eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.1هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❤️📚 📚 #عشقینه🌸🍃 #ناحله🌺 #قسمت_نودوشش دعوتت کردم که بگویم از زمین های خاکی هم می شود اوج گرفت تا
❤️📚 📚 🌸🍃 🌺 یه گوشه ایستادم تا به سخنرانی گوش کنم گوشیم زنگ خورد از مصلی بیرون رفتم و به تماسم جواب دادم از سپاه زنگ زده لودن واسه اردوی راهیان نور گفتن؛ اومدن یه نفر کنسل شده و جا دارن. اگه کسی هست که بخواد ثبت نام کنه زودتر اسمش رو بدم بهشون. تا این رو شنیدم فاطمه به ذهنم رسید دختری که از اولین باری که دیدمش خیلی تغییر کرده بود مطمئنا تا الان شلمچه نرفته. صدام زدن از فکر در اومدم و برگشتم داخل بعد از تموم شدن مراسم تا صبح موندیم و وسایل ها رو جمع کردیم انقدر خسته شدیم که خوابمون برد. تو مصلی خوابیدیم البته این خستگی انقدر برامون شیرین بود که هیچ کدوممون حاظر نمیشد با چیزی عوض کنه. ----- نگام به ریحانه افتاد. بعد از ازدواجش دیگه مثه قبل سر به سرش نمیذاشتم دلم تنگ شده بود واسه سر وصداهامون و صدای بابا که میگفت: باز شما دوتا افتادین به جون هم ؟ نگاهم و رو خودش حس کرد و گفت :چیشد به چی فکر میکنی؟ نخواستم با یاد اوری نبود بابا حالش و بد کنم _میگم ریحانه واسه راهیان نور برای یه نفر جا داریم .این دوستت نمیخواد بیاد؟ ریحانه با خوشحالی گفت :واقعااااا ؟؟چراااااا اتفاقا دوست داشت بیاددد برم بهش بگم (. با تعجب به رفتنش نگاه کردم اصلا واینستاد ادامه بدم حرفمو از حرفی که زدم پشیمون شدم اگه نمیومد خیلی بهتر بود دلم نمیخواست زیاد بببینمش .مخصوصا الان که یه حس عجیبی تو دلم ب وجود اومده بود وباعث میشد وقتی بهش نگاه میکنم ناخوداگاه لبخند بزنم. پاشدم به ریحانه بگممم که زنگ نزنه اما دیگه کار از کار گذشته بود ریحانه ذوق زده گفت :بهش گفتم. خیلی خوشحال شدد گفت با مادرش حرف میزنه. یهو داد زد :واییییییییی برنجم سوووختتتت و دویید تو آشپزخونه توکل کردم به خدا و گفتم هرچی به صلاحه اتفاق بیافته... _________ فاطمه امروز سومین روزییی بود که افتادم به دست و پای مامان تا بابارو راضی کنه همش میترسیدم جای خالیشون پر شه و دیگه نتونم برم .خسته شدم انقدر که التماس کردم رفتم تو اتاقم و سرم و رو زانو هام گذاشتم مادرم اومد تو و رو موهامو بوسید و گفت :امشب با بابات حرف میزنم فقط دعا کن اجازه بده یکی ی دونش تنها بره جنوب. یه لبخند از رو قدردانی زدم و گفتم:عاشقتم مامان واسه شام پاین نرفتم تا مامان بتونه بهتر با بابا حرف بزنه همش میگفتم:خدایا یعنی میشه یه معجزه ای شه دل پدرم به رحم بیاد ؟ وای اگه بشه چی میشهه ۵ روز کنار محمددد حتی فکرشم قشنگ بود ریحانه پی ام داد:فاطمه جون چیشدد؟مشخص نشد میای یا نه ؟ از سپاه چند بار زنگ زدن به محمد.گفتم بگه فعلا کسی و ثبت نام نکنن ولی اونام نمیتونن بیشتر از این صبر کنن ۳ روز دیگه باید بریم _فردا بهت خبر میدم .دعا کننن بابام اجازه بده .من خیلی دلم میخواد بیام +ایشالله که اجازه میده نگران نباش شهدا دعوت کنن میای حتماا باهامون ترجیح دادم بخوابم تا از فکر و خیال خل نشم ________ بعداز نماز صبح دیگه نخوابیدم و همش دعا کردم ساعت ۸ بود رفتم پایین مامان و بابا رو میز نشسته بودن. بعد اینکه صورتم و شستم سلام کردم و کنارشون نشستم به مامانم نگاه کردم که اشاره زد سکوت کنم نا امیده شده بودم بابام پرسید :خب فاطمه خانوم شنیدم میخوای بری جنوب خودمو مظلوم کردم و با نهایت تواضع گفتم :اگه شما اجازه بدین یه قلپ از چای شیرینش و خورد +میتونی قانعم کنی واسه اینکه رضایت بدم بری؟ چرا باید بزارم بری؟ _نگاه مامان بهم نیرو داد و با قدرت گفتم :ببین بابا من الان ۱۹ سالم شده ولی نصف عمرم به تحصیل و درس و کتابام گذشت از بهترین لحظات زندگیم هیچی نفهمیدم .احساس میکنم نیاز دارم بفهمم تو دنیا چ خبره . چی اطرافم میگذره و ازش خبر ندارم تا کی بشینم تو اتاقم و کتاب دستم بگیرم انقدر تو تنهایی بودم افسرده شدم و آداب معاشرت و خوب بلد نیستم انقدر که کم تو جمع های شلوغ بودم یه کنفرانس میخوام بدم تو دانشگاه،از استرس غش میکنم این با منطق شما جوره ؟ ۱۹ سالم شده و حتی یه بار نشد بدون استرس برم بیرون با دوستام با اینکه میگفتین ازم مطمئنین وبهم اعتماد کامل دارین پدر من،اجازه بده یاد بگیرم مستقل بودن و تا کی گوشه لباس مامان و بگیرم و دنبالش برم تا گم نشم ؟ به نطرتون هنوز به سنی نرسیدم که یاد بگیرم رو پای خودم ایستادن و همیشه و همه جا که شما نیستین من وقتایی که نیستین چیکار کنم ؟ میخوام اجازه بدین این سفر و برم مطمئنم خیلی چیزا یاد میگیرم و خیلی چیزا میفهمم.میگن سفر راحتیم نیست،این برام ی تجربه خوب میشه بابام لبخند زد و گفت :خب باشه تونستی قانعم کنی. برو.ولی هر اتفاقی افتاد مسئولیتش با خودته از ذوق نزدیک بود جیغ بزنم بهـ قلم🖊 💚و💙 ☝️ هر شب از ڪانال😌👇 ❤️📚 | @asheghaneh_halal
°🌙| #آقامونه |🌙° °| از نـسـلـ حـیـــدر -{😍}- °\ رهـبـــرے فــرزانـه داریـمـ -{💚}- /° مــا بچــه هاے خیبـریــمـ -{☺️}- °\ و ذوالفقـاریــمـ -{⚔}- /° دیگــر زمـان بــزن و در رو -{😏}- °\ تـمــامـ اســتـ -{END}- /° اصــلاً هـــراسـ -{❌}- °| از جـنـگـ رو در رو نـداریــمـ -{😎}- #خاصـ‌ترین_چپـ‌دستـ_دنیا👌 #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍✌️ #نگاره(116)📸 🌹| @Asheghaneh_Halal
💓🍃💓🍃💓🍃 . سلام و علیڪمات👌 بر تڪ تڪتان☺️🎈🍃 اندراحوالات؟!😉 آمده ایم سخنے👇 نصیحتےپندے☺️ داشته باشیم از برایتان😐 🌹| : میگم یوقت زشت نباشه، هشتگ یه ڪانالے رو ڪپے میڪنیما نه؟😄🙈 باباعزیزایه ما❤️😄 بندگانه خوبه خدا😍🍃 ڪپیه پیامها و پستها برای همتووون آزاده حلالتون باشه! ازشیرمادر حلال‌تر😂😄👌🎈 🌹| :😎 واقعا ما برا دونه دونه و ڪه انتخاب میشه فڪر و وقت میزارن...❤️😍🍃 (قربانشون گردیم🙊😂) لطفا هشتگ رو ڪپے نڪنید لطفا👌 مثلامیتونید: یا یا و یا... رو متنشون رو ڪپے ڪنید✋ اما لطفا هشتگِ و... رو برندارید😐👌 بخصوص هشتگاے آخر متن😬 و بخصوص‌تر👇👇👇 اطلاعیه هایے اینچنینے😉 🌹| ۲: باڪانالا نیستما اصلا😂🙊 به خودشون نگیرن لطفا... باخودمم🙊👉 میگم ڪه یوخ اشتباهے ڪپے نڪنم😅 میدونم یهووویے دستتون خورده ڪپے شده! اصن تقصیر آستینتون بوده😄🎈 همانا شما از خوبانید🌧🎈😍🍃 ڪپے ڪننده هشتگ نباشیم😂 خلاصه گفدم ڪه گفده باشم!✋ بعد دلخورے پیش نیاد، و اگر برخورد بعدے ڪاملا بود😒 به دل گرفته نشود🙊 داریم تو این ماه عزیز💚 سیمِ دلاتونو وصل ڪنید به بالا ☝️ بدجور میگیره👌😄 🙏| التماس دعاے فرج، بصیرت اخلاص و شهادت🍃🌹 یاحق❤️ °||💒||° @asheghaneh_halal 💓🍃💓🍃💓🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#صبحونه /☕️/ صبـ🌤ـح بدونـ‌ #تو مگـر بخیر مےشود❓ دلمـ💓 جـز به نگـاهِ #تو به هیـچـ آفـتـابــ☀️ـے گرم نیستـ😌✋ /☕️/ #صبحـتون_بخیر💐 #دلتـون‌به‌‌گرمـے‌‌تابسـتون😍👌 🍃🍇|| @asheghaneh_halal
🍃•• #همسفرانه |شعرِ زیـبــــــــــــاے منے|😌 |آرایھ مےخواهمـ چھ ڪار|💓 |منـ ڪھ مؤمن برتــو هستمـ|✋ |آیـــھ مےخواهَــــمـ چہ‌ڪـــار|🎼 #فقط_تویےدلیل_زندگیم @asheghaneh_halal 🍃••
🕊🌷 🌷 #چفیه 🕊 ⤴️ سر قبری و سنگ قبر برایم نسازید و قبر ساده و گلی با یڪ تڪه حلبی ڪوچڪ نباتی بگذارید تا یادتان همیشه باشد ڪه... |😔🌹| #شهید_محمد_فتحعلی_زاده 🌷 #شهدا‌ر‌ا‌یا‌دڪنیم‌با‌ذڪرصلوات 💐 @Asheghaneh_Halal 💐 🌷 🕊🌷
°•| 👶 |•° "مــ💙ــادر کافے" مادرےست کہ با آگاهے، محبت و آینده گرے فرزند خود را دوست دارد. بہ موقع او را تشویق مےکند👏🎈 و بہ موقع درخواستهاےاورا نادیده مےگیرد.😑 بہ درستے و آگاهانہ از روشهاے تشویقے و تنبیهے استفاده میکند. بہ خود و همسـ💞ـرش احترام میگذارد و براے تفریح و شادے خود و خانواده وقت صرف میکند. زمان کافے هم براے فرزندش میگذارد،نہ تمام وقت و زندگے خود را.❌🍃 نکات تربیتےریز و کاربردے👇 |..💐..| @asheghaneh_halal
°•| 🍹 |•° متاهــــــــلا☝️ همیشہ دلخورے ها و نگرانے ها را بہ موقع بگویید حرفهاے خود را با ڪلام مطرح کنید نہ با رفتار... 😡 °•|🍊|•° @asheghaneh_halal
😜•| |•😜 سنگـ پاے قزوینـ✍ رئیسـ دفتـــر جنــابـ روحانے😅 ✅ دولتـــ عذرخواهے از مــردمـ را بـد نمےداند🙏 بلڪهـ افتـــخار مےڪند😉 ✅ بـــاید دلیلے داشتهـ باشد تــا روحانے🙈 از مــــردمـ عذرخواهےڪند😇 •|| خندیــــــــ😜شـــــه نوشتـــ✍||• یعنـــے چشمـ ڪفـ پاتـــ😅 چـــقد شمـــا تـــــوے پــــــُرو بـــــودنـ جذابینـ😜😅 یهـ اسفنــــد براے خـــودتـ دود ڪنـ دوره سرهـ روحانیمـ بگیر😅 سنگـ پاے رو سفیـــد شد😜 اصــــلا جنـــابـ عذرخواهے ڪدومـه😄 مگـــه چے شده☹️ والــا داداشـ حسنـ از 24 ساعتـ 25 ساعتشــــو داره ڪاره مےڪنه😅 شــــاهدشمـ پـــدر زنشـــون☺️ مــــا ڪه خـــــیلے خوشبختیمـ😍 همــه چیزمـ آرومــــــــه😄 ✅یعنـــے دولتـ از شمـــا بهتـــر نداریمــــ😌 پے نوشتـ✍ داداشمـ شمــــا جیبـ ما رو نـــزن😅 عذرخواهے پیشڪش😜😅😏 👇 ⛔️ ڪلیڪ نڪنے جیبــ زنـ میشے😅👇 •| 😜 |• @asheghaneh_halal
#قائمانه ~•اےیوسف زهـ🌸ـرا(س) سفرت کےبہ سر آید؟ ~•با دست تو کےنخلـ🌴 عدالت ثمر آید؟ ~•از پیکــ💌 صبا کےشنوم آمدنت را؟ ~•کےبانک أناالمهدیت از کعــبہ برآید؟ #این_لحظہ_ها_آرزومہ💓 #سہ_شنبہ_هاےمهدوے ~•🌅•~ @asheghaneh_halal