عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_هفتادو_یک ♡﷽♡ بی جان دستی برای شهرزاد تکان میدهم و دور شدنشان را
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_هفتادو_دو
♡﷽♡
دستی به دیوار میگیرم و با صدای ضعیفی میگویم:مامان عمه خونه نبود که در رو برام باز
کنه..چیزی نیست.
میخوام به خانه بروم که زانوانم سست میشود و تقریبا روی زمین می افتم.
صدای یاعلی گفتن امیرحیدر را میشنوم و بعد کنارم زانو میزند: چی شد؟ حالتون خوب نیست باید
بریم دکتر
آرام میگویم:چیزی نیست آقا سید.
میخواهم دوباره بلند شوم که میگوید:بشینید خواهشا با این وضع که نمیتونید برید خونه...
زنگ واحد کناریمان را میزند و صدای رعنا خانم میپیچد:کیه؟
_سلام همشیره ببخشید این وقت شب مزاحم شدم امکانش هست کمکون کنید؟
_چی شده؟
_همسایتون خانم سعیدی حالشون یکم بد شده میشه کمک کنید ایشونو تا یه درمانگاه برسونیم؟
چند دقیقه بعد رعنا خانم چادربه سر بالا سرم می آید و مضطرب میگوید:یا فاطمه زهرا!چی شده
آیه؟
نیمه جان لبخندی میزنم و میگویم:یکم قندم افتاده چیزی نیست ممنون میشم کمکم کنی بریم
خونه.
اخمی میکند و میگوید:خونه چیه؟ داری از حال میری عقیله نیست؟
_نه رفتن مهمونی.
امیر حیدر میگوید:من میرم ماشینو روشن کنم ...حاج خانم شما هم به خانم سعیدی کمک کنید
بلند شه.
حتی نای تعارف کردن و نه آوردن هم ندارم. همین که سوار پراید سفید رنگ امیر حیدر میشوم
چشمهایم را روی هم میگذارم...
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃