eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #رمان_ضحی #قسمت_صدوسی‌وپنجم درسته در ازدواج باید سعی بشه که شبیه ترین فر
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• جزء بیستم آیه ۸۸ کوه ها چطور حرکت می کنن جز با حرکت ذره ای و اتمی و جنبش مولکولی که به علم اون زمان قد نمیده! معجزات علمی قرآن خیلی زیادن خیلیهاش رو من چون زمان توضیح دادنش نبود اشاره نکردم و رد شدم سوره قصص آیه ۴۱ ... امام هایی که به سمت آتش دعوت می‌کنند پس هر گروهی امامی داره حتی گمراهان چه برسه به مومنین! اصلاً روش تربیتی خداوند امت سازیه که انسان ها ذیل دسته ها و با رهبرانشون تعریف میشن که ما بهش میگیم امام یعنی قرآن بهش میگه امام به ابراهیم هم میگه تو امام شدی یعنی برای هر دو گروه اسمش همینه کتایون_آیه ۷۶ خدا کسی که شاد باشه رو دوست نداره!؟ _ اصلاً منطقیه خدا بیاد بگه هرکی شادی کنه دوستش ندارم؟ باید همش بزنید تو سرتون گریه کنید؟ خود پیامبر میگن لبخند از لبشون نمی‌افتاد! واضحه که نه خدا الکی خوشا رو دوست نداره کسایی مثل قارون که حقیقت مسائل رو درک نمیکنن و فقط سرگرم خودشونن هیچ دغدغه دیگه ای ندارن! سوره عنکبوت آیه ۲۰ دعوت میکنه مردم رو که تحقیق کنن موجودات چجوری به وجود اومدن! یعنی دین اصلا میگه برو سراغ علم چون نه تنها براش این تهدید نیست اگر درست بررسی بشه نقطه قوته چون به هر حال رزومه خالقیت خداست جزء بیستم تمومه به نظرم ساعت چنده؟ کتایون با لبخند کجی به ساعت مچیش نگاه انداخت: تا اذان مونده! گرسنته؟! لبخندی زدم: نه خیلی شما برید به کارتون برسید منم یه کم بخوابم دم اذان بیدارم کنید! * شبهای قدر که رسید یک هفته ای سرم به خودم و خدای خودم گرم بود و حواسم به بچه ها نبود که چکار میکنن و چطور میگذرونن تمام عشقم در طول سال همین شبها بود و تفریحم هم توی غربت همین بود که یک شب درمیون برم مسجد نیویورک و یکم هوای تازه بگیرم برای زندگی چقدر خوبه یک مسجد شبیه یک درخت تو دل بیابون توی بی آبی اینجا هم دووم میاره و بهمون اکسیژن میرسونه! اولین افطار سه نفره بعد از آخرین شب قدر حین خوردن غذا ژانت کنجکاوانه پرسید: خوش بحالت انگار ریست شدی! دقیقا چکار میکنید توی این شبهایی که میرفتی مسجد؟ اصلا علت و مناسبتش چیه؟ _خب این شبها شبهای نزول قرآنه که اولین بار وحی دفعتا نازل شده چون به اعتقاد ما قرآن یکبار آنی با ابلاغ رسالت به پیامبر نازل شده و بعد به مرور در طول 23 سال نازل و کتابت شده و در منطق اسلام این شبها ارزش خاصی داره برای طلب خیر و دعا و توبه و استغفار _ پس چرا اونروز که میرفتی مسجد مشکی پوشیده بودی پرسیدم چرا گفتی بخاطر اینکه تاریخ شهادت امام علی‌بن‌ابی‌طالب رسیده! _آره خب بعدا شهادت امیرالمومنین با شبهای قدر مصادف شد . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• _بی زحمت برید خونه ما به خانباجی بگید یکم نبات و زعفرون بهتون بدن میخوام براش کاچی بپزم برای دل دردش خوبه. صدای احمد آمد: مادر جان نبات که داریم. زعفرون هم هست _نه نه ... باید برید بگیرید اونا به کارم نمیاد. _باور کنید زیاد داریم. بیایید نشون تون بدم. _نه پسرم باید بری بگیری من یه چیزی می دونم دیگه. _چشم مادر جان. صدای در حیاط نشان از رفتنش بود. مادر به اتاق برگشت و گفت: از دست تو آدم به کارایی میفته بعد با خنده گفت: چی از همه چی مطبخ هم خبر داره. لبخند زدم و در حالی که با هم از پله ها پایین می رفتیم گفتم: آخه بیشتر کارها رو خودش انجام میده _که این طور... خوب خدا رو شکر اگه هیچیت به من نرفته بختت به خودم رفته و خدا یه شوهر همه چی تموم بهت داده از حرف مادر قند در دلم آب شد و خدا را به خاطر داشتن احمد شکر کردم. از پله های زیر زمین پایین رفتیم. مادر آبگرمکن را روشن کرد و من وارد حمام شدم. مادر پشت در ایستاد و گفت: با آب ولرم خودتو بشور زیادم آب نریز فقط دل و کمرت رو بشور. لباس هایم را در آوردم و تازه مشغول شستن خودم شده بودم که مادر به در زد و گفت: بسه دیگه بیا بیرون. حوله را گرفتم و در حالی که به توصیه های مادر گوش می کردم خودم را خشک کردم و لباس پوشیدم. _الان چون همه جات کثیف شد اومدی خودتو شستی وگرنه تو ایام ماهانه ات نباید خودتو بشوری. رحمت سرد میشه. نه حموم نه طهارت تا مریضیت تموم بشه. شیر ماست حبوبات برنج پیاز چیزای سرد، چیزای نفاخ، هندوانه، خربزه، طالبی نمی خوری خانواده شوهرت برنج خورن مریض بودی رفتی اونجا یا نخور یا حتما با زیره بخور دل و کمرت رو ببند و فقط گرمی بخور هر دفعه مریض شدی برای خودت کاچی درست کن. با کمک مادر به اتاق برگشتم. مادر با چادر کمرم را بست. یک تشک تمیز پهن کرد و رویم لحاف انداخت. تشک کثیف را برداشت و به حیاط رفت.چند دقیقه بعد صدای در حیاط و صدای یا الله احمد به گوش رسید. صدایش واضح می آمد که به مادرم می گفت:. شما چرا زحمت می کشید؟ بذارید خودم لباسا رو می شورم _چه زحمتی مادر؟! دیگه دارم آب می کشم ... شما بی زحمت یه لیوان جوشونده برای رقیه ببر تا من برم براش کاچی بذارم. صدای تشکر احمد از مادرم را شنیدم و کمی بعد با لیوان جوشانده وارد اتاق شد. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•