم سلامتی آرزو کردم و بعد دیدم بی انصافی است اگر نواب را از یاد برم نوابی که اینجا بودنم را مدیون او بودم .. عقب عقب رفتم ، نگاهم هنوز هم درگیر صحن و سرایش بود! نا خودآگاه بغضم گرفت و چشمانم پر شد پر شد از دلتنگی ... بغض وداع بود حتما! بعد هم به تقلید از دختر کناری ام دستم را بر سینه نهادم و سلام خداحافظی را زمزمه کردم : السلام علیک یا علی بن موسی الرضا بعد هم نجوا کردم : ممنون که با همه کج رفتن هام بازم زائرت شدم ! ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ دسته چمدان را در دستم فشردم و به سمت مادرم که منتظر بود رفتم ؛ به سختی چمدان را دنبال خود کشاندم گرمای هوا بیداد می کرد و این چمدان من موقع برگشت سنگین تر شده بود دلم تنگ آغوشش بود و خوب بیراه هم نبود ! بعد رسیدنم به کنارش ، بی توجه به شلوغی راه آهن با دلتنگی مرا به آغوشش کشید . در خانه هم چمدان را همان وسط اتاق جا گذاشتم و سراغ مادرم رفتم ؛ حرف های زیادی برایش داشتم [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 . دلِ شکسته‌‌ی ما باز در حوالیِ توست💔(: . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» داس! دوتا تاسه تخفه بلدا بیا بخولیم تخفه‌ی خونمون افتاده💪🏻 🏷● ↓ داس: داش: داداش😂 ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ پيامبر صلی‌الله‌عليه‌و‌آله: خاک، بهارِ (تفريح‌گاهِ) كودكان است. 'معجم‌الكبير-جلد۶' اجازه بدیم بچه‌ها با طبیعت‌شون رشد کنن.. نهایتا یه لباسه که عوض می‌کنیم و یه دسته که می‌شوریمش🍓:) . . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'| |' .| . . ❅ هم جان به هزار دل گرفتار تو هست💚 هم دل به هزار جان خريدار تو هست😘 ❅ اندر طلبت نه خواب دارد نه قرار😌 هر كس كه در آرزوى ديدار تو هست😉 ✍/ |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1690» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ یادِ تو هر صبحـ در دلـ میکـند غـوغا~ ولـے جانـ منـ اینـ یادِ آرامتـ|| برایمـ زندگیستـ ...💕🌿 ✍| ☀️| اولین روز بهمن ماه،بخیر باشه زیبـا😍 ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . ♦️پیامبر اعظم«صل الله علیه وآله»‏: لبخندهاے ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻢ، به ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ یڪدیگر ﻭ ﯾﺎ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺪﺍﺣﺎفظے ﺻﺪﻗﻪ ﺍست و ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻧﻔﺎﻕ فۍ ﺳﺒﯿﻞ‌ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ...😍😇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌ . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈
◦≼☔️≽◦ ◦≼ 💜≽◦ . . °☀️☁️° منـے ڪھ از سـر صبـح °😌🦋° اینچنیـن هـواےِ تـو دارم ‌°💫🌿° خـدا بھ خیـر نمایـد °😴🌒° خمـار نیمھ شبـم را ...! . . ◦≼🍬≽◦ زنده دل‌ها میشوند از ؏شق، مست👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◦≼☔️≽◦
•‌<💌> •< > . . 🦋:: هفتمین روز شهادت شهید بهشتی بود و داشتیم می‌رفتیم خانه آیت‌الله شهید مدنی برا؎ جار؎ ڪردن خطبه عقد دائــم. 🎀:: وقتی از تاڪسی پیاده شدیم، علی مرا ڪنار؎ ڪشید و گفت: می‌دانم خیلی به من علاقه دار؎ و خوش‌بختیم آرزو؎ توست، شنیدم دعا؎ عــروس سر سفره عقــد رد نمی‌شود. 🦋:: تا این را گفت، شستم خبــردار شد ڪه چه می‌خواهد. در دل می‌گفتم ا؎ ڪاش نگوید؛ چون آنقدر دوستش داشتم ڪه نمی‌توانستم خواسته‌اش را رد ڪنم. 🎀:: گفت: می‌خواهم دعا ڪنی ڪه شهیــد شوم. با گریه خواستم ڪه این را از من نخــواهد. 🦋:: گفت: برا؎ امـروز و امسـال ڪه نمی‌خواهم، از خــدا بخواه عمــرم به شهــادت ختم بشود. 🎀:: از قبل به مادرم گفته بودم مهــریه‌ام بیش از ۵ سڪه نباشد؛ اما مادرم یــادش رفته بود به پدرم بگوید. 🦋:: حاج آقا پرسید: پــدر عروس! مهــریه چقدر باشد؟ پدرم ڪه تحت تأثیر شخصیت حاج آقا قــرار گرفته بود، گفت: هر چه شما بگویید. آخــرش هم شد همان پنج تا به نیت پنج تن آل‌عبــا. 🎀:: تا حاج آقا شرو؏ ڪرد به خواندن خطبه، گریه‌هایم شرو؏ شد. چه دردناڪ بود این دعــا. من با علی نفــس می‌ڪشیدم و زندگی بدون او برایم متصــور نبود. 🦋:: از آن طرف هم آنقدر دوستش داشتم ڪه می‌خواستم به بالاترین درجه ڪمال برسد و جــزء یاران امام حسین(؏) باشد. هر طوری بود دعــا ڪردم. مطمئن بودم دعــایم رد نمی‌شود. 🎀:: شهید مدنی با یڪ نگاه همه چیز را فهمیــد. گفتند: دختـرم من دعـاها؎ دیگر؎ هم بلدم. حالا اجــازه بده من دعا ڪنم. 🦋:: نمی‌دانم از ڪجا فهمید شاید هم از اشڪ‌ها؎ پــرده دَرم. “خــدایا به این زوج فـرزند سالم و صالح عطا ڪن، عمر با عــزت بده و عاقبت به خیــرشان ڪن”. 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡ ‡ استادپناهیان‌تو‌یڪی‌از‌سخنرانی‌هاش‌میگه: برو‌ گریہ ڪن .. التماسِ‌ خـدا‌ ڪن ... بگو‌ نمیتونـم‌ از‌ موقعیـتِ‌ گناه‌ فرار‌ ڪنـم 😞 اونقد‌ خدا‌ ڪریـمه ڪه موقعیـتِ‌ گناهو‌ فراری‌ میده🏃🏻‍♂ تو‌ فقط‌ میونِ‌ گریـه‌هات‌ بگـو... دیگه‌ نا‌ ندارم‌ پاشم😭 بگو‌ میـخوام‌ گناه‌ نکنمااا، زورم‌ نمیرسـه معجزه‌ میڪـنه‌ برات :)♥️ ‡💎‡چادرت، ارزش‌است، باورڪن👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ‡🎀‡