∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
•|🇮🇷💚|•
ای صبح فروردین من، ای تکیهگاه آخرین
ای کهنه سرباز زمین، جان جهان ایرانزمین
ای در رگانم خون وطن ای پرچمت ما را کفن
دور از تو بادا اهرمن، ایران من ایران من...❤️
•|🇮🇷💚|•
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
هدایت شده از رصدنما 🚩
🇮🇷🍃🇮🇷
🍃
#خادمانه 😎
🎤 امتحان میکنیم ....
همه حاضرین؟؟
👥 بلهه
لباس گرما رو دسته؟؟🧣🧤
🤨😏لباس گرم تو گرمای راهپیمایی ؟؟؟
🧐 چادرها و #پرچمها چطور؟
#عکس_شهدا؟؟
🙄 چرا همه چی رو چک میکنی؟ مفتشی؟
😊 #دوربینهای عکاسی و موبایلها آماده؟؟
👨👩👧 بلهههه
👨👩👦👦 تازه باطری کمکی هم داریم😤
😠 واییی!!! حرف اول و آخر می زنی؟
😌 خببب حالا که همه چی حاضره بگم که .....
#چالش داریم برای شما
#عکس از شما ، پخش از ما
🤔 یعنی چی؟؟
☺️ یعنی اینکه از #حضورتون در
#راهپیمایی۲۲بهمن عکس بگیرید و بفرستید برامون. تا در چالشمون شرکت کنید
🤓 بفرستیم به انتهای خیابان الوند؟
😊 نه جانم بفرستید به
📬 @Daricheh_Khadem
🍃
🇮🇷🍃
📡 |• Eitaa.com/Rasad_Nama
≈|🌸|≈
≈|#پابوس |≈
.
.
🌸پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه مے فرمایند:
«بـرادرم جبرئیل بهـ مـن خبر مے داد و همواره سفارش زنـان را مے ڪرد تا آنجا ڪه گمان ڪردم براے شوهر جایز نیست به زنش حتے «اُف»هـم بـگوید.»
✍مستدرڪ الوسایل، ج14، ص252، ح2📚
#دهه_فجر
#لبیک_یا_خامنه_ای
.
.
≈|💓|≈جانےدوبارهبردار،
با ما بیا بہ پابــوس👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
خودم مـوها و ریـش
حمید را ڪوتاه میڪردم و
همیشہ هم خــراب میشد. "💇🏻♂"
مـوهایش آن قــدر
چیــن و چــروڪ داشت
ڪہ چیــز؎ معلــوم نبود. "😅"
بعــد از اصــلاح
جلو؎ آینــہ میایستاد
و دستی در مــوهایش
میڪشید و میگفت:
تو بهتــرین آرایشگر دنیایی. "😌"
🌷شـهـیـد دفاع مقدس #حمید_باکری
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
در بہار آزادی جاے شہدا خالۍ ✊🏻🇮🇷.
#تولیدی_خودمون
#۲۲بہمن
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
💖 نگاه تون رو نسبت به انتخاب همسر عوض کنید.🤗🦋
حجت الاسلام پناهیان👳🏻♂
#ازدواج_موفق
#انتخاب_همسر
#دهه_فجر
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 کلاس اول راهنمایی بودم قرار بود از طرف
مدرسه جمعه ببرن برای راهپیمایی...
منم با کلللی ذوق و شوق رفتم مدرسه، یکی
از بچهها گفت فقط کسایی که چادر دارن رو
میبرن😐 منم با کلی ناراحتی برگشتم خونه،
چون چادر نداشتم و چادری نبودم...😔
فرداش یکی از دوستام گفت دروغ گفتن
اصلا چادر الزامی نبود!!!
توی ذهنم موند تا دبیرستان بودم که چادر
پوشیدم ولی فقط برای مهمونی رفتن❗️☺️
دوره پیش دانشگاهی با خودم فکر کردم که
چه معنی داره گاهی چادر میپوشم گاهی نه!!
خیلی با خودم فکر کردم بالاخره به این نتیجه
رسیدم که چادرو دوست دارم و تصمیم گرفتم
همیشه داشته باشمش😍
خدارو شکر میکنم،
با چادرم خیییلی آرامش دارم😊
تا حالا هیچ بی احترامی یا مزاحمتی بهم نشده،
حرمت چادر به آدم عزت میده😊 عزتی که هیچ
مردی به خودش اجازه نمیده بهت بد نگاه کنه یا
توهین کنه😊
و اینطوریه که آرامش یه دختر تأمین میشه🌹
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 553 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
AUD-20220724-WA0018.mp3
3.89M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
رهبر انقلاب:
امروز جوان ایرانی به برکت شعار «الله اکبر» کارهای بزرگی را انجام میدهد
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتصدوسیوششم ] زهرا متعجب برگشت : جدی وسط م
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتصدوسیوهفت]
[یک ماه بعد،تهران]
رز سفید و صورتی همراه چند شاخه مریم
سبد گلی بزرگی بود که همراه قوطی شیرینی روی اپن جا خوش کرده بود !
بوی مریم ها مستت می کرد ،سینی چای را که به دستم دادند.
ناباورانه فقط خندیدم،شبیه معجزه بود !
روزی راهی یک روستا شوی ،
آنجا با معلم مردی آشنا شوی که روحیه جهادی اش او را از فرسنگ ها دور تر کشانده به آن روستا
و بعدش همان مردی که تمام کار هایش مبهوتت می کند،روزی در کنار دریا شود فرشته نجاتت
و حیاتت را نجات دهد !
و بعدش تمام افکار چندین ساله ات را زیر و رو کند
و همه چیز را با دیدی جدید و جذاب نشانت دهد
اصلا بشود سفیر مهربانی ! بشود رایحه حضورش !
و حالا همان مرد بر حسب اتفاق
برادر زاده دوست قدیمی پدرت باشد !
و همسر دوست پدرت تو را به آنها معرفی کند
و مادرش بخواهد که عروسش شوی ،با خیال اینکه مخالف است بگذرانی و حالا با همان لبخند که چال گونه اش را نمایش می دهد،با عطر مریم و رز به خواستگاری ات بیاید.
به جز معجزه چه می توانستم بناممش؟!
سینی را با استرس عیانی به پذیرایی بردم
نگاهم که به نگاهش افتاد ،
چشمانم را برای لحظه ای بستم
زمانی که باز کردم ،او هم نگاهش به فرش بود
خبر داشت دلم را میان مشکی نگاهش جا گذاشته ام ؟! سینی را گرداندم و آخرین نفر او بود.
نگاهم لحظه ای به موهای لختی که روی پیشانی اش ریخته بود رفت و همین شد فاجعه خواستگاری
سینی خم شد به طرفش ،خودش سریع تر دست به کار شد و سینی را از دستم گرفت.
نصف چای درون استکان روی پایش ریخته بود و این را فقط من دیدم ولی صدایش را در نیاورد و کنترل زبانم رفت به دست دلم :
چرا انقدر خوبید !
و نگاه مات و پر مهرش روی من نشست
دلم می خواست بدجنسانه بخندم :
منتظر این گونه شیطنت ها باش
روی بد کسی دست گذاشتی!
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتصدوسیوهفت] [یک ماه بعد،تهران] رز سفید و ص
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتصدوسیوهشت]
بعد صحبت های متداول این مراسم ، راهی اتاق شدیم تا به گفته شان سنگ هایمان را وا بکنیم !
ابتدای ورود صبر کرد تا من داخل شوم و این کارش شدیدا دلم را لرزاند.
بعد هم به پیشنهاد او روی زمین نشستیم
در ذهنم یک کلمه تداعی شد
^خاکی ^
ده دقیقه ای در سکوت سپری شد ،که با جمله اش انگار تازه باورم شد او به خواستگاری ام آمده.
_ خب هر سوالی دارین من در خدمتم
سوال که زیاد داشتم اما حالا فقط تهی بودم ، تهی! آب دهانم را به سختی قورت دادم :
خواسته خودتونه اینجا بودنتونه؟!
با تعجب سرش را بلند کرد
سوالی بود که مثل خوره به جانم افتاده بود ،
باااید می پرسیدم
_ زنعمو بعد برگشت از تهران خیلی درباره شما می گفتن و خب مامان هم خیلی دنبال ازدواج کردن من بودند،بعدش هم خوب شما رو پیشنهاد دادن
قرار شد زنعمو دعوتتون کنه اهواز تا مامان بیشتر باهاتون آشنا بشه و خب تو همین دیدار اول به دل مادر نشسته بودین..
میان حرفش پریدم :
پس مادرتون خواستن نه خودتون ؟!
حس کردم کمی دلخور شد از اینکه میان حرفش پریده بودم ولی باز ادامه داد :
من احترام زیادی به تصمیمشون داشتم و دارم
و مخالف این قضیه نبودم ،فقط خواستار بیشتر آشنایی بودم همین.
با جمله آخرش کمی دلم آرام شد
_ و یه مسئله ای هست که برای همین تردید داشتم ،اینکه شما حاضرید اول زندگی مشترکتون
رو تو بیش مله شروع کنین؟!
ابرویم بالا رفت ،بیش مله قشنگ بود
خوش آب و هوا بود ولی دانشگاهم
و حرفه ای که می دانستم در تهران بیشتر خواهان دارد :
برای همیشه یا فقط برای مدتی ؟
_ برای یه مدت ،
حدودا یکی دو سال
بعد اونم بر می گردم اهواز
ولی بازم خود اهواز مشغول تدریس نمیشم
مکثم را که دید دوباره ادامه داد :
نیازی نیست الان جواب بدین
یاد جمله ای افتادم که قبلا خوانده بودم
"با عشق ممکن است ، تمام محال ها "
دل کندن از تهرانی که در آن قد کشیده بودم سخت بود..
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
اَااااا... شیگَد پَلْشَم! 🇮🇷
اَااااا... شیگَد آدم!😮
شیگَد ایجا ها سُلوگه😃
شِه لاهپیمایی آیِ بزلگی😍
دالَم لاهپیمایی آیِ اِملوز لو از تیلیبیژیون میبینم ، تواَم بیا بِبیییم 👀
دلم میتاد زودتَل بُزلگ بِسَم و لاه لَفتن آد بِدیلَم تِه بتونم ئه پَلْشَم بَلدالَم و با مامانی و بابایی بلم لاهپیمایی🤩
من عاشِدِ ایلانم💚🇮🇷
🏷● #نےنے_لغت↓
🍬 لاهپیمایی آیِ : راهپیمایی هایِ
🍬 تیلیبیژیون : تلویزیون
🍬 پلشم : پرچم
🍬 عاشد : عاشق
🍬 آد بدیلم : یاد بگیرم
🍬 ببیییم : ببینیم
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم میفرمایند:
اَکثِرُوا مِنْ قُبْلَةِ اَوْلادِکُمْ فَاِنَّ لَکُمْ بِکُلِّ قُبْلَةٍ دَرَجَةً فِى الْجَّنَةِ. مابيْنَ كُلِّ دَرَجَةٍ خَمْسَمِأهِ عامٍ🌱
فرزندان خود را زیاد ببوسید. زیرا با هر بوسه ، برای شما مقام و مرتبتی در بهشت فراهم میشود که فاصله ی میان هر مقام ، پانصد سال است.😇
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'|
|' #آقامونه .|
.
.
‖↵ هرگز به غیر جانان ما جان نمیفروشیم❗️
جان میدهیم اما، جانان نمیفروشیم😎
‖↵ دشمن اگر ببخشد، کاخ سفید خود را🏛
یک تار موی رهبر، بر آن نمیفروشیم💚
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|📖 #ماه_رجب #رجبیه
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1712»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.❄️'|
☀️☁️
☁️
#صبحونه
مـنـ و خورشـ|☀️|ـید
با هـ|😊|ــمـ
بہ توافـ|👋|ـق رسیدیمـ
صبــ|🌸|ـح را
با تپـشـ قلـ|💚|ـب تـو
آغـ|💐|ـاز ڪنیمـ ...
☁️ @asheghaneh_halal
☀️☁️
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
🌸/• در زمانی ڪه چروڪ بودن
لباسها و نامرتب بودن مـوها
نشـانه بیاعتنـایی به ظواهـر دنیا بود،
حمید خیلی خوشگــل و تمیـز بود.
🌼/• پوتینهایش واڪس زده و
موهایش مرتب و شانه ڪرده بود.
به چشـمـم خـوشگـلترین
پاسـدار رو؎ زمین میآمد.
🌷/• روح و جسمش تمیـز بود.
وقتی میخواست برود بیــرون،
میایستــاد جلــو؎ آینـه و
با مــوهایش ور میرفت.
🌹/• به شوخی میگفتم:
ول ڪن حمـیــد!
خودت را زحمت نده،
پسنــدیده ام رفته.
🌷شـهـیـد دفاع مقدس #حمید_باکری
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
گویـند:
آخࢪچهڪسۍحوصله"چادࢪ"راداࢪد..؟!
بلهدࢪستاست...
زهـࢪایۍبودنلیاقتمۍخواهـد♥️🌿
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
❣رهایی از افسانه های ازدواج🙃
💞باورهایی نادرست اما رایج درباره ازدواج در بین ایرانی ها وجود دارد که باید سعی کرد از انها دوری کرد.
از جمله:⬇️
ازدواج میکنم تا حالم خوب شود، ازدواج میکنم تا از مشکلات خانوادگی فرار کنم،
اگر با فلانی ازدواج کنم خوشبخت میشوم ولاغیر!،
ازدواج یعنی اسارت و...🤯
✅اما چند توصیه کوتاه برای رهایی از افسانههای ازدواج👌
✔️- ازدواج را به عنوان درمان مشکلات روانی و رفتاری خود نپندارید و حتما سعی کنید قبل از ازدواج آنها را برطرف کنید.☺️
✔️- ازدواج را راهی برای فرار از مشکلات در نظر نگیرید چون جریانی است برای تکامل و هر نوع تکاملی سختیها و مشکلات خاص خود را دارد.😉
✔️- آگاه باشید که در هر خانوادهای مشکلاتی وجود دارد و شما مسئول همهی اشتباهات نیستید ولی بیشک شما مسئول انتخاب خود هستید و خواهید بود. پس با چشم باز انتخاب کنید.😇
✔️- حرف آخر را خودتان بزنید. اگرچه دیگران ممکن است برای انتخاب به شما توصیههایی کنند یا تحت فشارتان بگذارند اما انتخاب با شماست.
بیتردید در صورت عدم موفقیت شما در ازدواجتان آنها خود را مسئول ازدواج نافرجام شما نمیدانند.🙂
✔️- بهتر است دوستی قبل از ازدواج، به صورت آشنایی قبل از ازدواج و تحتنظر خانوادهها و به صورت خواستگاری رسمی صورت بگیرد تا به جای تبادل احساسی و درگیریهای عاطفی به مسائل منطقی فرآیند شناخت منجر شود.😌
✔️- خوشبختی به خودی خود رخ نمیدهد، بلکه ساخته میشود. به اندازه انتخابهمسر خوب، تلاش در حفظ آن نیز مهم است.🤗
#ازدواج_موفق
#انتخاب_همسر
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
∫°🍊.∫
∫° #ویتامینه .∫
.
.
💠 گاهے با همسر خود در خانه
مشغول #بازے و سرگرمے شوید
و بازے را با #نشاط و هیجان و
شوخےهاے مناسب انجام دهید.
💠 سرگرمے و بازے، باعث مےشود
گاهے #ڪدورت ها از بین برود و
#محبت و علاقه بیشتر در زندگے
جریان پیدا ڪند.🌺
.
.
∫°🧡.∫ #ما بہ غیر از #تو نداریم، تمناے دگر👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 سلام. کلاس چهار یا پنجم که بودیم تو میزی
که مینشستیم سه نفر بودیم یکی از هم میزیهام
خیلی خیلی خیلی دختر صاف و ساده ای بود.
یه سوالی تو درس داشتیم که امام خمینی(ره)
فرمودن "نان و پنیر خودمون را می خوریم و دستمون رو پیش بیگانگان دراز نمی کنینم" (یعنی با کم خودمون میسازیم و به بیگانگان وابسته نمیشویم همچین چیزی)
یه روز سر صف صبحگاهی مدیرمون گفتن:
بچه ها یکی از نابغه های مدرسمون جوابی
به سوال فرموده امام خمینی داده که جا داره
همگی بدونید و سر مشق بگیرید (اینقدر این
دانش آموز خنگ بازی در میاورد که مدیر و
معلم ها از دستش عاصی بودن)
نوشته بود ما باید نان و پنیر خودمان را بخوریم
و خدا رو شکر کنیم و بقیه پنیرمان را هم در
یخچال بگذاریم تا خراب نشود😁😁😁
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 554 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
عهد میبندم که میمونم
پای کار ایننظام(:✨
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
درست مثل تکرار ماهها و ساعتها
مثل تکرار مکرر هرثانیه هر روز
دوست داشتنت در من تکرار
میشود ولی تکراری نه..!🌿💚
#پرتکراردوستتدارم
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتصدوسیوهشت] بعد صحبت های متداول این مراسم
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتصدوسیونهم ]
ولی به نظرم امیر علی کسی بود که میشد عجیب به او تکیه کرد ،با او میشد تا ته دنیا هم رفت ! :
فکر نکنم مشکلی با این موضوع داشته باشم !
کمی در جایش تکان خورد :
خب بیشتر باید روش فکر کنین ،دوری از خانواده و شهری که ..
_ آقای نواب!
حرفش را قطع کرد :
بله
روزی میشد جانم را از زبانش بشنوم ؟! :
درباره یه موضوع دیگه حرف بزنیم لطفا !
من به جز یه اسم و فامیلی و اینکه تو بیش مله جهادی کار می کنید ،و اهل اهوازید چیزی نمیدونم
شما هم فکر نکنم چیز خاصی بدونید
حرفم را تایید کرد :
امیر علی نواب، سی سالمه،اهل اهواز
در حال حاضر ساکن بیش مله ،ارشد ادبیات از دانشگاه تهران ،تو بسیج و سپاه هم یه فعالیت هایی دارم.
من هم کمی درباره دانشگاه و کارم توضیح دادم :
راستی شما با شاغل شدنم مشکلی ندارین؟!
ملایم و نرم گفت :
اگه لطمه ای به زندگیمون نزنه به هیچ وجه !
شرط خاصی ندارین؟!
نمیدانم بغض از کجا آمد که صدایم لرزید :
اگه قسمت هم شدیم ،همیشه کنارم باشین
و اینکه دوسم داشته باشین ،نه اینکه انتخاب مادرتون باشم.
لبخند محوی چهره اش را زینت داد :
حتما !
بعد هم گفت که هم سفر می خواهد،کنار او بودن سختی های خودش را داشت ،آن هم همسفری برای مردی که چند منزلی جلوتر از من است
سخت بود ، نبود؟!
ولی می ارزید به شیرینی حضورش !
همان شب اعلام کردیم که مشکلی با این ازدواج نداریم و نیاز داریم که مدتی بیشتر در ارتباط باشیم
همه چیز داشت سریع و ساده جلو می رفت !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتصدوسیونهم ] ولی به نظرم امیر علی کسی بود
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتصدوچهلم ]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
خودم باورم نمیشد
داشتم عروس میشدم؟!
عروس نواب؟!
تا آخر عمرم نماز شکر می خواندم هم کافی نبود
زمانی که به فاطمه خبر دادم ،چند ثانیه کلا صدایش نیامد ،بعد هم کلی ذوق کرد!
میان من و او صیغه موقتی خوانده شد
و من روی ابر ها بودم ،بعدش هم برای آزمایش رفتیم !
[دوماه بعد ]
با هم به کارون رفتیم ،غروب بود که بعد قایق سواری که حسابی چسبید ،خیره کارون شدیم
به نیم رخش چشم دوختم:
راستی یه سوالی از روز خواستگاری مونده ؟!
_ چی ؟!
دوباره دل به دل کارون دادم :
چرا من ؟!
شمایی که این همه دختر چادری
و موقر دور و ورت بود ، چرا من؟!
با لبخند محوی چشم از کارون گرفت و دل داد به چشمانم :
به قول شهید خراسانی
من قسمت تو بودم !
تو قسمت من!
اولین بار نبود که که نقل قول از شهدا می کرد
حرف هایی که میزد به دل می نشست
جنسشان ناب بود و دوست داشتنی!
فقط با لبخند نگاهش کردم :
شهرتون خیلی قشنگه !
با مهربانی گفت :
چشات قشنگ میبینه
با شیطنت نچی کردم :
جاهای دیگه رو هم باید خودتون نشونم بدین
هنوز امقدری که لازم بود یخم مقابلش آب نشده بود
امیر علی نوابی که می شناختم کجا ؟!
و امیر علی این چند وقت کجا ؟!
_ چشم بانو جان
یه روزم باید ببرمت شلمچه تا ببینی چه جور جاییه!
خود بهشته اونجا!
ابروهایم بهم گره خوردند :
چجور جایی مگه؟!
چشمانش را بست ،
انگار لذت می برد از مرور خاطراتش
داشت لذت می برد از گفتن آن تکه بهشتی که می گفت :
خلاصش میشه عشق !
همین قدر بگم وقتی پاهات رو خاک شلمچه است
داری جا روی پاهای شهدا میزاری
شهید علمدار میگن :
شلمچه بوی چادر خاکی حضرت زهرا (س)میده !
حاج یکتا (راوی دفاع مقدس )هم میگن :
از شلمچه فقط استخوان های شهدا رو بردن
گوشتشون هنوز اونجاست ، خونشون هنوز اونجاست
برا همین پا برهنه باید رو خاکش قدم بزنی
لمس کردن شهدا ، آرزوی این روز هایم بود
لمس کردن آنهایی که الگوی مرد بی نظیر مقابلم بودند !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
در گوشهای ز صحن تو
قلبم نشسته است
دل، طوقِ الفتی
به گنبد تو بسته است...
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦