eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوسی‌ودو ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ با بوی عطری که می دانستم متعلق به امیر علی است سرم را بلند کردم،نمیدانم از کجا یک بیت شعر در ذهنم تداعی شد : کشش ساحل اگر هست چرا کوشش موج؟! جذبه دیدن تو می کشد از هر طرفم.. امیر علی بعد معذرت خواهی کنار عطیه نشست و عطیه زیر گوشش پچ پچی کرد و امیر علی آرام خندید و بعد من حس کردم چقدر حسودی ام شد ؟! حسادت از نظر من کار آدم های حقیر بود اما این حسادت من جور دیگری بود انگار ! حسود بودم به تمام کسانی که او را می دیدند حسود بودم و این حسادت تمام شدنی نبود ! دل من از حسادت شدید می سوخت ! تا خودش نمی گفت،من باور نمی کردم خواستگاری در کار باشد ،مادرش کنار مادرم کمی حرف زدند ،یک ساعتی که گذشت زهرا و همسرش عزم رفتن کردند. زهرا به کنارم آمد: عزیزُم از اول گفتُم تو مهمون مویی حالا هم پاشو با هم بریم چشمانم گرد شد ،در این وضعیت همین را کم داشتم : نه زهرا جان ، آقا علی خسته است برید استراحت کنین علی مردانه و آرام نجوا کرد : ما دیگه عادت داریم به این ماموریت ها خوشحال میشیم تشریف بیارین پدرم گفت که هر جور راحتم ! و من بدون نگاهی به نواب سراغ لباس هایم رفتم هر چه دور تر بهتر.. به عکس بزرگ نواب چشم دوختم،زیر لب نجوا کردم : دل داده ام بر باد ، هر چه بادا باد ! مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد ! بعد هم سریع نگاهم را گرفتم و بیرون رفتم من امید داشتم به رحمتش ! به قول فاطمه شد ، شد نشد هم باز شده آنچه که خدا می خواست شده! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal