°🐝| #نےنے_شو |🐝°
[😍] جوجه جوجه طلایـ🐤ـے
جوجه اردڪ لالا ڪرده😄👌💚
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
─═┅✫✰🌙✰✫┅═─
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
•🍼• @Asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
♥️📚 📚 #عشقینه🌸🍃 #ناحلہ🌺 #قسمت_صدونود_ونه °•○●﷽●○•° دست و دلم به کار نمیرفت، دلم میخواست بگردم وصیت
♥️📚
📚
#عشقینه🌸🍃
#ناحلہ🌺
#قسمت_دویست
°•○●﷽●○•°
+خب،شما که عزیز دل ماییُ...
_عو بله بله ادامه بفرمایین
+خب داشتم میگفتم،نفس بابا که چشای بابا رو به ارث بردی،الان فقط میتونی سه تا کلمه بگی
"یَه یَه" "بَف بَف" و "دَ دَ"
کلا با مصوت اَ رابطه ی خوبی داری
خندیدم و:اوووو چه با جزییاتم تعریف میکنه بسه دیگه زودتر تمومش کن
+خب بزار حرفمو بزنم،مامانت در حال حاضر وسیله ای شد که بدونی چقدر عاشقتم و میمیرم واست.نمیدونم اگه برم و برگردم فراموشم میکنی یا نه
ولی اگه فراموشم کنی انقدر قکقلکت میدم تا دندونات از لثت دربیاد
_اوه اوه بابا محمد خشمگین میشود
+والا که،تازه زینبم خوشگل بابا مواظب مامان باش تا بابا برگرده،باشه بابا؟افرین
_به دامادت نمیخوای چیزی بگی؟
+اوه داماد؟من رو دخترم غیرت دارما
اصن نمیخوام شوهرش بدم
_نمیشه که تا ابد مجرد بمونه
+چرا میشه،ولی خب اگه خواستی شوهرش بدی،یه شوهر مث باباش واسش پیدا کن .
_خیلی خودشیفته شدیاااا
+به شهید زنده توهین نکن
_بله بله چشم،خب و حرف اخر ؟
+اینکه عاشقتم و عاشقت خواهم موند!
با اینکه خیلی سعی کردم دیگه گریه نکنم،نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و یه قطره اشک از گوشه چشام سر خورد و افتاد رو گونه ام.
با دست تکون دادن محمد ضبط دوربینو قطع کردم و برای اینکه محمد نبینه رفتم تو اتاق و خودمو با زینب مشغول کردم.
یکم که اروم شدم رفتم تو حال
هنوز رو همون مبل نشسته بود .
تو یه دستش کاغذ و تو یه دست دیگش خودکار بود. رفتم نشستم کنارش و همه ی عشقمو ریختم تو نگاهم .
_اگه شهید شدی کی خبرشُ به من میده؟
برگشت سمت منو گفت :
+دوس داری کی خبرشو بده؟
_نمیدونم
+دلم واست تنگ میشه
_منم خیلی!سی و پنج روز خیلی زیاده.
کاش زودتر می اومدی...
+دعا کن رو سفید برگردم
_خیلی دلتنگت میشم اگه شهید شی مرتضی...
+چرا هر وقت حرف از شهادت میزنیم مرتضی صدام میکنی؟
_چون مرتضی ابهتت رو بیشتر میکنه.
لابد مامانت تو وجودت یه چیزی دید که وقتی بدنیا اومدی گفت "تو مرتضیِ منی"
+اره،هر وقت واسم تعریف میکرد اون لحظه رو به پهنای صورت اشک میریخت. میگفت خیلی شجاع بودی
میگفت همه ی بچه ها وقتی بدنیا میان کلی گریه میکنن ولی تو تا یه روز گریه نمیکردی،برا همین فکر میکردم شاید مریضی...
_الان احساس میکنم مرتضی بیشتر بهت میاد .
لبخند قشنگی زد و گفت :چون روز تولد امام محمد جواد بدنیا اومدم اسمم رو گذاشتن محمد
_اوهوم .محمدم خیلی قشنگه،من عاشق محمدم!
+وصیتنامم لای قرآن صورتی ایه که واسه چشم روشنیت خریدم،میدونم لیاقت ندارم ولی خب،فاطمه ازت یه قول میخوام!
_جانم؟
+اگه شهید شدم،یا مجروح یا هر چی ازت صبر زینبی میخوام...
سعی کردم بارون اشکامو کنترل کنم
گفتم:
_اوهوم سعی خودمو میکنم
کاغذ و خودکاری که دستش بود رو روی اپن گذاشت.چند دقیقه ای تا اذان صبح مونده بود.دلم میخواست تک تک رفتاراشو تو ذهنم ثبت کنم. رفت سراغ اتو و لباسش رو برداشت. پاشدم از جام و لباسشو از دستش کشیدم با لبخند نگام کرد. مشغول اتو کردن لباساش بودم که رفت تو اتاق زینب...
اتوی لباسش تموم شد با گریه کفشاش رو واکس زدم .من چیزی از اینده نمیدونستم ولی انگار به دلم افتاده بود
یه حسی تو دلم غوغا کرده بود و فریاد میزد،همه چی رو یادت بمونه.
چون دیگه فرصتی نیست واسه اتوی لباسش،واکس زدن کفشاش،دیگه فرصتی نیست واسه تماشای قد رعناش...
با تمام اینها با افکارم در جدل بودم که به شهادتش فکر نکنم و به خودم بقبولونم که برمیگرده.کارم که تموم شد در اتاق زینب و زدم و وارد شدم .زینب رو تو بغلش گرفته بود و اشک میریخت.
با دیدن من سعی کرد خودش رو عادی جلوه بده،اشکاش رو ازصورتش پاک کرد ولی من فهمیدم.
برای اینکه چیزی نپرسم خودش شروع کرد به حرف زدن:
+یه قول دیگه هم باید بهم بدی
_چی؟
_اگه برنگشتم لباس جهاد تن زینبمون کن
جنگ همیشه هست فقط فرمش عوض میشه،تو جنگ نرم لباس جهاد تن زینب کن، خیلی مراقب زینبمون باش.نزار آب تو دلش تکون بخوره.
نمیدونستم چی باید بگم،اصلا دلم نمیخواست جواب حرفشو بدم
خیره نگاهش میکردم که صدای اذان بلند شد.بچه رو روی تختش گذاشت و از اتاق بیرون رفت. منم رفتم آشپزخونه و وضو گرفتم . زینب امشب از همیشه اروم ترخوابیده بود. واسم عجیب بود که چرا مثل شبای گذشته بیدار نشد .جانماز هارو پهن کردم و چادرم رو روی سرم گذاشتم و منتظر محمد شدم.
در دستشویی باز شد و محمد اومد بیرون . بعد از کشیدن مسح پاش بلافاصله نماز رو بست .
به محمد اقتدا کردم و نمازم رو بستم.
خوابِ شبِ زینب ارامش پس از طوفان بود. بعد نماز، استراحت چند دقیقه ای رو هم به چشممون حرام کرده بود.
تو هال بچه رو میگردوندم تامحمد بتونه چند دقیقه استراحت کنه که دوباره صدای زینب بلند شد و شروع کرد به جیغ زدن...
#Naheleh_org
بہ قلمِ🖊
#غین_میم💙و #فاء_دآل💚
#ڪپے_بدوݩ_ذکر_نام_نویسنده_حرام_عست🤓☝️
هرشب از ڪانال😌👇
♥️📚| @asheghaneh_halal
بہ نام خداے ڪہ بہ من نوشتن آموخت
دوستان مجدد سلامــــ❤️ـــ
بہ یارے خداوند مہربان مصاحبہ اولمان را شروع مے ڪنیم
لطفا سڪوت اختیار ڪنید 😁
°•| #سڪانسبرتر_عاشقانہحلالے ( 1)📸 |•°
👈سوال اوّل ⬇️
😎خب خانم رئیس جمهور شما چند سالتونہ ⁉️
😡سوال بعدے
😢خب میریم سراغ سوال دوم
༺°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°༺
هر آنچہ ڪہ در پشت صحنہ
عاشقـانہ ــهاے حلال مےگذرد😉👇
°•|🎬|•° @asheghaneh_halal
°•| #سڪانسبرتر_عاشقانہحلالے (1)📸 |•°
👈سوال دوم ⬇️
😎شما محصل هستید یادانشجو ⁉️
🤓بنده دانشجوے ترم پنجم رشتہ ژنتیڪ هستم
😎ژنتیڪ چہ رشتہ ایہ ؟ نشنیدم تاحالا🙄
🤓یڪے از زیرشاخہ هاے پزشڪے و پیرا پزشڪے است🙃
😎بہ بہ پس بزودے خانم دڪتر مے شوید 👏
🤓بلہ اگر خدا بخواهد.
༺°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°༺
هر آنچہ ڪہ در پشت صحنہ
عاشقـانہ ــهاے حلال مےگذرد😉👇
°•|🎬|•° @asheghaneh_halal
°•| #سڪانسبرتر_عاشقانہحلالے📸 |•°
👈 سوال سوم ⏬
😎جسارتا شما ازڪدام شہر هستید⁉️
🤓اصفہان
😎واے چقدر عالے، من عاشق اصفہان هستم 😍
༺°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°༺
هر آنچہ ڪہ در پشت صحنہ
عاشقـانہ ــهاے حلال مےگذرد😉👇
°•|🎬|•° @asheghaneh_halal
°•| #سڪانسبرتر_عاشقانہحلالے📸 |•°
👈 سوال چہارم ⏬
😎 شما مسئول ڪدام هشتڪ هستید⁉️
🤓بنده مسئول هشتڪہاے #مجردانہ و #ویتامینہ و همینطور #عشقینہ هستم و درحال حاضر چند تا از خادمین نیستند و من مسئول هشتڪ هاشون شدم موقتاَ
༺°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°༺
هر آنچہ ڪہ در پشت صحنہ
عاشقـانہ ــهاے حلال مےگذرد😉👇
°•|🎬|•° @asheghaneh_halal
°•| #سڪانسبرتر_عاشقانہحلالے📸 |•°
👈 سوال پنجم ⏬
😎 مطالب هرهشتڪ رو از ڪجا جمع آورے مے ڪنید⁉️
🤓بنده ڪتاب زیاد مے خونم و در ڪنارش ڪانالہاے زیادے دارم، گاهے از اونا مے نویسم وگاهے هم برحسب تجریبات خودم وباقلم خودم📝 مے نویسم.
༺°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°༺
هر آنچہ ڪہ در پشت صحنہ
عاشقـانہ ــهاے حلال مےگذرد😉👇
°•|🎬|•° @asheghaneh_halal
°•| #سڪانسبرتر_عاشقانہحلالے📸 |•°
👈 سوال ششم ⏬
😎 ڪاربران مے خواهند بدونند ڪہ شما براے تنظیم هر هشتڪ چقد زمان میزارید⁉️
🤓براے ویتامینہ حدود ۲۰ الے ۳۰ دقیقہ و براے مجردانہ تقریبا۱۰ دقیقہ.
༺°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°༺
هر آنچہ ڪہ در پشت صحنہ
عاشقـانہ ــهاے حلال مےگذرد😉👇
°•|🎬|•° @asheghaneh_halal
°•| #سڪانسبرتر_عاشقانہحلالے📸 |•°
👈 سوال هفتم ⏬
😎 اگر بہ مہمونے بروید یا ڪار فورے براتون پیش بیاد براے بارگذارے هشتڪ چیڪار مے ڪنید؟ و آیا شده ڪہ فراموش ڪنید مسئولیتتون رو ⁉️
🤓 خیر، بنده دیگہ بہ این وظیفم عادت ڪردم و از صبح ڪہ پامیشم خودم رو با شرایطم وفق میدم و برنامہ ریزے میڪنم و اگر نتونم آنلاین بشم ازقبل با بقیہ خادمین هماهنگ مے ڪنم ڪہ پست من رو داخل ڪانال بگذارند😇
😎 چہ وظیفہ شناس ،احسنت برشما👏
༺°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°༺
هر آنچہ ڪہ در پشت صحنہ
عاشقـانہ ــهاے حلال مےگذرد😉👇
°•|🎬|•° @asheghaneh_halal
°•| #سڪانسبرتر_عاشقانہحلالے📸 |•°
👈 سوال هشتم ⏬
😎 چند وقتہ ڪہ خادم این ڪانال شدید⁉️
🤓تا پارسال ماه رمضان خودم و یڪے از خادمان ڪانال #عاشقانہهاے_حلال با هم یڪ ڪانال داشتیم، همیشہ دوست داشتم خادم ڪانال #عاشقانہهاے_حلال هم باشم تااینڪہ پارسال بعد ماه رمضان بہ پل ارتباطے این ڪانال پیام دادم و ایشون در ڪمال ناباورے قبول ڪردند وگفتند چند تا پست آماده ڪنم تا ببینند موردپسند هست یا نہ
زمانے ڪہ فرستادم گفتن مگہ داریم مگہ میشہ(عین جملہ خودشون 😁) چقدرخوب طراحے شده و عالیہ
این شد ڪہ من تا الان حدود یڪ سال ونیم درخدمت ڪاربرهاے گل هستم😃
༺°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°༺
هر آنچہ ڪہ در پشت صحنہ
عاشقـانہ ــهاے حلال مےگذرد😉👇
°•|🎬|•° @asheghaneh_halal