eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_هشتاد_ودو ♡﷽♡ طاهره خانم چشم گرد میکند: شما با هم فرق دارید؟امیرح
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ با لبحند میگوید:علیک سلام.ماشاءالله همه جا هم هستی!کی راهت داده؟ _با بابا اومدم دیگه.بند پ _سرعتت برای یادگرفتن چم و خم و اصطلاحات زبون فارسی ستودنیه.... اینها سعی آیه برای عادی بودن بود. شهرزاد دست هایش را بر کمرش گذاشت و با اخم گفت:اینا رو ولش کن تو بگو چرا یک هفته است من درست و حسابی نمیتونم با تو تماس بگیرم؟ آیه خسته لبخند میزند:ببخش یکم سرم شلوغه... سرش شلوغ بود!دروغ نبود!واقعا سرش شلوغ بود کار شاقی بود با اینهمه افکار ضد و نقیض افتاده در مغزش کلنجار رفتن و سعی برای مثل همیشه بودن. شهرزاد دستهای آیه را گرفت و گفت:امروز دیگه هیچ بهونه ای قبول نیست. من اینجا فقط یه دوست دارم و اونم تویی باید قبول کنی و امروز با من و مامان بریم برای گردش! پشت آیه لرزید. چه میگفت شهرزاد؟ _ولی شهرزاد جان... _ولی نداریم آیه تو قبول میکنی آیه کمی دست و پا گم کرده گفت:گوش کن شهرزاد جان.... نه نمیگذاشت... شهرزاد نمیگذاشت که او حرف بزند لب برچید و گفت:آیه ازت خواهش میکنم میدونم کار داری ولی خواهش میکنم قبول کن. آیه با درماندگی نگاهش کرد! دلش از ترس عقلش با صدای ظریفی دم گوشش گفت:یک بار دیگه میتونی مادرتو ببینی! و عقلش فریاد کشید:دیدار هرچی کمتر بهتر! و خب این یک قانون است که لطافت را آدمها بیشتر دوست دارند و با منطق چندان میانه خوبی ندارند!مثل آیه... به حرف لطیف دلش گوش کرد و گفت: بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃