eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_پانصد نگران،به نام میخوانمش:مسیـــح دستش را بالا میآورد
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . مسیح جلو میرود و به مرد میگوید: سلام،پزشک عمومی هستن؟ مرد،خمیازه‌ای میکشد و جواب میدهد:بله... اسم بیمار؟ :_مسیح آریا مرد با یک دست چشمهایش را میمالد و با دست دیگر،نام مسیح را مینویسد. بعد تلفن را برمیدارد و به پزشک کشیک اطلاع میدهد. چند دقیقه که میگذرد با دست،به اتاق روبه‌رو اشاره میکند و دوباره خمیازه میکشد. بلند میشوم و به طرف مطب میروم. مسیح که کنارم میایستد،چند تقه به در میزند. صدای گرفته‌ای از داخل میگوید:بفرمایید مسیح در را برایم باز میکند و با دست اشاره میکند وارد شوم. پا در مطب میگذارم و نگاهی گذرا به میز بزرگ دکتر و تخت کوچک کنار دیوار میاندازم. +:سلام دکتر که مردی سی ساله به نظر میرسد،سر تکان میدهد:سلام دخترم.. تعجب میکنم. مسیح پشت سرم میایستد و با صدای گرفته‌اش میگوید:سلام آقای دکتر دکتر با خوشرویی جواب مسیح را هم میدهد:سلام بفرمایید مسیح روی صندلی نزدیک میز مینشیند. من هم کنارش. دکتر نگاهی به هردویمان میاندازد:خب مشکل چیه؟؟ منتظر به مسیح نگاه میکنم. :_هیچی آقای دکتر،چیزی نیست دکتر عینک طبی‌اش را روی چشمانش میگذارد:از صدای گرفته‌ات کاملا مشخصه... کمی خودم را جلو میکشم +:آقای دکتر از صدای آه و ناله‌اش بیدار شدم.. تازه تب هم داشت،دمای بدنش خیلی زیاد بود... دکتر،تب سنج را برمیدارد:عجب... صندلی چرخدارش را به جلو هل میدهد و کنار مسیح میرسد. نور دستگاه را روی پیشانی مسیح تنظیم میکند. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝