eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩🍭𓆪• . . •• •• 🙈 خمووو بیبین من نیشتم... 😜 نیستی ولی صدات میادا😃 . . 𓆩نسل‌آینده‌سازاینجاست𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🍭𓆪•
•𓆩🌙𓆪• . . •• •• ⃟ ⃟•👌 به‌ سرت‌ گر‌ همه‌ آفاق‌✨ به‌هم‌ جمع‌شوند |➕ ⃟ ⃟•💯 نتوان‌ بُرد‌ هوای‌ تو🥰 برون‌ از سرِ ما |😌 | | . . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •📲 بازنشر: •🖇 «1996» . . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• صبـ🌱ـح بالبخندتو😁 تاشام‌زیبامیشود😍 بانگاهـ👀ـت‌عالمے درشوروشیدامیشود چشم‌دل❣ درانتظارلحظه‌‌لبخندتو یڪ‌تبسم‌ازتوباشد قطره‌دریامیشود ...🌊 . . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪• . . •• •• امام‌علے(؏)مےفرمایند: 《 أحسَنُ أفعالِ المُقتَدِرِ العَفوُ زيباترين‌كارشخصِ‌قدرتمند، گذشت است! 》😌💕 ؟! . . 𓆩خوانده‌ويانَخوانده‌به‌پٰابوسْ‌آمده‌ام𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📿𓆪•
•𓆩🪴𓆪• . . •• •• میخنــ:)ـــدے و‌ در‌ سینـ♡ـه‌ام قلـ💕ـب‌ِدیگرے مےࢪویــ🌱ـــد 🌸 😍 . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
•𓆩💌𓆪• . . •• •• صَدنامه فِرستادم، صَد راه نشان دادم یا راه نمیدانی، یا نامه نمیخوانی... ❣ -مولانا-🌱 ‌‌‌. . 𓆩ازتوبه‌یڪ‌اشارت‌ازمابه‌سردویدن𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💌𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌•𓆩🎀𓆪• . . •• •• +تـا حالا تجربھ‌ش کردین؟! "شیرینےپزی‌رومیگمـ🥺" تصـور کـن . . .🧁🍃 ساختنِ یھ مزه‌ی فوق‌العاده بــ‌ـا دســتـای آردے و چــاشنےِ ؏ـشق و بـــویے کھ عـ‌ـطرش می‌پیچھ تــــو خونھ،چــــقدر می‌تــونھ لــذت‌بـخش باشـــھ^^ ⇦آمــوزش این کوکے خوشمزھ⇨ تقــدیم نگـاهتـــون😋🍪 ‌*نکتھ‌: در کـنار چاےِ هل و زعفران ودرکنارِخانواده‌میل‌شود☕️ [کــلیــپ بــــاز شـود☝️] ² . . 𓆩حالِ‌خونھ‌با‌توخوبھ‌بآنوےِ‌خونھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal . . •𓆩🎀𓆪•
•𓆩🪞𓆪• . . •• •• وقتی زن و شوهر به‌هم می‌کنند برای حل مشکل همدیگر را تشویق و همراهی کنند و تا زمان حصول نتیجه دست از تلاش برندارند دنیای آنها پر از طراوت و نشاط و محبت می‌شود.🌺 . . 𓆩چشم‌مست‌یارمن‌میخانہ‌میریزدبهم𓆪 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🪞𓆪•
•𓆩🧕𓆪• . . •• •• 💬 این گوگولی منتظر بود دفاع مامانش تموم شه قدم میزد تو راهرو دانشگاه 🥰😘😍 . . •📨• • 752 • "شما و مامانتون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩با‌مامان،حال‌دلم‌خوبه𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🧕𓆪
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• زهرا در آتش بود... حیدر داشت می‌سوخت💔🥀 . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو #قسمت_هشتادوچهارم احمد با عشق روی موهایم دست کشید
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• با صدای الله اکبر گفتن احمد از خواب بیدار شدم. اتاق تاریک بود و فقط نور کمی از حیاط به داخل اتاق می تابید. عرق دور گردنم را با دست پاک کردم و موهایم را پشت گوشم فرستادم. گیره ام را برداشتم و بعد از مرتب کردن موهایم با دست گیره ام را بستم. باید از این به بعد شانه هم در کیفم می گذاشتم. رویم نمی شد از احمد شانه بگیرم. به بدنم کش و قوسی دادم و جوراب هایم را پوشیدم. چادر رنگی ام را روی سرم انداختم که احمد مرا مخاطب قرار داد: ببخش بیدارت کردم. به سمتش چرخیدم و در تاریکی به رویش لبخند زدم و گفتم: اشکالی نداره باید بیدار می شدم. چه بهتر که با شنیدن اسم خدا و الله اکبر بیدار شدم. _باهات بیام؟ _نه دو قدمه خودم میرم _نمی ترسی؟ _نه حیاط روشنه دست شما درد نکنه. پشتم را به او کردم و چادر رنگی را روی سرم مرتب کردم و از اتاق بیرون آمدم. باید از این به بعد بیژامه یا شلوار هم برای خودم می آوردم. با این جوراب ها وضو گرفتن سخت بود و کلی وقتم را می گرفت. به اتاق که برگشتم صدای اذان کربلایی از مسجد به گوش رسید. احمد کتش را پوشید و گفت: زود بر می گردم. به رویش لبخند زدم و گفتم: التماس دعا احمد رفت و پشت سرش در را بستم. چادر را دور سرم پیچیدم و به نماز ایستادم. بعد از نماز اتاق را مرتب کردم و به کتاب های احمد سرک کشیدم. اسم خیلی از کتاب هایش سخت و عجیب و غریب بود و من نمی توانستم بخوانم. چند کتاب هم به عربی داشت. قرآن را برداشتم و چند صفحه ای خواندم. تقه ای به در خورد و صدای احمد به گوشم رسید: خانومم اجازه هست؟ قرآن را بوسیدم و سر جایش گذاشتم. با لبخندی دندان نما به استقبال احمد رفتم. در را باز کردم و گفتم: بفرمایید. صاحب اجازه اید شما. احمد با لبخند وارد اتاق شد و لپم را کشید و گفت: شیرین خانم! تو عسلی، نباتی، شکلاتی؟ این همه شیرینی از کجا تو خودت جمع کردی آخه؟ به رویش لبخند زدم و گفتم: من معمولی ام شما زیادی عاشقی منو شیرین ... تازه فهمیدم چه گفتم و از ادامه حرفم خجالت کشیدم. احمد با صدا خندید و گفت: هم شیرینی هم شیطونی. دلبری کردن تو خونته لپم را محکم کشید و گفت: قربونت برم. قرآن را از سر طاقچه برداشت و بوسید. دست مرا گرفت و کنار خود روی زمین نشاند و گفت: چند دقیقه دختر خوبی باش این جا بشین حواسم رو پرت نکن من قرآنم رو بخونم با خنده گفتم: من که کاری تون ندارم. احمد انگشتانش را دور مچ دستم محکم پیچید و با خنده گفت: همین که گفتم. اگه دختر خوبی باشی جایزه داری . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• با خنده ای که روی لبم نشسته بود ساکت کنارش نشستم. حین خواندن قرآن زیر چشمی نگاهم می کرد و لبخند روی لبش می نشست. چند صفحه ای تلاوت کرد و قرآن را بست و بوسید. دستم را رها کرد و از جا برخاست. قرآن را روی طاقچه گذاشت و جلوی آینه ایستاد. موهایش را دوباره شانه زد و بعد به لباسش عطر زد. به صورت صاف و بی ریشش دست کشید و به سمت کمدش رفت. بسته ای را بیرون آورد و در حالی که به سمتم می آمدگفت: اینم هدیه ات. قابل شما رو نداره. روبرویم نشست. بسته روزنامه پیچ شده را از دستش گرفتم. تشکر کردم و گفتم: دست شما درد نکنه باز منو غافلگیر کردین این قدر کادو می خرین من بد عادت میشم اون وقت همه اش باید برام کادو بخرین. _اشکالی نداره عروسکم. شما بد عادت هم بشی من خودم نوکرتم و همیشه برات کادو می خرم. _دست شما درد نکنه. احمد آه مانند نفسش را بیرون داد و گفت: اینو از تهران برات خریدم. می خواستم پریشب بهت بدم ولی با اتفاقایی که افتاد نشد. به رویش لبخند زدم و آرام روزنامه دور هدیه ام را باز کردم. لباس سفید زیبایی بود که آستین های کوتاهی داشت دور یقه، آستین ها و گوشه پایین لباس گلدوزی هایی به رنگ صورتی داشت. با دیدنش یاد لباسی که دیشب بر تن زکیه بود افتادم. تقریبا شبیهش بود. یعنی با خرید این لباس از من می خواست مثل خواهرانش لباس بپوشم؟ دست خودم نبود اما نتوانستم از خودم ذوق و شوق نشان دهم. با لحن خیلی سردی از احمد تشکر کردم. احمد پرسید: خوشت نیومد؟ با همان لحن سرد بدون این که نگاهش کنم گفتم: چرا خیلی قشنگه دست شما درد نکنه. احمد که از رفتارم جا خورده بود پرسید: پس چرا ... کلافه نفسم را بیرون دادم و نگذاشتم جمله اش کامل شود. لباس را با غیظ تا زدم و روی کیفم گذاشتم. به صورت احمد نگاه دوختم و پرسیدم: شما از لباس هایی که من می پوشم خوش تون نمیاد؟ از حرفم جا خورد. ادامه دادم: شاید به نظرتون لباسای من در حد و شأن خانواده تون نیست که همه اش برام لباس می خرید. البته حقم دارید. لباسای من در برابر لباسای خانواده شما خیلی ساده است. حتی ساده تر از لباسای زیور خانم و ... احمد از حرفم وا رفت. لبخند از روی لبش محو شد و مبهوت گفت: این چه حرفیه می زنی خانومم؟ لباس های شما خیلی هم شکیل و قشنگه خیلی هم بهت میاد. _پس چرا هر دو دفعه که من اومدم این جا بهم لباس هدیه دادین؟ _شما همسر منی! عشق منی! من دوست دارم برات هدیه بخرم، لباس بخرم. این حرفا چیه می زنی آخه؟ سکوت کردم و سر به زیر انداختم. ناخودآگاه قطره اشکی از چشمم سر خورد و روی دستم چکید. احمد نزدیکم نشست. دو دستش را دو طرف صورتم گذاشت و صورتم را مقابل صورت خود گرفت. با نگرانی پرسید: چی شده؟ به من بگو. اشکم را پاک کردم و صورتم را از حصار دستان گرمش بیرون کشیدم و گفتم: چیزی نشده ... من به امام رضا قول داده بودم اما تحمل زندگی شان برایم سخت بود. احمد گفت: منو محرم نمی دونی بگی چی دلت رو به درد آورده؟ . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪• . . •• •• امام رضا(ع) می‌فرمودند: ایمان یعنی ❤ اعتقاد قلبی 💚 و اقرار با زبان 💜 و عمل با اعضای بدن . . 𓆩ماراهمین‌امام‌رضاداشتن‌بس‌است𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩☀️𓆪•
•𓆩🍭𓆪• . . •• •• ✍ راه های افزایش عزت نفس در کودکان : ☝️۱. شب هر کاری دارید کنار بزارید و برای فرزندتون قصه بگید. ✌️۲.اشتباهش را ببخشید. 👌۳.خوبیهاشو بزرگ کنید. 🤏۴.به حرفاش خوب گوش بدید. . . 𓆩نسل‌آینده‌سازاینجاست𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🍭𓆪•
•𓆩🌙𓆪• . . •• •• ⃟ ⃟•✨ ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم🪴 مامور برای خدمت زهرائیم |🖤 ⃟ ⃟•🗓 روزی كه تمام خلق حیران هستند👥 ما منتظر شفاعت زهرائیم |😌 محمد شیرین ✍🏻 | | . . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •📲 بازنشر: •🖇 «1997» . . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• °/ امروز 🚲🍃 با سپردن همـه چیز به دسـتان گرم خــدا🤲🏻 خـودتـ را براے روزے بهتر آماده ڪن آنوقتــ زیـباتـ💌ـر از همیشہ نفـس مےڪشے و زیـباتر از همیشہ مےبینے ...😍💐 /° 🌹 . . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪• . . •• •• امام‌علے(؏)مےفرمایند: الـرِّفقُ يَــفُلُّ حَـ🌱ــدَّ المُـخـالَفَــةِ نــرمـــش و مـــ💕ــدارا، تــيــــزى مـخالفت را كُنـ🔨😤ـد میكـند غررالحكم حدیث560 . . 𓆩خوانده‌ويانَخوانده‌به‌پٰابوسْ‌آمده‌ام𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📿𓆪•
•𓆩🪴𓆪• . . •• •• گاهـے فاطـــ💚ـــمه را اینگونه خطاب میکـرد🍃 اے همــه آرزوهـــــاے من💖 . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
•𓆩💌𓆪• . . •• •• در مقابل افرادی که با شتاب و بدون فکر ازدواج با یه نفر رو قبول می‌کنند، افرادی هستند که 🍃 بدون دلیل یا با دلایل نادرست از ازدواج دوری می‌کنند یا حتی تصمیم می‌گیرند برای همیشه مجرد بمونن... 🌻👈اما معایب ازدواج نکردن چیه...؟ ⛅ فاصله از پیامبر(ص) و سنت ایشون پیامبر(ص) فرمودند: ازدواج، سنت منه و هرکس از سنت من دوری کنه از من نیست بنابراین، عقب انداختن عمدی ازدواج، ما رو از مسیر دین دور می‌کنه ⛅ فراهم شدن زمینه گناه: نه اینکه هرکی ازدواج نکنه، حتما گناهکار میشه و به دام شیطان میفته اما طبق روایات، زمینه‌های به گناه افتادن افراد مجرد می‌تونه به مراتب بیشتر باشه ⛅ به خطر انداختن اعمال صالح در احادیث هست که «دو رکعت نماز همسردار بهتره از اینکه فرد بی همسر شب رو تا صبح نماز بخونه» و ضررهای دیگه‌ای مثل 🍁 از دست دادن شور و شوق زندگی 🍁 بالا رفتن توقعات و مشکل‌پسندی 🍁 کم شدن احتمال پیدا کردن همسر مورد نظر 🍁 زود رنجی و ضعف اعصاب ‌‌‌. . 𓆩ازتوبه‌یڪ‌اشارت‌ازمابه‌سردویدن𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💌𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🥿𓆪• . . •• الماس💎 ؟ یا ذغال‌سنگ🪨 ؟ _ بی حجاب 🌘 ؟ _ یا باحجاب 🌖 ؟ •شما خودتون تصمیم میگیرید الماس بشین یا ذغال ! . . 𓆩صورت‌تٓو‌روسرےهاراچه‌زیبا‌میڪند𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🥿𓆪• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
•𓆩🎀𓆪• . . •• •• "نارنگےبراےاین‌تمرین‌مناسب‌است🍊" میوھ را در دستتان بگیرید رنگش را خوب‌ببینیدوبادستتان‌وزن‌وشکلش را بــررسی کنید،پوستش‌را بـو کنید و ببینید کھ چگونھ نـور روے آن مےتابد پوستش را بکنید و غــبارِ لـطیفے کھ از آن بـــلـند مےشود را تماشـا کــنیـد^^ یك تکھ از آن را در دهانتان بگذاریـد بھ خُنکے میوھ وقتی کھ زبانتان آن را لمس مےکنید دقت کنید. . .😋🌿 * این نارنگے چھ طعمے دارد؟! * شیـرین یـا تـرش است؟! فوت کوزھ گرے: به هیچ عنوان پوست نارنگے رو دور نندازید چــونکھ فصـلِ زمستـون بـرا رو بخارے بھ کارتون میاد😉☃️ ³ . . 𓆩حالِ‌خونھ‌با‌توخوبھ‌بآنوےِ‌خونھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal . . •𓆩🎀𓆪•
•𓆩🪞𓆪• . . •• •• "برخورد درست هنگام عصبانیت!" 🍃 این تکنیک به شما کمک می‌کند تا عیب جویی‌های بی‌دلیل را دفع کنید. چون عیب جویی باعث می‌شود عصبانیت همسرتان اوج گرفته و اوضاع بد‌تر شود...😐 👈 به جای بحث کردن با همسرتان درباره موضوع پیش آمده سعی کنید او را از فضای عصبانیتش منحرف کرده و وارد جاده مه آلود کنید.👌 👈 به طور مثال وقتی او به خاطر خودپسندی شما عصبانی است به او بگویید: «موافقم بعضی وقت‌ها درباره عواقب کار‌ها فکر نمی‌کنم اما در این راه سعی خودم را بیشتر می‌کنم»😃 👈 یا اگر او به خاطر تأخیرتان عصبانی است به جای دلیل آوردن تنها به او بگویید: «می‌دانم تأخیر داشته‌ام سعی می‌کنم همین امروز این مسئله را طور دیگری جبران کنم.»😊 . . 𓆩چشم‌مست‌یارمن‌میخانہ‌میریزدبهم𓆪 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🪞𓆪•
•𓆩🧕𓆪• . . •• •• 💬 این عکسو امروز دخترم برام فرستاد؛ دوستش یه چیزایی میاره خوابگاه که مشابه‌شو تو زندگیم ندیدم😏 . . •📨• • 753 • "شما و مامانتون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩با‌مامان،حال‌دلم‌خوبه𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🧕𓆪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• بر آیه‌های‌ کوثرمان گریه می‌کنیم...💔 . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🥀𓆪• . . •• •• سلام حضرت زهراي علي🖤 و‌هوَ‌الغَریب ، غریب عالم .. آدم پیر می‌شود وقتي مادرش را صدا می‌زند و جوابي نمي‌شنود! کلمیني، یااماه، انا ابنک‌الحسین! منم پسرت حسین✋🏼 با من سخن بگو پیش از اینکه قلبم بایستد💔🥀 . . Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🥀𓆪•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو #قسمت_هشتادوششم با خنده ای که روی لبم نشسته بود
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• مگر محرم تر و مرهم تر از او در این دنیا داشتم؟ بینی ام را بالا کشیدم و گفتم: ببخشید. چیزی نشده فقط راستش .... من با زندگی خانواده شما غریبم. از دیدن زندگی تون اذیتم. دست خودم نیست ولی دیدن لباس های مادر و خواهراتون، این ارباب نوکری تو خونه تون اذیتم می کنه. من لباسامو دوست دارم، به نظرم خیلی خوبن ولی وقتی تو جمع خانواده شما میام بین اونا من مثل فقیرا و بیچاره هام. نه که بگم حسودیم شده، بهم برخورده یا احساس حقارت کنم، نه من خیلی هم خوب و برازنده لباس پوشیدم خانواده شما خیلی اشرافی می پوشن. من اخلاقم با خانواده شما خیلی فرق داره. چه اشکالی داره اگه من با زیور خانم و مهتاب خانم روبوسی کنم؟ اونام آدمن چه فرقی با بقیه دارن؟ چرا نباید سر یک سفره با ما بشینن غذا بخورن؟ آقا جانم ما رو ساده زیست بار آورده چه تو خونه چه بیرون ساده می پوشیم. به نظرم درست نیست ما هر چقدرم وضع مون خوب باشه جلوی بقیه این طوری ظاهر بشیم و یا پول مونو برای خرید لباس آن چنانی بدیم. لباس برای پوشوندن بدن مونه نه برای تفاخر و فخر فروشی. احمد با دقت به حرف هایم گوش داد و وقتی حرف هایم تمام شد به رویم لبخند زد و گفت: الهی من فدای دل کوچیکت و افکار قشنگت بشم. خدا رو شکر که تو از تجملات بدت میاد و مثل خودم به این چیزا علاقه نداری ولی گلم قبلا هم بهت گفتم مادر من سلیقه اش این جوریه از بچگی تو ناز و نعمت بوده هزار و یک کلفت و نوکر تو دست و بالش بوده که کارهاش رو انجام می دادن. درسته مذهبی و متدینه و بیرون پوشیده و ساده است اما تو خونه همیشه همین جوری بوده، همین جوری زندگی کرده. الان باور کن اگه از مادر من بپرسی مطبخ کجاست نمی دونه اصلا تا حالا پاش رو اون طرف حیاط نگذاشته فقط تو اتاق خودش و مهمانخانه و گاهی هم حیاط رفت و آمد داره. تا حالا هیچ کار خونه ای هم انجام نداده. . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• ولی با این حال خانمم باور کن اصلا مادر اهل این که بخواد از ظاهر بقیه ایراد بگیره یا ملاک رو رخت و لباس و طلا و جواهر بقیه قرار بده نیست. من اگه برات لباس خریدم با دل خودم و سلیقه خودم بوده و اصلا مادر این لباس ها رو ندیده. چه الان که عروس این خانواده ای، چه قبلا که اومدن خواستگاریت حتی یه بار هم مادر نگفت شما در شأن ما نیستید یا خیلی ساده و فقیرید. بر عکس خیلی از کمالات و اخلاق خوب شما و خانواده ات تعریف کرد. شاید به قول تو مادرم اشرافی زندگی کنه ولی هرگز سلیقه اش رو به کسی تحمیل نکرده. زهرا و زکیه هم اگه مثل مادر رفتار می کنه به خاطر اینه که خانواده همسراشون همین طورن زهرا و زکیه هر دو شون عروس دایی بزرگم شدن و با دایی ام زندگی می کنن. سبک زندگی خانواده مادری من همین طوریه به قول تو ارباب نوکریه. اینام عادت کردن فکر می کنن زندگی همینه. چه مادر چه خواهرام هیچ وقت به زیور خانم مهتاب خانم یا آقا حیدر بی احترامی نکردن ولی تو کارها هم کمکی نمی کنن چون باور کردن که این وظیفه اوناست و باید محل غذا خوردن اونا از ما جدا باشه یا چون سفره دار مان باید بعد ما غذا بخورن. من خودم از وقتی یادمه تمام تلاشم رو کردم این طور زندگی نکنم برای همین تمام تلاشم رو می کنم بعد ازدواج این جا زندگی نکنیم. هم نمیخوام شما اذیت بشی هم نمیخوام ادامه دهنده این ارباب بازیا باشم. شاید اگه این شاه ملعون ور بیفته این طرز فکر ارباب نوکری و اشرافی این جماعت هم از بین بره. از جمله آخرش جا خوردم! به شاه مملکت، به حاکم کشور گفت ملعون! گفتن این حرف خیلی جرأت می خواست. هر چند از ملعون گفتنش جا خوردم اما از بقیه حرف هایش آرام شدم و گفتم: ممنون که حرفا و گلایه هامو گوش دادی و جوابمو دادی. من قصد بی احترامی یا توهین به شما و خانواده تون رو نداشتم. محبت شما رو اشتباه برداشت کردم و ناراحت تون کردم. احمد لپم را کشید و گفت: من از شما ناراحت نمیشم. این که یه چیزی تو دلت باشه و نگی ناراحتم می کنه وقتی میشه حرف زد چرا الکی تو دلت بریزی و خودتو عذاب بدی. من تو رو همین جوری که هستی دوست دارم و میخوام. شما مجبور نیستی تو جمع خانواده من تجملاتی رفتار کنی. همونی باش که هستی کسی نه مسخره ات می کنه نه ایراد می گیره منم اگه برات لباس یا چیزی می خرم به دل و سلیقه خودمه خیلی هم گرون و شیک و اشرافی نیست. صورت احمد را بوسیدم و گفتم: همین که به یادم هستی و برام هدیه می خری ارزشمنده ببخش اگه .... احمد صورتم را نوازش کرد و گفت: دیگه ادامه اش نده. تموم شد. به رویش لبخند زدم و گفتم: چشم. هر چی شما بگی. . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩🍭𓆪• . . •• •• این پارچه‌های سیاه چادرِ خاکیشونه🏴• که یادگاری مونده 😔• از بانوی بی نشونه😢• . . 𓆩نسل‌آینده‌سازاینجاست𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🍭𓆪•
•𓆩🪴𓆪• . . •• •• 🎲گاهی با همسر خود در خانه مشغول بازی و سرگرمی شوید و آن را با نشاط و هیجان و شوخی‌های مناسب انجام دهید. 🎳سرگرمی و بازی و خنده‌های لابلای آن، باعث می‌شود گاهی کدورتها و رفتارهای سنگین زن و شوهر نسبت به یکدیگر از بین برود و محبت و علاقه جدید در زندگی جریان پیدا کند. . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•