eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍒 میدونم دوروز یچیزے رو میخواین بگین اماروتون نمیــشه😅 میخوای نظر یاانتقاد کنے؟ خجالت نکش بفــرما به دوست عزیزمون اطلاع بده👇 @fb_313 ان شالله این دورهمی مورد آقا امام زمانمون قرار گرفته باشه التماس دعاے خیــر وفرج شبتون مهدوے پسنــد یاعلے 🍃🍒
🌙•| #آقامونه |•🌙 •♡• همه آرامـ گرفٺند♪ •☆• و شبـ از نمیه گذشتـ 🌓 •♡• آنچه در خوابـ نشد°∞°👇 •☆• چشم منـ و فڪر تو بود!☺️ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے #نگاره(309)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🌺•° @Asheghaneh_Halal
#صبحونه تـو همان صبـ🌤ـحِ عزيزے و دلیلِ نفسے ڪه اگر باز نيايـے به تنمـ😍 جانے نيستـ ... #صبح_بخیر🌞😍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃☕️// @asheghaneh_halal ‌‌‌
°|🌹🍃🌹|° 🚶|• حاج عباس وقتی از منطقه جنگی آمد ، مثل همیشه سرش را پایین انداخت و گفت: من شرمنده تو هستم ، من نمیتوانم همسر خوبی برای تو باشم. 🙂|° پرسیدم: عملیات چطور بود؟ گفت: خوب بود. گفتم: شکستش خوب بود؟! گفت: جنگ است دیگر. 💓|• با روحیه عجیب و خیلی عادی گفت: جنگ ما با همه خصوصیات و مشکلاتش در جبهه است و زندگی با همه ویژگیهایش در خانه. 😍|° وقتی عباس به خانه میآمد ، ما نمی فهمیدیم که در صحنه جنگ بوده و با شکست یا پیروزی آمده است.... 🌷 🕊 ...⭐️ ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 [🎈] @asheghaneh_halal
🍃👢 #مجردانه براے تڪمیل تیم یا گروهِ عروس ها یا دامادهاے فامیل با ڪسے ازدواج نڪنید!! (این به فلانے و فلانے میاد... اون به فلانے میاد و...) #مگه_فوتباله؟😐 پ.ن: شاعر درس داره... @asheghaneh_halal 🍃👢
°•| 🍹 |•° اڪثر مردها در عصبانیتـ😡 شخصیتے بدبینـ❌و نامهربان دارند... فقط یڪ راه حل دارد سڪوتـ🍃ڪنید... وقتے سڪوت ڪنید زودتر آرامـ☺️میشوند و وقتے آرام شدند راحتتر متقاعد میشوند... 💚 لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇 °•|🍊|•° @asheghaneh_halal
#ریحانه ↫خواهرم حواست هست!☝️ این «چـــًٍاًًٍٍدًًًٍٍٍرًًٍٍ »🌸🍃 ↫ڪہ سَر ڪردہ اي ↫براي like گرفتَن نیســت!↬👍 ↫با چادر «حضـرت زهـــرا »💚 ↫در میدانهاے مجازے جولان ندہ...😏 #چادرمادرحرمت‌دارد ┅═══🍃🌸🍃═══┅ •🌹• @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎈 در مورد دو چیز به کودکانتان اصرار نکنید.... غذاخوردن و دفع اینها نیازهاےاساسے هر ڪسےاست ڪــه خود، درڪ بهتـــرےاز آن دارد. هر چه اصرار بیشترےاز طرف والدین بر سر این دو موضوع باشد؛ بدغذایے و مشڪلات دفعے ڪودڪانتان بیشتر خواهد شد... ☺️👇 👶🏻|| @asheghaneh_halal
🌷🍃🌷 🍃🕊 🌷 #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بھ نیت: "شهیـد محمدتقی سالخورده" جمع صلوات گذشتھ 🌷 ۳۰۰۰ 🌷 ارسال صلوات ها👇 🍃🌸 @khadem_eshgh ھـر روز مھمان یڪ شھیـد👇 |🕊| @asheghaneh_halal 🌷 🍃🕊 🌷🍃🌷
4_5828005311952194106.mp3
4.96M
🌟💫 💫 #ثمینه شب جمعہ است🌙|•° زمون آشتے با تو☺️|•° من اومدم|•° کہ بشنوم صداتو😇|•° امام زمان(عج)🌼🍃 صدای گریہ ڪردنت💔 صداے روضہ خوندنت😔 . . . . . #مناجات 🙏 #حاج_محمود_ڪریمے 🎤 دان‌ڪن‌شارژ‌شے👇 💫 @asheghaneh_halal 🌟💫
🇮🇷👆 ✉️•| |•✉️ ســال 98 یه ســال فــوق العاده سرنوشت سازه💪 چــرا ڪه مــا تو انتخــابات مجــلس شورای اسلامےو در پــیش داریم و یڪ بار دیگــه ســرنوشت ڪشورمونو تعــیین مےڪنیم😎 بنــابراین بــاید انتـــخاب شوند تـــا در مــواقع حساس همچــون fatf# ڪار به مجمــع تشخیص مصلحت نــظام نــرسد😉 بــنابــراین روزهای پــنجشنبه با هشتڪ ڪــارآمد و تحلیگـــر تا شب همراه بــاشید تــا بهتــرینها را به شمــا معرفے ڪنیم 😎☺️ امــام خــامنه ای(دامه برڪاه ) مےفرماینـد: انتخــابات نعمــت است. این هم از برڪات نگـاه روشن💡 و عمــیق امــام (رحمه الله) بزرگــوار مــا است. ڪسانے در همــان زمــان بودند ڪه معتقد بودند وقتے حڪومت اسلامے است انتخــابات لزومے نــدارد، امــام فرمود: نه، انتخابات باید باشد و منشا اثر باشد، مــردم تصمیم بگــیرند. ☺️ •|🇮🇷|• @asheghaneh_halal 🍃👆
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🇮🇷👆 ✉️•| #خندیشه |•✉️ ســال 98 یه ســال فــوق العاده سرنوشت سازه💪 چــرا ڪه مــا تو #اسفنــد98_ارد
بــاهم و در ڪنار هم در 😍 برای ڪشورمون بهتــرین تصمیمات را خـــواهیم گــرفت💪🇮🇷💪 روزای پنجشنــبه یادت نــره هــر ایرانے یڪ رای هــر ایرانے یڪ سرنوشت😉 😍
📖📕 📕 🎈 🎈 •←کتـــ📖ـاب→• •←مـــــ💓ــــــادر→• °|کتابے متفاوت از سرکار خانم نرجس شکوریان فرد😍|° |• تکہ اے چند از کتابــ↓ـ•| •🎁• @asheghaneh_halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
📖📕 📕 🎈 #تیڪ_تاب 🎈 •←کتـــ📖ـاب→• •←مـــــ💓ــــــادر→• °|کتابے متفاوت از سرکار خانم نرجس شکور
📖📕 📕 🎈 🎈 سه شنبه ها برنامه خاصے داشت.🙂 حال و هواے خاص ترے هم. براے فاطمه ے زهرا بیرون زدن از خانه و پیاده رفتنــ🚶 تا مزار شهداے اُحد کار واجبے بود. سید الشهدا،حمزه، آن جا چشم به راه شنبه هاے فاطمے بود.😌 تجدید عهدے که با حمزه مےکرد، اثرگذار بود. حمزه تا آخرین قطره، آبرو و توان، بازو و... مے ماند پاے ولے😇 جان مےدهد، اما مے ماند براے علے. ا◇◆◇ شهــدا زنده اند...🤔 آن جا کہ هستند حواسشان به ما هست. تو حواست پرت نشود.🙃 ا○•○ تکه ای از کتاب← مــ💓ـادر → نویسنده : سرکارخانم نرجس شکوریان فرد😍 🎁 @asheghaneh_halal 🎉
💜☔️ ☔️ #شهید_زنده 🌸..سردار سلیمانے..🌸 💟..| واڪنش سردار سلیمانے به استعفای وزیر امور خارجه.. 💜•• ظریف مسئول سیاست خارجه ایران است و همواره مورد تائید و حمایت مقامات عالے نظام بوده و هستند.😌☝️ ☪•• در جریان سفـر اخیـر آقـای بشار اسد به تهران و ملاقات وی با آقـاے رئیس جمهور ، برخے ناهماهنگےها در نهاد ریاست جمهوری ڪه مطرح هم شده، منجر به عدم حضور وزیر امورخارجه ڪشورمان در این ملاقات و متعاقبا گلایه مندی ایشان شده است. 💜•• قرائن نشان مے‌دهد هیچ‌گونـه تعمدی برای حضورنداشتن آقای‌ظریف‌در این‌ملاقات نبوده است. ☪•• ملت با عظمت ما تحت زعامت و هدایت های مقام معظم رهبری حضرت امام خامنـ💚ـه‌ای عزیز(مدظله‌العالے) مسیـ🛣ـرآینـده روشن و تمدن ساز انقلاب و صیانت از امنیت و منافـع ملے خود را با وحدت و جدیتـ💪 دنبال خواهد ڪرد... #سردار_دلهـا😍💜 🌸..| @asheghaneh_halal ☔️ 💜☔️
🕗💐 🍃 #قرار_عاشقی °💚°اے که تار فرش تو با پود من آمیخته😌 °🍃°‌نقش فرش عرش تو بر روے قلبم ریخته😇 #السلام_علیڪ_یاعلےبن_موسےالرضا #سلام_اےآمیخته_بامن😇 💐 @asheghaneh_halal 🕗🍃
💎☄ ☄ #آقامونه پیشنهاد یک چینے برای درمان دست رهبر انقلاب در سال 1360😌👌 🔹حضرت آقا، سينه‌شان از آن بمبي كه در ششم تيرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران منفجر شد، احتياج به رطوبت و هواي مرطوب دارد.🌧 دست راست هم لمس است😕 دكترهاے طب سوزنے به آقا گفتند در عرض يك هفته دست شما را راه مي‌اندازيم.😍 آقا فرمودند: در ايران معلولين مثل من زياد هستند. اگر همه آن‌ها آمدند، من هم مے‌آيم.😎👌👌 ☄ @asheghaneh_halal 💎☄
💍🍃 ☺️•| ایـن ؏ــشـق واقـعا 👌•| بَـسـے خوش سـلیقه هـست ☝️•| زیـرا " تــــو "را بـراے 💚•| دلــــم در نظر گرفته است 😉 @asheghaneh_halal 💍🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [☺️] بفلمایید آب إندووونه🍉😋 [😍] به به چقدر خوشمزه میخوره😘 چه اشتهایے هم داره😬 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_halal
‼️ ‼️ 🎯°| #غربالگرے |°🎯 پنجــشنبه ها با #بدون_تعــارف_با_غـــرب😱 بـــا مــا همــراه باشید. در این هشتڪِ ارزشمنــد☺️ از صحــبتهای رهــبری وام میگــیریم برای زیــر ذربیــ🔍ـن بــــردن #غـــرب😁 انحــرافهـــای گــوناگون فڪری، عملے و اخلاقی متلاشے شدن بنیــان خــانواده، خشونت روزافــزون، فــساد اخلاقے و خودڪشے😱 در جــوامع #غـــرب به ویــژه آمــریڪا وجــود دارد. •|🎯|• @asheghaneh_halal ‼️ ‼️
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_چهل_ونه ♡﷽♡ منتظر میمانم تا کارشان تمام شود.طبق معمول پدر و پسر هم
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ طاهره خانم مدام دستور میداد و الیاس را کلافه کرده بود! نذری پزان داشتند و دوباره خانه شلوغ شده بود. امیرحیدر از صبح روی طرحش کار میکرد و اول صبح عذر خواهی هایش را کرده بود! خب اون نیاز به کمی درک شدن داشت و کاش راهی بود تا مادرش را بفهماند که چه کارهای مهی روی سرش ریخته. راحله درحالی که با شیشه شیر به دخترش شیر میداد وارد اتاق امیرحیدر شد. _داداش دستت درد نکنه راضی به زحمت نیستیما! امیر حیدر سرش را از کتاب بالا می آورد و با لبخند به خواهرش نگاه میکند و میگوید: بابا چرا هیچکی درک نمیکنه چقدر کار ریخته رو سرم؟ راحله روی صندلی کنار امیرحیدر مینشیند و درحالی که سارا را تکان تکان میدهد غرغر میکند:کارا که تموم شد! لااقل بیا برو نذری هارو پخش کن! امیرحیدر لا اله الا اللهی میگوید و از جا بلند میشود! اینکه کاری بکند و قائله را ختم به خیر کند منطقی تر از این بود که هر دفعه توضیح بدهد که کار دارد! یا الله گویان وارد حیاط میشود و دختر های فامیل خودشان را جمع و جور میکنند!تنها نگار است که اندکی احساس راحتی میکند! دستور مهری خانم است! آرام سلامی میگوید و کاسه های یکبار مصرف را از هم جدا میکند.طاهره خانم با ملاقه هرکاسه را پر از آش میکند و بقیه آنرا تزیین میکنند. روبه امیرحیدر میگوید:حیدر مامان بیا اینا رو ببر پخش کن! امیر حیدر چشمی میگوید و یاعلی گویان سینی را بر میدارد و بعد الیاس را صدا میزند.طاهره خانم میپرسد:چیکارش داری؟ _بیاد کمکم ببریم اینا رو پخش کنیم دست تنها که نمیتونم طاهره خانم فرصت بدست آمده را غنیمت شمرده میگوید:دستش بنده بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_پنجاه ♡﷽♡ طاهره خانم مدام دستور میداد و الیاس را کلافه کرده بود! ن
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ بعد نگار را صدا میزند:نگار عمه بروی کمک امیرحیدر نذری ها رو پخش کنید. نگار چشمی میگوید و چادرش را سرش میکند. زودتر از امیر حیدر از خانه خارج میشود و مهری خانم با لبخند آن دو را نظاره میکند! امیرحیدر اما دلش خیلی رضا به این کارهای مادرش نیست! او خوب میداند این کارها بیش از همه به ضرر خود نگار است!این بریدن و دوختن ها و حرف هایی که نباید خیلی راحت زده میشد !حرفهایی که بیشترین ضربه را به خود نگار میزند و رویاهایش! این را هر آدم پیرو منطقی میفهمید که او و نگار چه میزان بایکدیگر تفاوت دارند! نگار اما واقعا داشت کلافه میشد! او همیشه در رویاهایش خویش را مالک امیرحیدر میدانست!یعنی القاءهای عمه و مادرش بی تاثیر نبودند و حالا امیرحیدر ورای تصوراتش با او رفتار میکرد. یعنی این را خیلی خوب میفهمید که او برای امیرحیدر یکی هست مثل بقیه و او این را نمیخواست!چون امیر حیدر برایش مثل بقیه نبود! امیرحیدر سینی را بدست گرفته بود و نگار آنها را پخش میکرد.از سکوت بینشان خوشش نمی آمد. آخرین خانه خانه ی سعیدی بود.نگار زنگ در را فشرد.صدای نازک آیه از آیفون بلند شد:کیه؟ نگار زودتر از امیرحیدر گفت:بفرمایید نذری... آیه گوشی را گذاشت و چادر گل گلی پریناز را سرش کرد.در را باز کرد و دخترک زیبای کاسه به دستی را دید.با لبخند کاسه را گرفت و گفت:قبول باشه نگار خواهش میکنمی گفت و امیر حیدر که در کادر دید آیه نبود گفت:سلام خانم آیه آیه از خانه بیرون آمد و امیرحیدر را کنار در دید.متعجب سلامی کرد و با شرمندگی گفت:سلام آقا امیرحیدر...ببخشید ندیدمتون. امیر حیدر با خوشرویی گفت:خواهش میکنم.ابوذر خونه است؟ _نه متاسفانه در گیر کارهای عقده.زود میره دیر میاد! بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_پنجاه_ویک ♡﷽♡ بعد نگار را صدا میزند:نگار عمه بروی کمک امیرحیدر ن
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ _خب الحمدالله تا باشه از این درگیری ها _ممنونم امیرحیدر نگاهی به نگار کرد و گفت:با اجازتون.... آیه چادرش را کیپ میکند و روبه نگار کرد و گفت:بفرمایید تو در خدمت باشیم... هر دو تشکری کردند و رفتند. آیه در را میبندد و در دلش از اینکه کسی خانه نیست تا شریک آش نذری اش شود ذوق میکند. نگار اما یک جوری شده بود.یک جوربدی.این را درست بعد از مکالمه امیرحیدر و آن دختر چشم میشی چادر گل گلی به سر در دلش حس کرده بود و دنبال دلیلش بود! شاید دلیلش _خانم آیه_خطاب شدن آیه بود! چرا؟ واقعا چرا باید آن دختر چشم میشی چادر گل گلی به سر باید اینجور خطاب میشد؟ یک جور خاص و توی چشم؟ خانم قبل از آیه بیاید آن هم بامیم ساکن!چرا مثل باقی دخترا صدایش نکرد!اصلا چرا مثل خودش صدایش نکرد!چه میشد بگوید آیه خانم؟ چرا باید تمام راه را با او لام تا کام حرفی نزند اما نزدیک به دو دقیقه و بیست ثانیه با دختر چشم میشی چادر گل گلی به سر حرف بزند! اخم هایش توی هم رفته بود! از خود میپرسید این فکرا بچگانه است؟ و بعد نتیجه میگرفت نه که بچگانه نیست!.... _______________________ ابوذر و زهرا خسته از بالا و پایین کردن پاساژ طلا فروشی روی نیمکت نشستند. زهرا چند قلپ آب مینوشد و میگوید:من خیلی خسته ام ابوذر!خیـــلی! ابوذر خندان ساندویچ فلافل را سمتش میگیرد و میگوید: تنبل نشون نمیدادی بانو! زهرا خسته میخندد و ساندویچ را میگرد و غر غرکنان میگوید:من هات داگ قارچ و پنیر میخواستم! بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃