eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.3هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دویست_چهل_وشش ♡﷽♡ آیه نگاهی به کربلایی ذوالفقار و طاهره خانم می اندازد
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ هر دو را به خنده می اندازد. زهرا دلش میخواهد کاش آیه ای نبود تا یک دل سیر در آغوش میگرفت این حجم مهربانی و عشق را. آیه نگاهی به ساعتش میکند و رو به زهرا میگوید:زهرا من میرم از دکتر بپرسم میام الان... _____________________ قاسم و باقی دوستان مشترک امیرحیدر و ابوذر گل و کمپوت به دست وارد سالن بخش عمومی شدند. حاج رضاعلی جلو تر از همه حرکت میکرد و آیه با دیدنش با احترام از ایستگاه پرستاری بیرون آمد و با وقار رو به او گفت: _سلام حاجی ... حاج رضاعلی با لبخند منحصر به فرد خودش پاسخش را داد:علیک سلام دخترم. خوبید _ممنونم. _کجا هستند این دوتا مریض ما؟ آیه به یکی از درها اشاره کرد و گفت:آقا سید اونجا هستند و ابوذر یه بخش دیگه... حاج رضا علی سری تکان داد و رو به بقیه گفت:بجنبید که به هر دو تا برسیم.... و تشکر کنان از کنار آیه گذشتند.محمد حسین دم گوش قاسم گفت:کی بودن ایشون؟ قاسم هم آرام گفت:همشیره ابوذر بودن... آهان محمد حسین بلند شد و قاسم با دیدن امیرحیدر روی تخت حالت گریه به خودش گرفت و همانطور که نمایشی اشک میریخت گفت:به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم...بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم... قاسم شهید شه رو تخت بیمارستان نبینتت سیـد... امیرحیدر خنده کنان به جمع سالمی داد و از تک تک بابت آمدنشان تشکر کرد .طاهره خانم با ببخشیدی جمع را به بهانه ای ترک کرد تا امیرحیدر و دوستانش راحت باشند. حاج رضاعلی کنارش روی صندلی نشست و مانع تلاش امیرحیدر برای بلند شدن شد. _خوبی جاهل؟ بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃