💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدوشصتودو
:_هوم؟...چیه؟
نیکی لبخندی میزند:خوبین؟
سعی میکنم عادی جلوه کنم
:_آره آره.. خوبم..
نیکی خم میشود و بشقاب میوهاش را برمیدارد.
مامان که کنار مانی نشسته با تعجب میگوید:مسیح چرا چیزی نمیخوری؟میوه پوست بگیر
مامان...
:_نمیخورم مامان..
نیکی میگوید:من پوست میگیرم براش زنعمو..
نگاهش میکنم.
این همه مهربانی،این همه لطف..
مگر میشود هیچ حسی نسبت به من نداشته باشد و اینقدر عمیق لبخند بزند..
خیارهای حلقهشده و پرتقالهای قاچشده را درون بشقابم میگذارد و پیشدستی را برابرم میگیرد.
مردد نگاهی به لبخندِ قشنگش و میوههای رنگارنگ درون بشقاب میکنم.
مطمئن،پلکهایش را روی هم میگذارد و باز میکند.
بشقاب را از دستش میگیرم و مشغول خوردن میشوم.
نمیدانم چرا،حسی از درونم میخواهد سر به تن سیاوش نباشد.
*نیکی*
ظرف سالاد را از یخچال درمیآورم.
نگاهی از پنجره به مسیح و مانی میاندازم که مشغول بازی با فوتبالدستی هستند و صدای
خندهها و کری خواندنشان تا اینجا میآید.
به طرف زنعمو برمیگردم.
پشت به من رو به اجاق ایستاده.
فاصلهی بینمان را با چند قدم پر میکنم و کنارش میایستم.
بوی خوش فسنجان را با نفسی عمیق مهمان ریههایم میکنم.
ناخودآگاه میگویم
:_عجب بوی خوشمزهای...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝