eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وسی_وشش - اگه راست می گی و شانسی نبوده دوباره بازی کن - واقعاً که پوس
🍃🍒 💚 -شروین بازی نمی کنه - خیلی پررو شدی آرش. اگه راست می گی بازی کن تا نشونت بدم - من که آماده ام تو جا زدی شاهرخ روبروی شروین که عصبانی دستکش می پوشید ایستاد و گفت: - نه شروین. این کار درست نیست اما شروین گوشش بدهکار نبود. با چهره ای پر ازخشم رفت سر میز. شاهرخ دوباره کنارش ایستاد: - برای چی خودتو درگیر می کنی؟ نیاز نیست بازی کنی - نیاز نیست؟ با اون حرف زدنت خراب می کنی بعد می گی نیاز نیست. باید حالش رو بگیرم شاهرخ دست شروین را گرفت. شروین به تندی دستش را بیرون کشید شاهرخ در چشم هایش خیره شد: –مطمئنی داری حال اونو می گیری؟ با دیدن شاهرخ لحظه ای از تب و تاب خارج شد و بی حرکت ماند اما فقط چند لحظه چون آرش توپ را روی میز به طرف شروین هل داد و گفت: - اجازه بازی صادر نشد؟ اگه مربی مهدتون اجازه نمیدن می تونی بی خیال شی ها شروین با این حرف دوباره به حال قبلی اش برگشت - تو پولت رو آماده کن و رفت آن طرف میز. شاهرخ نگاهی مأیوسانه به شروین کرد، چند قدم به عقب رفت، چرخید و به طرف در خروجی سالن رفت. آرش گفت: - هه! مربی مهد رفتن شروین سر بلند کرد و شاهرخ را دید که در دود و تاریکی سالن گم شد. در فکر فرو رفت. آرش رشته افکارش را پاره کرد: - اگر بخوای می تونی پولت رو بذاری بری دنبالش ها! نگاهی غضب آلود به آرش انداخت و خم شد روی میز تا توپ را بزند... شاهرخ توی ماشین منتظر شروین نشسته بود و چشمش را به در سالن دوخته بود. بالاخره شروین آمد. از همان دور معلوم بود که عصبانی است. وقتی به ماشین رسید بدون اینکه حرفی بزند بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒