eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.3هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_صدونود :_صبح که با هم بودیم،گوشیت رو پیش من جا گذاشتی...
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . یعنی منتظر جواب من است ؟؟ یعنی مخاطبش من بودم؟ محال نیست اگر از شدت تعجب،شاخ دربیاورم! دوباره سرم را پایین میاندازم،صدایم لرزان است و پر از موج:به سالمت... مسیح میرود و مامان و بابا برای بدرقه ،همراهی اش میکنند... قبل از اینکه بیرون برود،برمیگردد و چند لحظه نگاهم میکند... دستم را به دیوار پشت سرم میگیرم تا نقش زمین نشوم.. خدایا؟!من چه کردم؟ * کیف و چادر را روی تخت میاندازم و دست چپم را روی صورتم میگذارم. این همه فشار،برای یک دختر نوزده ساله... مگر من چقدر طاقت دارم خدایا؟ موبایلم را برمیدارم. باید او را خبر کنم. باید شرایطم را برایش بگویم. اگر قبول نکند...وای خدای من... اگر زیر بار شرایطم نرود... اصلا...اصلا اگر قبول نکند،من هم نمیپذیرم... برایش پیام ارسال میکنم (باید باهاتون حرف بزنم) تقه ای به در میخورد و در باز میشود. برمیگردم. عمووحید عصبانی و ناراحت،در چهارچوب در ایستاده. تا به حال،او را اینقدر خشمگین ندیده بودم. جلو میآید :_تو عقل داری؟جواب منو بده عقل داری؟؟ این چه کاری بود کردی؟؟اصلا معلومه داری چی کار میکنی؟؟ تو از مسیح چی میدونی؟؟ بغضم ناخواسته شکسته و گدازه های اشکم،از آتشفشان چشمم بیرون میزنند.. +:عمو؟ ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝