📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_هفتصدودو
سر تکان می دهم و مثل خودش با سماجت می گویم
:_نه دیگه...نمیشه تو دست و پایی... آفرین پسرخوب؛برو تا منم به کارام برسم.
بی توجه به حرف های من می گوید
+:گفته بودم؟
:_چی رو؟
+:دوست دارم!
*
باباجان سلام!
امیدوارم حالت خوب باشد.این روزها بیشترین نگرانیم از بابت شماست.
اینکه چقدر به شما سخت می گذرد...
هر روز برایت چند رکعت نماز می خوانم و آخر هفته را برایت روزه می گیرم.
تمام اشک هایی که پای روضه های سیدالشهدا ریخته ام،به نیابت از شما جمع کرده ام.
اگر از حال ما می پرسی،خوبیم..
خدا را هزاران مرتبه شکر...
مامان تقریبا به زندگی عادی بازگشته و کارهای قبلش را از سر گرفته.
تنها فرقی که کرده،این است که دیگر خبری از آن برق سوزنده در چشم هایش نیست.
پدربزرگ هم به کمک دستگاه های متصل به بدنش زنده است.
عمووحید همه ی تلاشش را کرده و تا حدودی موفق شده که پدربزرگ را راضی به خواندن
شهادتین کند.
حال عمووحید هم خوب است.
نگران من است و روزی هزار بار پیام می دهد.
من هم که....
سرم گرم زندگی ام است.تفاوت هایمان را با مسیح پذیرفته ایم.
او با نماز خواندن من کنار آمده و من با نماز نخواندش هنوز کنار نیامده ام!
باور کن سخت است بابا...
سخت است که مسیح کوچک ترین کار عبادی را انجام نمی دهد.
اما دلم قرص است به عشقمان.
🔖لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
¤📄به قلم: #فاطمه_نظری
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝