eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.4هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_هفت -وای سهیل... خفه شدم ... مگه من عین تو دهنم اندازه گاو باز
💐•• 💚 -فقط یک چیزی، آب دم دستم نبود که صورتت رو بشورم، این لیوان چایی شیرین اولین چیزی بود که به دستم رسید... سهیل که تازه داشت مزه شیرین چایی رو احساس میکرد، با یک حرکت سریع از جاش بلند شد و فاطمه رو گرفت و گفت: حالا که اینطور شد، توام مجبوری شیرینیش رو بچشی و بعد هم شروع کرد به بوسیدن لبهای فاطمه. علی که از دستشویی برگشته بود و با تعجب داشت به سهیل و فاطمه نگاه میکرد با اعتراض گفت: مامان! فاطمه سهیل رو هل داد و شرمنده نگاهی به پسرش انداخت و گفت: بیا عزیزم، بیا صبحانه بخور سهیل با لبخند مرموزی آروم گفت: خدارو شکر ریحانه نبود والا تا ته ماجرا رو در میآورد... بعد هم به سمت ظرف شویی رفت و مشغول شستن صورتش شد فاطمه با این که سعی میکرد جلوی خندش رو بگیره به پهنای صورتش میخندید. اون روز سهیل به حرفهای فاطمه فکر کرد، حقیقت زندگی، نقاله، سنجش انحراف ... فاطمه درست میگفت، اون توی زندگیش حقیقتی داشت که حالا با فکر کردن به اون خیلی راحت میتونست توی این دو راهی تصمیم بگیره، و حالا میمونه ادامه ماجرا، یعنی رو به رو شدن با عواقب تصمیمش!!! -تصمیم اشتباهی گرفتی -جدی؟ شیدا در حالی که محکم روی میز می کوبید فریاد زد: آره، جدی. سهیل که جا خورده بود اخمی کرد و گفت: مگه اینجا طویلست؟ شیدا همچنان با فریاد ادامه داد: تو هنوز منو نشناختی سهیل، من همون قدر که عاشقت بودم می تونم هزاران برابر ازت متنفر باشم، کاری نکن که نفرتم رو بهت نشون بدم -تو اون قدر بدبختی که من پشیزی برات ارزش قائل نیستم، چند سال پیش به خاطر هوسم حاضر شدم صیغت کنم که برای هفت پشتم کافی بود و بس ، حالام برام مهم نیست چیکار میکنی، برام مهم نیست چه نقشه ای میکشی، و از همه مهمتر برام اصلا مهم نیست چه احساسی نسبت به من داری... ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_هشت -فقط یک چیزی، آب دم دستم نبود که صورتت رو بشورم، این لیوان
💐•• 💚 بعد هم از اتاق اومد بیرون و در حالی که به سمت ماشینش میرفت با خودش تکرار کرد: آشغال عوضی شیدا که تمام رگهای صورتش ورم کرده بود و عین لبویی که توی آب جوش قل قل می خوره قرمز شده بود، دوباره محکم روی میز مشتی زد و با خودش گفت: دیگه تموم شد سهیل، دیگه عشق تموم شد، حالا باید جواب تمام تحقیرهایی که کردی رو بدی، بلایی به سرت میارم که نه تنها از من که از زمین و زمان متنفر بشی. به هر قیمتی شده بدبختت میکنم... بعد هم تلفن رو برداشت و مشغول شماره گیری شد... +++ وقتی سهیل وارد خونه شد فاطمه فورا از صورتش فهمید که اتفاق خیلی بدی افتاده، همون طور که کاپشنش رو میگرفت گفت: چرا انقدر درهمی؟ چی شده؟ -هیچی -باید باور کنم؟ سهیل کلافه دکمه های بلوز مردونش رو باز کرد و گفت: ول کن فاطمه و بعد به سمت دستشویی رفت. فاطمه شروع کرد به دعا خوندن توی دلش، ذکر میگفت و از خدا میخواست به دل شوهرش آرامش بفرسته، انواع ذکرهایی که بلد بود و به اثربخش بودنشون اطمینان داشت رو از ته دل میخوند. سهیل که با حوله توی دستش از دستشویی اومد بیرون روی مبل لم داد و پاش رو که به شدت درد میکرد به آرومی روی میز گذاشت، فاطمه هم با یک لیوان چایی داغ ازش پذیرایی کرد و بعد هم فورا لگن آب ولرمی آورد و پایین پای سهیل نشست، پاش رو آروم از روی میز برداشت و توی آب ولرم قرار داد و مشغول مالشش شد، سهیل که هنوز هم گرفته بود، از گرمای دستهای فاطمه و نوازشی که به پاهاش میدادند احساس آرامش کرد، انگار یک کمی از بار سنگین قلبش کم شد، انگار سکینه ای به دلش وارد شد که بهش میگفت تصمیمت درست و بی نقص بود... فاطمه همچنان مشفول مالش پاهای سهیل بود و ذکر میگفت که سهیل گفت: توانش رو داری یک خبر بد بشنوی؟ فاطمه لبخندی زد و گفت: پس چی؟ اگه اون خبر اون قدر بده که شوهرم رو اینجوری خسته و کسل کرده با جون و دل حاضرم منم شریک دردش بشم. ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
[• 😌☝️ •] ☺️\• ای صنـم 😘/• در دلبــری.. 👇/• هم دست و 😉\• هم دستان "تـُراست" ۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• /✍ 📿 😍 (652)📸 ⛔️🙏 °•🦋•° @Asheghaneh_Halal
[• #صبحونه 🌤•] چندآن بنشینم ڪه برآید نفسِ صُبح کاٰن وقت به دل می‌رسد ازدوست‌پیآمۍ #سعدی #صبحـتون‌بعشق❤️🍃 [•♡•] @asheghaneh_halal
#همسفرانه 💕💕 بِعَدَدِ نُدوفاتِ الثُلجِ أحَبَّكِ 💕💕 ❣️❄️ بِه تعداد دانه‌هایِ بَرف دوستت‌دارم❄️❣️ #برف_بازی_عاشقونه😍☃️ [💝:🍃] @Asheghaneh_halal
[• ღ •] 💞زن و شوهر هر چه بیشتر به هم محبّت کنند، زیادی نیست. . . 💞 آن جایی که محبّت هر چه زیاد شود، ایرادی ندارد، محبّت زن و شوهر است. . . 💕هر چه به هم محبّت کنید، خوب است و خود محبّت هم اعتمادی می‌آورد. . . 💞این محبّت زن و شوهر هم جزو محبّتهای خدایی است. این از آن محبّتهای خوب است. هر چه بیشتر شود بهتر است. ☺️ ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇 [•ღ•] @asheghaneh_halal
🌼🍃 🍃 …| ما همه هیچیم... ✨نباید گمان کنیم که ما کسی هستیم و چیزی داریم ، همه مشکلات از اینجا ناشی میشود که ما خود را کسی میدانیم ، خیر ما همه هیچیم ، هرچه که هست خداست...✨ 🌼🍃 🍃 @asheghaneh_halal
🌷🍃 🍃 ••شهادتـ•• همین است دیگر بہ ناگہ پنجره ای باز مےشود بہ ‌سمت ِ‌بهشتـ‌ ... مهم ڪہ ‌چقدر از دلبستگےهای ِ‌این ‌طرف ِ‌پنجره دل ‌ڪَنـده‌ای... + دل کندی پر پروازم بهت میدن! + •|🕊|• @Asheghaneh_halal 🍃 🌷🍃
🍃💜🍃 💜🍃 🍃 #ریحانه نگاه کن☝️ صلابت زنانه را ببین😊 زینب کبری را در ذهن به یادآور💔 روزی که زن ها بفهمند چه قدرتی دارند💪 روزی که حقیقت زن شناخته شود✋️ دیگر دختری هویتش را از مردان طلب نمی کند‼️‼️‼️ پ.ن: دختران حاج قاسم و شیخ زکزاکی🌷 #زندگی_زینب_گونه @Asheghaneh_halal 🍃 💜🍃 🍃💜🍃
🍃🕊🍃 | 📿|ختم صلوات امروز 🍃| هــدیـہ بہ شهید⇓ ❣| نیماسرمد ارسال تعـداد به آے دے😌👇 •🌷• @F_Delaram_313 تعداد صلواٺ ها •• ۱۶۰۰ •• هر روز میزبان یڪ فرشته😃👇 |❤️| @asheghaneh_halal 🍃🕊🍃
[• #شهید_زنده •] وَجای... رَدپای |طُ سردار| دَر این بَرف❄️ خالیست....💔 #حاج‌قاسم ـشھید اند،امـا زندھ😌👇 [•🕊•] @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا