💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدوشصت
صدای قهقههاش پست سرم میآید.
من...
من با او شوخی کردم؟؟
خدایا،چه بلایی سر قلبم آمده که اینچنین دیوانهوار میکوبد؟
*مسیح*
نگاهم درگیر نیکی و خندههای هر از گاهش است.
کنار مامان نشسته است و گاهی حرف میزند و گاهی به حرفهای مامان میخندد.
نگاهم به مانی میافتد که به صفحهی تلویزیون زل زده.
تکرار یکی از شهرآوردهای پایتخت..
خودم را به طرفش میکشم.
:_دربی رو باید زنده ببینی...تکرارش که هیجانی نداره...
متوجهم میشود.
نگاهی به صورتم میاندازد و بعد به تلویزیون..
لبهایش کش میآیند.
کنترل را از روی میز برمیدارد و تلویزیون را خاموش میکند.
کنار گوشش میگویم
:_به هیچی فکر نکن مانی،هرچی که بود گذشت..
باز هم چشمان اندوهگینش را در چشمم،میدوزد و دستش را روی پایم میگذارد.
+:ببخش مسیح..باعث دردسرت شدم.
لبخند گرمی میزنم.
انگار برگشتهام به پانزدهسال پیش..
منم برابر نگاه خشمگین پیرمرد همسایه که توپ مانی را در دست دارد و بر سر پسربچههای
داخل زمین فوتبال فریاد میزند.
آنشب نیز،چشمان مانی همینقدر غم داشت.
سرم را تکان میدهم.
دست روی شانهی برادر میگذارم.
:_به هیچی فکر نکن،هیچی..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝