eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.3هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_بیست‌وهفتم ] در را با احترامی که برایم عجی
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] زنگ تفریح شان نواخته شد ، با چکش به صفحه ای فلزی ضربه می زدند و این میشد صدای زنگ ، یاد جشن های اول مهرمان افتادم. یک تشکر خشک و خالی از معلم باید می کردم اما نمی دانم چرا زبانم به تشکر نمی رفت ! بیخیالش شدم و همراه بچه ها به چند متر زمینی که نمیشد اسمش را گذاشت حیاط مدرسه رفتیم . شاید زمینش خوب نبود اما منظره ای که داشت فوق العاده بود ، بوی دریا هم که مستت می کرد . آنها برای خودشان بازی می کردند و من هم مشغول عکاسی بودم . اینکه انقدر قشنگ گروهی بازی می کردند و کمک حال هم بودند دوست داشتنی بود ! یکی از دختر ها به طرفم آمد : خانم جان ، ببخشید ما امروز جشن داریم برای عید ،میشه شما هم بمونید؟؟ خانم جان اول جمله اش چنان شیرین ، بیان شده بود که خب نمیشد نه آورد البته اگر نواب را فاکتور می گرفتم ، جشن خوبی بود ! یک جشن ساده و جمع و جور و گردش کنار دریا شد حسن ختام برنامه ! با هم به سمت دریا رفتیم ، فاصله اش کم بود . در راه هم ، هر کسی رد می شد با آقای معلم سلام و احوال پرسی می کرد . کنار دریا با بچه ها دویدم و بعد چند دقیقه ای همگی روی ساحل شنی اش نشستیم . نواب به طرف بچه ها گفت : بچه ها من یه تلفن ضروری دارم ، زنگ بزنم و زود برگردم! معلم هم انقدر متواضع ؟! مثل نورا کار هایش حرصم را در می آورد ، آخ گفتم نورا ! من هم گوشیم را بالا آوردم و شماره نورا را گرفتم : سلام خانم شمالی! خوبی ؟ چیکارا میکنی ؟! همه خوبن اونجا؟! آب و هوا چی؟! _ وای نورا امان بده جوابت رو بدم دیگه . خندید : چشم با نگاهی به نوابی که در امتداد دریا قدم می زد و تلفنی صحبت می کرد به طرف بچه ها برگشتم : من خوبم ، آب و هوا هم خوبه روند پروژه هم خوبه ! خودت و خاله اینا خوبین؟! صدای بهم خوردن کاغذ آمد : الحمدالله عزیزم با هیجان و حرصی مخلوطش گفتم : وای نورا اینجا یکی هست شبیه خودته شاید از تو هم سخت گیر تر و آرامشش خیلیی بیشتر از تو جوری که حوصله و آرامشش روی اعصابمه! صدای قهقهه اش مرا هم به خنده انداخت : حالا کی هست این فرد هیجان انگیز ؟! نگاهی به آنکه نورا "هیجان انگیز " نامیده بودش ، کردم : یه معلم فداکار شهری که تو روستا درس میده با ذوق ای جانمی گفت _کجای این ذوق داره ؟! صدایش هنوز هم ذوق داشت : که هنوزم چنین آدم هایی پیدا میشن و تو مناطق محروم خدمت میکنند ، اجرشون با سید الشهدا جمله آخرش را درک نکردم ! بعد کمی گفتگو حول و احوال دانشگاه و محیط روستا و مادرم و خاله اینا ، مکالمه مان پایان یافت ،جناب معلم هم خیلی وقت پیش کنار بچه ها آمده بود و نشسته بود بعد نیم ساعتی به طرف روستا برگشتیم ، یکی یکی بچه ها به طرف خانه شان رفتند و حسابی هم با معلم "هیجان انگیزشان" وداع کردند و عید تبریک گفتند، چنان در بغلش می رفتند که انگار پدر یا برادرشان هست ؛ در عجب بودم از محبت میانشان! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal