eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.3هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• کنار پنجره ایستادم تا صدای آقاجان را بهتر بشنوم. _من در عجبم احمد چرا باید هم چی پیغامی بفرسته مادر گفت: وا آقا؟! حرفا می زنی ها. احمد آقا شوهر رقیه است دلش میخواد زنش پیشش باشه کجاش تعجب داره؟ آقاجان پرسید: محمد امین به رقیه نگفته احمد کجاست؟ توی یه روستای دور افتاده که نه راه درستی داره نه آب و امکانات داره رفته من چه جوری اجازه بدم دخترم بره اون جا؟ مادر گفت: دیگه مرد هر جا بره زنش هم باید همونجا بره احمد آقا هم که به عمد و به خاطر تحقیر رقیه که نرفته هم چی جایی فعلا به خاطر شرایط مجبوره با این که شوهر رقیه است می تونه به زور هم که شده زنش رو بیاد ببره ولی این که رقیه بره یا نره رو هم به نظر شما و دل رقیه موکول کرده _حتی یک درصد هم دلم راضی نیست رقیه رو بفرستم بره همین جا پیش خودمون باشه خیالم راحت تره از حرف آقاجان وا رفتم و روی زمین نشستم صدای مادر را شنیدم که گفت: شما صاحب اختیاری. هر چی شما صلاح بدونی ولی رقیه خیلی دلش می خواست بره اصلا از بعد از ظهر تا حالا کلی رنگ و روش باز شده بود. بچه ام این قدر خوشحال بود. این دوریا حسابی بچه ام رو از پا در آورده. طفلک بچه ام خیلی دل تنگه آقا جان گفت: خانم جان منم حالش رو می بینم و جیگرم براش می سوزه رقیه بچه و پاره تن منه. حاضرم همه چی مو بدم ولی در عوضش دل بچه هام خوش باشه نمی تونم اجازه بدم دخترم جایی بره که اذیت بشه و دلش خوش نباشه _بله آقا درست میگی. حق با شماست ولی حالا که می دونی با رفتن پیش احمد آقا دلش خوش میشه چرا نمی خوای بذاری بره؟ _نمیخوام بچه ام آوارگی و سختی بکشه مادر گفت: آواره نمیشه که... میره پیش شوهرش اگه دلیل نگذاشتن تون اینه که حس می کنین آواره میشه بهتره بدونین از نظر خودش اون الان هم آواره اس _یعنی چی؟ مگه در به در خونه غریبه هاست که آواره باشه؟ مادر گفت: خونه غریبه نیست ولی وقتی از خونه پدر مادرت میری خونه بخت تو خونه پدر و مادرت میشی مهمون. مهمونم یه روز دو روزه زیاد تر که بمونی بعدش دیگه راحت نیستی اذیتی دلت میخواد بری _خانم این حرفا رو نزن می شنوه ناراحت میشه. رقیه دختر این خونه است، صاحب این خونه است. جای کسیو تنگ نکرده _آقا اگه شما بابای رقیه ای منم مادرشم دشمنش که نیستم. منم بچه ام رو دوست دارم دلم میخواد آسایش و راحتی داشته باشه بله جای کسیو تنگ نکرده منم خوشحالم بچه ام پیش منه جلوی چشممه ولی حرف من اینه رقیه خودش هم خوشحاله این جاست؟ همون قدر که خونه خودش آرامش آسایش داشت این جا هم همون قدر آرامش و آسایش داره؟ شما بهترین پدر دنیا و خونه ات هم بهترین و امن ترین خونه دنیا ولی رقیه دیگه فقط دختر ما نیست، زن یک زندگی دیگه اس دلبستگیش جای دیگه است دلش پیش احمده و پیش اون بودن رو میخواد. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•