eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.3هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو #قسمت_سیصدودهم خواستم دمپایی ایم را بپوشم که با صدا
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• به سمت در اتاق آمدم و گفتم: بذار اول برم به ننه فهیمه خبر بدم میخوایم بریم .... احمد نگذاشت حرفم را ادامه بدهم و گفت: تو برو آماده شو خودم میرم بهشون خبر میدم زیر لب چشم گفتم و به اتاق برگشتم. علیرضا خیلی وقت بود شیر نخورده بود و می دانستم به زودی بیدار می شود و برای همین دو دل بودم اول او را شیر بدهم و یا حاضر شوم. از طرفی هم می دانستم الان در این لحظه احمد دلش میخواهد زود تر خودش را به مادرش برساند و نباید حتی با یک لحظه تاخیر او را معطل کنم. سریع لباس پوشیدم و وسایل را جمع کردم و علیرضا را بغل گرفتم و در حالی که او را زیر چادر شیر می دادم به حیاط رفتم. احمد و ننه فهیمه در حیاط مشغول صحبت بودند و با دیدن من احمد به کمک آمد و وسایل را از دستم گرفت. ننه فهیمه ناراحت و غمگین گفت: ننه خیلی بهت عادت کرده بودم. کاش بیشتر می موندی و این طوری یه دفعگی نمی رفتی به رویش لبخند زدم و گفتم: خودمم دلم نمیخواست این جوری از پیش تون برم دلم براتون تنگ میشه و امیدوارم بازم ببینم تون من تا عمر دارم خودم رو مدیون شما و محبت هاتون می دونم _ ننه من که کاری نکردم برات خودتو مدیون بدونی _شما برای منِ غریبه مادری کردین این مدت همه جوره هوامو داشتین و نذاشتین آب تو دلم تکون بخوره ننه فهیمه مرا بغل گرفت و پیشانی ام را بوسید و گفت: هر کار کردم وظیفه ام بود. حلال کن اگه کم کاری کردم و اذیت شدی دستش را که روی شانه ام بود بوسیدم و گفتم: شما حلال کنید اذیت تون کردم. جعبه انگشتر روزنامه پیچ شده را به سختی به سمتش گرفتم و گفتم: اینم برای شماست ننه با تعجب آن را از دستم گرفت و پرسید: این چیه؟ به احمد اشاره کردم و گفتم: هر چند خوبی های شما قابل جبران نیست ولی احمد آقا اینو برای تشکر از شما گرفتن. امیدوارم خوش تون بیاد لبخند شیرینی روی لب ننه فهیمه نقش بست و گفت: الهی ننه فهیمه قربون تون بره این کارا چیه من که کاری نکردم نیاز به تشکر باشه رو به احمد کرد و گفت: احمد آقا دستت درد نکنه ننه چرا زحمت کشیدی احمد سر به زیر گفت: ناقابله مادر قابل شما رو نداره قطعا هیچ چیزی نمی تونه خوبیاتون رو جبران کنه امیدوارم خدا خودش براتون جبران کنه _دستت درد نکنه ننه ولی اگه جای این کادو یکم بیشتر پیشم می موندین بیشتر خوشحال می شدم احمد آه مانند نفسش را بیرون داد و گفت: ان شاء الله بازم مزاحم میشیم الان به خاطر مادرم باید بریم ننه فهیمه گفت: دلت رو بد نکن ننه ان شاء الله خدا مادرت رو برات حفظ کنه لباسم را درست کردم و علیرضا را روی شانه ام گرفتم که ننه فهیمه گفت: مادر هوا سوز داره بچه رو خوب بپوشون چشم گفتم و علیرضا را دوباره زیر چادرم گرفتم و بعد از خداحافظی از ننه فهیمه روستا را ترک کردیم 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید محمد مهدی قنبریان صلوات🇮🇷 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•