💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدوهشتادودو
و لبخند قشنگی میزند.
رندانه میپرسم
+:یعنی میریم ؟
لبخندش را عمیقتر میکند
:_مگه جز این انتظار داری؟؟
★
:_تو پسرخاله نداری،نه؟
ِ نگاهم را از منظرهی خیابان خلوت میگیرم
+:نه
:_خوبه که نداری...موجودِ بیخودیه..
ناخودآگاه تصویر محسن در ذهنم جان میگیرد.
پسرخالهی فاطمه...
یک بار فاطمه گفت:"حیف که پسرخاله نداری"...
ناخودآگاه لبخند میزنم.
مسیح،دو دستش را روی فرمان،در هم قفل میکند
:_به چی میخندی ؟
+:هیچی...چیز مهمی نیست..
:_نیکی؟
+:جانم؟
ناخودآگاه میگویم،به خدایی که روزی هفده بار برابرش خاضعانه رکوع میکنم قسم...
به همهی مقدسات عالم قسم که ناخودآگاه میگویم..
آنقدر طبیعی و از ته دل،که خودم هم جا میخورم.
مسیح به صورتم زل زده..
من...
من با دل و دینم چه میکنم خدایا...
*مسیح*
نمیتوانم چشم از نیمرخش بگیرم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝