عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتنودودوم ] سلام آقا .. بازم این دل بی قراره
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتنودوسوم]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
_ وای فاطمه اینجا چقدر خوشگله !
راستی تا یادم نرفته بگم
تو حرم به نیتت نماز خوندم ،
کار سفارشی هم که گفته بودی رو کردم !
بعد هم جات خالی رفتم بازار رضا
اصلا آدم نیشش بسته نمیتونه بمونه اونجا
کلی بو و رنگ های مختلف
همه جا پر نبات و زعفرون
و وسایل ریزه میزه که من یکی عاشقشم..
کلا خیلی باحاله ،
وارد هر مغازه ای میشی بوی ادویه میده
نبات و نقل رنگی از همون طعم دار ها هم گرفتم ،
یه بار بریم جمشیدیه یه چایی مهمونم کن !
فاطمه بلند خندید :
وای یه نفس بکش ریحانه !
اره انصافا خیلیییی خوشگله !
بعدشم تو رفتی مشهد
و نقل و نبات گرفتی اونوقت من چای مهمون کنم
دختر تهرونی ؟!
با لبخندی که با هر جمله اش عریض تر میشد خیره آیینه شدم :
میدونی از دست من بر نمیاد
کار خودته کیجااا
چشم غره ی بامزه اش را از پشت تلفن هم حس کردم :
تو فقط برگرد تهران ، یه دست کتک مفصل طلبت
بعدشم نقل و نبات رو بر می داریم میریم خونه آراگل ؛
سارگل ،عشق نقل طعم داره!
_ ای جووونم؛ چشممم!
خدا حافظی کردیم و
من سرشار از حس خوب ، برای وداع راهی حرم شدم.
دوباره مقابل ضریح متوقف شدم ، عظمت خاصی داشت..
انقدر دورش شلوغ بود که جلو نرفتم
و آرام تکیه بر دیوار تماما سنگ
که خنکی شان آرامم می کرد نشستم ..
حس آرامشی که داشت بی نظیر بود ،
جای خوبی بود برای بی قراران عالم ..
مهم نبود شیعه باشی یا سنی ،
اصلا مهم نبود مسلمان باشی یا نه !
سایه لطفش انقدر بزرگ
و محبتش آنقدر بی کران بود که شامل حال همه می شد !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal