eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.3هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_هشتاد ♡﷽♡ آرام زمزمه کرد:خوشحالی؟ خوشحال بودم؟ سهل و ممتنع میپرسی
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ امیرحیدر لبخند میزند به این مادرانه ها. کار که بود اما او آدم یکجا ماندن نبود! _موقعیتش خوبه مامانی تو تهران تو این موقعیت کار پیدا نمیشه میخواهد از جایش بلند شود و به اتاقش برود که حرف طاهره خانم میخکوبش میکند _تو که میدونی داییت چقدر وابسته به دخترشه... با تعجب مادرش را نگاه میکند و میگوید:خب چه ربطی داره؟ طاهره خانم هم متعجب میگوید:چه ربطی داره؟ چه ربطی داره حیدر؟ نگار به تو ربطی نداره؟ امیرحیدر واقعا گیج شده: نگار باید به من ربطی داشته باشه؟ _امیر حیدر! _من واقعا منظورتونو متوجه نمیشم مامان جان! طاهره خانم حرصی میگوید:خودتو به اون راه نزن! خودت بهتر میدونی منظورمو! تو و نگار یه ربط به هم دارید و اینم قرار چندین و چند ساله بین ما و خانواده داییته! حرف های طاهره خانم میشود آوار و میریزد روی سر امیرحیدر: چی میگی مادر من؟ کی همچین قراری گذاشته؟ معلوم هست چی میگید؟ یه قراری بوده که خود بزرگترها خیلی سال پیش بدون اینکه به ما بگید گذاشتید و حالا جدیش گرفتید؟ طاهره خانم انگار تازه باورش شده بود حرفهای امیرحیدر جدی است صدایش را بالا تر برد و گفت: به چی میخوای برسی با این حرفا؟ اول و آخر نگار زنته! امیرحیدر هم جدی و اما با صدای پایین تر گفت: مادر من چرا زور میگی عزیزم؟ اصلا نگاربچه است! اختلتف سنی بینمونو ببین! طاهره خانم حق به جانب میگوید:من و بابات الان به مشکلی برخوردیم؟ امیرحیدر واقعا دوست نداشت لحنش را تند کند ولی واقعا اینجا لازم بود:اصال من و نگار فرقمونه از زمین تا آسمون! افکارمون عقایدمون بینشمون!واقعا این تفاوت ها رو نمیبینید؟ بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃