💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدوسیوچهار
:_بله،بفرمایید...
+:آقای مسیح آریا ؟
صدا غریبه است و از آن عجیب تر اینکه سراغ من را از شماره ی مانی میگیرد..
:_ بفرمایید
+:آقای آریا، از کلانتری مزاحمتون میشم...شما برادر آقای مانی آریا هستید دیگه،بله آقا ؟
از جا میپرم.
سعی میکنم خودم را کنترل کنم
:_بله...
+:لطفا هرچه سریعتر خودتون رو به کلانتری... برسونین...
نگاهم به صورت نگران نیکی میافتد.
مانی،چرا آنجاست ؟
*نیکی*
برای بار هزارم طول و عرض سالن را در مینوردم.
نگرانی،مثل خوره به جانم افتاده.
مسیح گفت:مانی رو گرفتن...
و به سرعت از خانه بیرون رفت.
طلا، مانتو و مقنعهاش را پوشیده و کیفش را در دست گرفته
:_خانم،شام آمادهاست. گذاشتم تو ماکروویو گرم بمونه..
اگه اجازه بدین،من برم دیگه..
نگاهی به ساعت میاندازم. چهار و سی و پنج دقیقه...
سر تکان میدهم.
+:برو طلاخانم... برو تا قبل تاریک شدن برسی خونهتون...
طلا تشکر میکند و از خانه بیرون میرود.
دلنگرانم.
برای هزارمین بار شمارهی مانی را میگیرم.
ِ دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد
هم چنان صدای اپراتور سوهان روحم میشود
به فکر میافتم سراغ مانی و مسیح را از عمومحمود بگیرم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝