eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.4هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . وارد اتاقم میشوم و در را میبندم. قبل از هرچیز،موبایلم را برمیدارم و شماره‌ی آژانس را میگیرم. برای پنج دقیقه‌ی دیگر به مقصد درمانگاه،تقاضای تاکسی میکنم و به سمت کمدم میروم. پالتوی بلند کبریتی طوسی‌ام را میپوشم و روسری ساده‌ی سرمه‌ای سر میکنم. موبایل و کیف پولم را برمیدارم و چادرم را سر میکنم. مسیح بیحال روی مبل نشسته،کاپشن کرم پوشیده و پیراهن و شلوار قهوه‌ای روشن. همان لباسهایی که دیشب،برای مهمانی آرش و مهوش پوشیده بود. دستش را روی دستهی مبل تکیه‌گاه سرش کرده و چشمانش را بسته. رنگش پریده و گاهی سرفه‌های خشک میکند. به طرف اتاقش میروم. بعدا بابت این،بی اجازه وارد شدن حتما از او معذرتخواهی میکنم. در کمدش را باز میکنم. رگالها و چوب لباسیها را کنار میزنم،اما دریغ از یک شال‌گردن. با عجله،به طرف اتاق خودم میروم و از کمد،شالگردن راه راه زرشکی سرمه‌ای‌ام را برمیدارم. فکر نمیکنم خیلی دخترانه به نظر برسد. وارد سالن میشوم و کنار مسیح میایستم. همچنان بیحال،سنگینی و همه‌ی وزنش را روی دست چپش حایل کرده و متوجه حضور من نشده. +:مسیح چشمانش را باز میکند. سرش را از روی دستش برمیدارد و نگاهم میکند. :_هنوزم میگم نیازی به دکتر نیست،فقط یه کم بخوابم،خوب... قبل از تمام کردن جمله‌اش،شال را دور گردنش میاندازم و میگویم +:خوب بپیچ اینو... مخصوصا دور دهن و گلوتون.. طبق معمول میان مفردها و جمعها مردد،تکاپو میکنم. مسیح نگاهی به شال میاندازد. با التماس میگویم.. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝