eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.1هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_هفتادو_یک ♡﷽♡ بی جان دستی برای شهرزاد تکان میدهم و دور شدنشان را
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ دستی به دیوار میگیرم و با صدای ضعیفی میگویم:مامان عمه خونه نبود که در رو برام باز کنه..چیزی نیست. میخوام به خانه بروم که زانوانم سست میشود و تقریبا روی زمین می افتم. صدای یاعلی گفتن امیرحیدر را میشنوم و بعد کنارم زانو میزند: چی شد؟ حالتون خوب نیست باید بریم دکتر آرام میگویم:چیزی نیست آقا سید. میخواهم دوباره بلند شوم که میگوید:بشینید خواهشا با این وضع که نمیتونید برید خونه... زنگ واحد کناریمان را میزند و صدای رعنا خانم میپیچد:کیه؟ _سلام همشیره ببخشید این وقت شب مزاحم شدم امکانش هست کمکون کنید؟ _چی شده؟ _همسایتون خانم سعیدی حالشون یکم بد شده میشه کمک کنید ایشونو تا یه درمانگاه برسونیم؟ چند دقیقه بعد رعنا خانم چادربه سر بالا سرم می آید و مضطرب میگوید:یا فاطمه زهرا!چی شده آیه؟ نیمه جان لبخندی میزنم و میگویم:یکم قندم افتاده چیزی نیست ممنون میشم کمکم کنی بریم خونه. اخمی میکند و میگوید:خونه چیه؟ داری از حال میری عقیله نیست؟ _نه رفتن مهمونی. امیر حیدر میگوید:من میرم ماشینو روشن کنم ...حاج خانم شما هم به خانم سعیدی کمک کنید بلند شه. حتی نای تعارف کردن و نه آوردن هم ندارم. همین که سوار پراید سفید رنگ امیر حیدر میشوم چشمهایم را روی هم میگذارم... بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃