عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_پانصد نگران،به نام میخوانمش:مسیـــح دستش را بالا میآورد
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_پانصدویک
مسیح جلو میرود و به مرد میگوید: سلام،پزشک عمومی هستن؟
مرد،خمیازهای میکشد و جواب میدهد:بله... اسم بیمار؟
:_مسیح آریا
مرد با یک دست چشمهایش را میمالد و با دست دیگر،نام مسیح را مینویسد.
بعد تلفن را برمیدارد و به پزشک کشیک اطلاع میدهد.
چند دقیقه که میگذرد با دست،به اتاق روبهرو اشاره میکند و دوباره خمیازه میکشد.
بلند میشوم و به طرف مطب میروم.
مسیح که کنارم میایستد،چند تقه به در میزند.
صدای گرفتهای از داخل میگوید:بفرمایید
مسیح در را برایم باز میکند و با دست اشاره میکند وارد شوم.
پا در مطب میگذارم و نگاهی گذرا به میز بزرگ دکتر و تخت کوچک کنار دیوار میاندازم.
+:سلام
دکتر که مردی سی ساله به نظر میرسد،سر تکان میدهد:سلام دخترم..
تعجب میکنم.
مسیح پشت سرم میایستد و با صدای گرفتهاش میگوید:سلام آقای دکتر
دکتر با خوشرویی جواب مسیح را هم میدهد:سلام بفرمایید
مسیح روی صندلی نزدیک میز مینشیند.
من هم کنارش.
دکتر نگاهی به هردویمان میاندازد:خب مشکل چیه؟؟
منتظر به مسیح نگاه میکنم.
:_هیچی آقای دکتر،چیزی نیست
دکتر عینک طبیاش را روی چشمانش میگذارد:از صدای گرفتهات کاملا مشخصه...
کمی خودم را جلو میکشم
+:آقای دکتر از صدای آه و نالهاش بیدار شدم.. تازه تب هم داشت،دمای بدنش خیلی زیاد بود...
دکتر،تب سنج را برمیدارد:عجب...
صندلی چرخدارش را به جلو هل میدهد و کنار مسیح میرسد.
نور دستگاه را روی پیشانی مسیح تنظیم میکند.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝