عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_یازده ♡﷽♡ دخترک اما گوشے را که قطع کرد سست به گوشه اے از دیوار سُر خورد.
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_دوازده
♡﷽♡
{فصل دوم}
_اللهم صل علے محمد و آل محمد وعجل فرجهم،اللهم صل علے محمد و آل محمد وعجل فرجهم،اللهم صل علے محمد و آل محمد وعجل فرجهم
صدا صلوات فرستادن هاے ریزش قطع میشود
سرم را از پرونده اش بالا مے آورم و به صورت چروکیده اما نورانے اش نگاه میکنم هروقت نگاهم به نگاهش مے افتد درک میکنم چه دعاے خیرے است که میگویند:(پیر شی الهے) لبخند میزند لبخند میزنم و میپرسم: چے شد نرجس جان؟ قطع کردے صداے صلواتهاے خوشگلتو؟
چشمش را که به چشمهایم خیره است پایین مے آورد و پاین و پایین تر تا یک وجب پایین تر از گردنم و خیره به همان نقطه میگوید حواسم یه لحظه رفت پے #عقیقت!
من هم چشمانم را از چشمانش میگیریم و گردنم را خم میکنم و حواسم را میهم پے عقیق از گردنم بیرون زده
با لبخند میگوید: انگشترش مردونه است!! مد شده به جاے پلاک ازش استفاده کنے؟
پرونده اش را میبندم و قطره چکان سرمش را تنظیم میکنم و بعد کنار تختش مینشینم و دستهایش را میگیرم و نجوا میکنم: نه عزیز خانم مد نشده!! اینے که از گردن زده بیرون رگ گردنه! شاهرگ حیاته یه چیز عزیز از یه کس عزیز!! انگشتر نماز بابا بزرگمه که رسید به بابام و منم از بابام گرفتم...
با دستش عقیق را لمس کرد و چشمهایش را بست... لبخندش پر رنگ تر شد و گفت:انگشت
چهارم دست چپ عقیق انداختن ثواب داره وقت نماز...
زمزمه میکنم:آره انگشت چهارم دست چپ عقیق انداختن ثواب داره وقت نماز...
دوباره تسبیح تربتش را میچرخاند و صلوات زمزمه میکند و در همان حین میپرسد: مامان عمه ات چطوره؟
پتوے رویش را مرتب میکنم و میگویم: اونم خوبه از من و تو سالم تره...
میپرسد:هنوز هم نمیخواد ازدواج کنه؟
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃