eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_بیست‌و‌هشتم] زنگ تفریح شان نواخته شد ، با
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] بعد تشکری که به زور راهی زبانم شده بود راهی خانه شدم ، کمی وضع خانه را سر و سامان دادم و از مادرم وقت آمدنشان را پرسیدم، پس فردا قرار بود بیایند و روز بعدش عید بود . آهنگی در لپتاپ باز کردم تا افکار آشفته ام را فراموش کنم ! بعد هم مشغول سابیدن میز و اطراف شدم . ظرف ها را شستم و بعد تصمیم گرفتم ناهار من در آوردی درست کنم . در یخچال کلی اقلام مصرف نشده داشتم . قارچ و سینه مرغ و کمی سیب زمینی را روی میز چوبی کوچک چیدم ، آن چیزی که من میخواستم هنوز خیلی چیز ها کم داشت ولی به همین راضی شدم . قارچ ها را با حوصله شستم و بعد خوردشان کردم . سینه مرغ را هم که آماده بود کنار گذاشتم، سیب زمینی را هم پوست کنده و ریز شده در تابه ریختم ، سرخشان کردم و با نان های محلی خوردم . زیاد اهل آشپزی نبودم چیزی هم بلد بودم همین غذا های عجیب و غریب و سرخ کردنی و ریز کردنی بود . مادرم خیلی اصرار داشت غذا های سنتی که هر کدبانوی ایرانی بلدش بود را یادم بدهد اما من علاقه چندانی نداشتم . هر دفعه از او اصرار و از من انکار ! ظهر را بر خلاف همیشه کمی خوابیدم ، ولی کاش نمی خوابیدم ،چنان خواب آشفته ای دیده بودم که بهم ریخت مرا. گوشیم را برداشتم و بعد نگاهی به ساعت که ۵ عصر را نشان می داد صفحه اینستاگرام سارا را باز کردم ، از عکس های سلفی خودش چند تا گذاشته بود ، میان کلی کوه و درخت . بعد هم صفحه پر و پیمان سعید، روی عکس دو نفره در پارکمان مکث کردم ، پست های آخرش متعلق به کاشان بود و خودش . بعد هم پست آخر نورا را نگاه کردم : " دیگران در تب و تاب شب عیدند ولی مثل یک سال گذشته به تو مشغولم من " عکس مربوط به شعر هم سر مزار بودم ، کمی روی عکس زوم کردم ، پرچم های سه رنگ و فانوس ها نشان می داد آنجا مزار شهدای گمنام تهران است ! نمیدانم این روز ها چرا هی دلم می خواست سوال بپرسم و جواب جدید و قانع کننده بگیرم، مثلا الان می خواستم راجب همین مزار بپرسم و بعد بپرسم شهید گمنام اصلا یعنی چه ؟! گوشی را روی میز گذاشتم ، دیوانه هم نبودم که شدم . دوباره خودم را با ایمیل های استاد سرگرم کردم و راجع به عکس ها برایش گفتم . [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal