eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.4هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وسی_ودو -بله، نگران نباشید هانیه دهان باز کرد تا چیزی بگوید اما ص
🍃🍒 💚 -البته ایشون هم می تونن کمکتون کنن. درسته آقای کسرائی؟ شروین که جا خورده بود سر بلند کرد: - ها؟ بله؟ -ایشون چند تا مسئله دارن منم کلاس دارم شما می تونید کمکشون کنید؟ شروین که هنوز گیج بود گفت: -من؟ ولی فکر نمی کنم بتونم - اینها درسهای سال پیشه. مسلماً بلدید شروین به تته پته افتاد. - ولی ... باشه ... اما قول نمیدم بلد باشم دختر که چندان راضی به نظر نمی آمد گفت: -ولی استاد من می تونم فردا بیام. اینجوری مزاحم ایشون هم نمیشم شروین با چهره ای عصبانی و نگاه هایی خشمگین در حالیکه سعی می کرد دختر نبیند برای شاهرخ خط و نشان می کشید ولی شاهرخ بی توجه به چهره سرخ شده شروین همانطور که سعی می کرد جلوی خنده اش را بگیرد گفت: -نه، مزاحمتی نیست. ایشون مباحث آنالیز رو خیلی خوب بلدن شروین دید چاره ای ندارد. - بله، خواهش می کنم مزاحمتی نیست شاهرخ بلند شد، کیفش را برداشت و تعدادی برگه سفید روی میز جلوی شروین گذاشت و گفت: -چرکنویس، ممکنه نیاز بشه بعد به سمت در رفت و گفت: -موفق باشید. من بعداً جوابها رو نگاه می کنم تا اشکالی نداشته باشد. فعلاً خداحافظ در را باز گذاشت و رفت. هر دویشان نگاهشان به درمانده بود بعد سرشان را به طرف هم چرخاندند. دختر زیر لب گفت: -اگر می دونستم شما اینجائید اصلاً نمی اومدم شروین که فکر نمی کرد بعد از آن معذرت خواهی سخت و رسمی! چنین چیزی را بشنود چهره اش در هم رفت و گفت: - واقعا آدم نمک نشناسی هستید. من که معذرت خواهی کردم بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒