eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وچهل_وهشت توپ آخر را که زد شاهرخ برایش دستی زد و گفت: -ترشی نخوری یه
🍃🍒 💚 بعد دور میز چرخید و جلوی شروین و شاهرخ ایستاد. یقه شروین را گرفت: - ببین جوجه، بابک زیادی بهت رو داده وگرنه تو هیچ پخی نیستی. خیلی هوا ورت نداره. اگر چیزی بهت نمی گم بخاطر بابکه. بچه قرتی شاهرخ که می دانست شروین عصبانی است دستش را گرفت تا مبادا حرکتی بکند. آرش یقه شروین را ول کرد و همانطور که می چرخید تا برود گفت: -حالا می تونی بری، هری! شروین دیگر نتوانست خودش را کنترل کند. خنده اطرافیان آرش مثل پتک بر سرش فرود می آمد. دستش را عقب برد تا با مشتی که حواله آرش می کند حسابش را برسد. دستش را آزاد کرد، به یکی خورد ولی مسلماً به آرش نخورده بود چون آرش همچنان داشت از او دور می شد. پس کی را زده بود؟! نگاهی به کف سالن کرد. شاهرخ روی زمین ولو شده بود. همه چیز آنقدر سریع اتفاق افتاد که نتوانست چیزی را تشخیص بدهد. آرش که نگاههای متعجب اطرافیانش را می دید برگشت. شروین که هنوز گیج بود به طرف شاهرخ رفت. - حالت خوبه؟ نمی فهمم تو جلوی من چه کار می کردی؟ شاهرخ که سعی می کرد بنشیند یک دستش را حایل بدنش کرد و دست دیگرش را کنار دهنش که خونی شده بود گرفت و گفت: - پام پیچ خورد، افتادم جلوت و خندید که باعث شد درد زخم دهانش بیشتر شود برای همین خنده اش قطع شد: - آآآآ ی ی ی ی! آرش که تازه کنار دستی اش بهش گفته بود چه خبر شده قهقه زنان گفت: -می گن احمق گیر نمیاد. دوستت از تو هم احمق تره و همانطور که میخندید رفت . شروین می خواست به طرف آرش حمله ور شود که شاهرخ صدایش زد: -نمی خوای کمک کنی بلند شم؟ نگاهی به آرش که دور می شد کرد و بعد نشست تا به شاهرخ کمک کند بلند شود. از میان افرادی که کنارشان جمع شده بودند گذشتند. از زیر نگاه هایی که مخلوطی از تحقیر و تحسین بود... بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒