💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوپنجاهودو
اولین بار که مرا با خودم جمع نبست...
اولین بار،که برایش خودم شدم....
قلبم به شدت میتپد و روی هوا،سبد پیک نیک کوچک را میگیرم.
از محبت آمیزترین جمله ی نیکی،جان میگیرم...
سبد روی دستانم مینشیند و برق،در نگاهم ....
:_رسید دستم مانی
مانی میگوید:باشه.. الآن میام پایین
سبد را برمیدارم و به نیکی میگویم :بریم تو.. وارد اتاق میشود و من هم پشت سرش..
روبه رویش مینشینم.
سبد را باز میکنم و غذاها را درمیآورم.
ظرف های آلومینیومی غذا را برابر خودم و نیکی میگذرم.
لیوان ها را درمیآورم،با بطری نوشابه و فلاسک چای.
نگاهی به داخل سبد میاندازم،یک قاشق کف سبد افتاده.
نگاهی به اطراف میاندازم.
صدای باز و بسته شدن در ورودی میآید.
صدا میزنم
:_مانی؟
صدایش از دور میآید
+:با منی؟
:_آره،قاشق یه دونست...
صدای موبایلش میآید.
+یه دقیقه صبر کن...
صدای پاهایش میآید،از پشت در میگوید
+:مسیح مامانه،حرف نزنین... جانم مامان؟
+:خیلی خب میام دیگه... ...
+:مامان خب من ماشین ندارم چطوری زود خودمو برسونم؟؟
+:مهمونی؟ مسیح نصفه شب میرسه،نصفه شب چه مهمونی ای آخه؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝