eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.3هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو #قسمت_سیصدوهشتادوچهارم _صبحم گفته بودی خرید می کنی
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• با دختران انسی خانم مشغول خاله بازی بودم که در اتاق زده شد. حاج خانم بود. در اتاق را باز و سلام کردم. حاج خانم جواب سلامم را داد و گفت: دو دقیقه باهات کار دارم از جلوی در کنار رفتم و گفتم: خیر باشه بفرمایید تو حاج خانم به داخل اتاق آمد و دختر ها به احترامش ایستادند و با خجالت و ترس سلام کردند. حاج خانم نیم نگاهی به آن ها کرد و پرسید: دخترای انسی این جا چه کار می کنند؟ به دختر ها که همان طور سر جای شان ایستاده بودند لبخند زدم و گفتم: روزا میان پیش من تا بهم کمک کنند حاج خانم رو به دخترها کرد و گفت: دو دقیقه برید حیاط من با رقیه خانم کار دارم _مامان مون گفته نریم حیاط _بهتون گفتم برید حیاط حرف دیگه هم نشنوم دست دختر ها را در دست گرفتم و گفتم: بچه ها بی زحمت برید اتاق تون حاج خانم با من کار دارن _پس خاله بازی مون چی؟ به روی شان لبخند زدم و با صدای آهسته تری گفتم: خودم بعد میام دنبال تون تا با هم خاله بازی کنیم باشه؟ دختر ها با لبخند سر تکان دادند که روی شان را بوسیدم و آن ها را راهی اتاق شان کردم. حاج خانم به وسایل خاله بازی مان اشاره کرد و گفت: بچه شدی با بچه ها بازی می کنی؟ به سمت طاق رفتم تا یک استکان چای برایش بربزم و با لبخند گفتم: اینا بچه ان زود حوصله شون سر میره با بچه هم باید بچگی کرد. باهاشون بازی می کنم سرشون گرم بشه پیشم بمونن استکان چای را جلوی حاج خانم گذاشتم و تعارف کردم: بفرمایید تازه دمه روبروی حاج خانم نشستم که نگاه به من دوخت و پرسید: اسم شوهرت چیه؟ از سوالش جا خوردم. متعجب خندیدم و گفتم: اسمش احمده دیگه _اسم واقعیش رو میگم چیه 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهیده رقیه بی نیاز صلوات🇮🇷 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•