eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.3هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_پنجاه_وپنج ♡﷽♡ شیوا نتوانست حریف اشکهایش شود.قطره ای فرو ریخت و در
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ مهران در مغازه را باز میکند و شیوا را متفکر پشت ویترین پیدا میکند.گویا متوجه آمدنش نشده!بااعتماد به نفس جلو می رود و سلام میکند. شیوا بادیدنش متعجب پاسخش را میدهد!فکر نمیکرد این خواستگار سمج او باشد.مهران گل را به سمتش میگیرد و شیوا پس از کمی تعلل باتشکر کوتاهی گل را میگیرد. یک رز قرمز همراه نوشته ای زیبا "راستی تو در میان اینهمه اگر چقدر بایدی!" پس تولید کننده محصول عاشقانه این روزها او بود.لبخند محوی زد و پرسید:قبلیا هم کار شما بود؟ مهران میپرسد:خوشتون اومد؟ شیوا گل را کنار باقی گلها میگذارد و بدون جواب دادن به سوال مهران میگوید:من به آقای سعیدی هم گفتم نه...اماایشون اصرار داشتن حنما این دیدار صورت بگیره... مهران جاخورد!اصلا انتظار نداشت دخترک اینقدر سریع موضوع را پیش بکشد و اینقدر صریح نه بشنود! کمی روی شیشه ویترین خم شد و پرسید:چرا؟ ________________________ شهرزاد مدام حرف میزد و آیه حس میکرد واقعا گوشها و مغزش گنجایش این همه صوت ومفهوم را ندارد.اما مثل همیشه با حوصله ولخند خاص خودش برای شهرزاد وقت میگذاشت. به درخواست آیه روی نیمکت روبه روی بید مجنون نشسته بودند و شهرزاد از هر دریمیگفت _میدونی آیه خیلی دوست دارم اینجابمونیم! ولی هیچ کدومشون قبول نمیکنن. آیه جرعه ای از آب میوه اش مینوشد و میپرسد:چیه اینجا رو دوست داری؟ شهرزاد به آسمان نگاه میکند و میگوید:همه چیشو!میدونی بااونکه اونجا خیلی ازاینجا پیشرفته تره اما حس خوب اینجا رو نداره!واقعیت اینه که زندگی کردن اونجا خیلی راحت تره اما یه جوریه!میدونی مردمش خیلی سردن! گرمای روابط اینجا رو نداره! _نمیدونم چی بگم! حالا قصد داری چی بخونی بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃